سه قطعه درباره توافق هسته‌ای

امین بزرگیان
امین بزرگیان

اول: جنبش سبز، شورش جامعه برعلیه مناسباتی بود که خود درساختن‌اش شریک بود. خشم بروز یافته ما از احمدی‌نژاد در سال ۸۸ در واقع خشمی علیه جهل جمعی‌ و رفتارهای خودمان در سال ۸۴ بود. کنش عمومی جمعی را نمی‌توان به مفاهیم ذهنی و استعلایی‌ای مثل آزادی و دموکراسی و عدالت فروکاست. اینکه ۸۸ جنبشی برای دموکراسی بود چیز زیادی را توضیح نمی‌دهد. این مفاهیم تنها نام‌هایی برای بیان نارسایی‌های واقعاً موجود در اعماق زندگی‌های فردی و جمعی‌اند. به همین معنا در شادی‌های جمعی از توافق هسته‌ای، پیش کشیدن ترم‌های سیاسی چیزی را توضیح نمی‌دهد. سوالی که می‌باید به دنبال پاسخ‌اش رفت این است که چه فقدانی در حیات ذهنی و مادی جامعه ایران را نتایج حاصله جبران کرده‌است؟ بهبود وضعیت اقتصادی و واقعیات وشایعات شکل‌گرفته حول‌حوش آن را اگر کنار بگذاریم، احساس کرامت ملی و جمعی، و شادی حاصل از جبران حس خارشدگی-آنگونه که تیم احمدی‌نژاد آن را به وجود آورده‌بود- از جمله مهمترین دلایل ذهنی است؛ همچون پیروزی تیم والیبال دربرابر تیم‌های صاحب‌نام. تصویر ظریف در رسانه‌ها و همین عکس‌ها و فیلم‌ها چیزی را در روان جمعی ما ترشح می‌کند که حتی تحریک کننده‌تر از دستاوردهای اقتصادی فرض گرفته شده، است.

در واقع یکی از مهمترین جذابیت‌های توافق در مذاکرات هسته‌ای نوعی ارضای جمعی از حس کرامت در جهان است.

دو: در دوران خاتمی نیز چنین اتفاقی در سعدآباد افتاد اما آنچه از دل آن دولت درآمد، پدیده‌ای همچون احمدی‌نژادیسم بود. صف‌های طویل طبقه متوسط در روز انتخابات و به نفع احمدی نژاد در سال۸۴ را نباید فراموش کرد. آنچه دولت خاتمی را به احمدی‌نژاد رساند همواره در کمین است. موارد متعددی را می‌توان در دلایل آن واقعه به یاد آورد؛ اما شاید موردی که بسیار به‌کار این روزهای‌مان می‌آید، تقلیل سیاست به مدیریت و در نهایت مدیران بود. شور دوم خرداد در همدستی دولت جدید و رآی دهندگان به افرادی در چهره فرشته‌های نجاتی تبدیل شد که آنوقت هم نام‌هایی چون امیرکبیر رایدک می‌کشیدند. نوعی تنبلی جمعی و البته تئوریزه شده که می‌گفت افرادی سعادت را در نهادهای دولتی برای ما محقق می‌سازند. این پروژه که به جای اتکا بر مردم و جامعه مدنی در سیاست، به دنبال شکوه یک چهره آخرالزمانی یا رأی بیار است، در نهایت راهی جز شکست و افسردگی جمعی در نظام‌های سیاسی غیردموکراتیک برای همگان به بار نمی‌آورد. نام‌گذاری افراد موفق در سیاست به امیرکبیر و مصدق، راوی سرنوشت آنها در بعدازظهر خلوت ۲۸ مرداد نیز باید باشد.

 ۸۴ محصول نیهیلیسم برآمده از یک میل تحقق نایافته در به ابتذال بردن سیاست بود. خطر ۸۴ به دور این اتفاق خوب نیز می‌چرخد.

سیاست را بطور جد باید هم در ساحت پلمیک(جدلی) و هم پراتیک(عملی) از فردا پیگیری کرد. باید برای بهبود محیط زندگی و زیستی‌مان، اخلاقیات جمعی‌مان، آکادمی و غیره و نیز خود همین دولت گروه‌هاو تشکیلات واقعی ساخت. ظریف کار خودش را به خوبی انجام داده است؛ او نه قادر است کارهای مارا انجام دهد و نه شاید اساسا به اهداف ما باور داشته باشد. از آغوش او بیرون بیاییم.

برای بهبود وضعیت یا همان سیاست به معنای واقعی‌اش، چسبندگی به سینه دولت و نیز گفتمان حقوق بشر جهانی به یک اندازه اخته و عقیم‌اند.

سوم: در حالیکه بهبود نسبی وضعیت اقتصادی جامعه ایران نتیجه بلاشک توافق هسته‌ای و برداشته شدن تحریم‌هاست، سوال این‌است که چرا برخی با این توافق مخالف‌اند؟

یک پاسخ روشن است: تجربه بنده از سال‌های اقامت در خارج از ایران این است که به میزانی که اوضاع سیاسی در ایران رو به وخامت برود و نزاع بین ایران و آمریکا گسترده شود، ایرانیان و برخی نهادهای ایرانی خارج از کشور و مخالف نظام سیاسی بیشتر مورد توجه قرارمی‌گیرند، بودجه‌های بیشتری به کارهای آن‌ها اختصاص می‌یابد و خب طبیعتا زندگی روشنفکرانه بهتری نصیب افراد می‌شود. عقل سلیم حکم می‌کند که فرد بطور تجربی و ناخودآگاهانه نظریات سیاسی‌ای را بپذیرد که با این خواست هماهنگ باشد. ایده‌ها نیستند که زندگی ما را می‌سازند بلکه این وضعیت زندگی‌است که ایده‌ها را می‌سازد یا انتخاب می‌کند.

از سوی دیگر همه می‌دانیم توافق احتمالی تغییراتی را در سطح ایجاد می‌کند و تا حدودی بهبود بخش است اما چه از حیث سیاسی و چه اقتصادی قرار نیست شاخ غول شکسته شود. سوال اینست که چرا برخی تا بدین حد در اهمیت این توافق اغراق می‌کنند؟ این شور مازاد، این انتظار جمعی آیا با واقعیت همخوان است؟

حالا فارغ از گروه‌های سیاسی‌ای که نفع شخصی ویژه از این توافقات می‌برند اما این خواست همگانی را نمی‌توان به امری جزئی تقلیل داد. در بازی فوتبال وقتی تیم کشورت در یک بازی مهم یک گل عقب است و در دقایق پایانی گلی می‌زند و قهرمان می‌شود، تماشاگران چنان خوشحال می‌شوند که گویی قرار است جایزه با آنها تقسیم شود. جامعه شناسان به این پیوند جمعی تا حدودی پوچ، می‌گویند همبستگی اجتماعی. همبستگی اجتماعی قرار نیست دلیل عقلانی یا منفعت فردی و همگانی داشته باشد. می‌تواند اساسا حول وحوش خرافات شکل بگیرد اما از متافیزیکی جمعی خبر می‌دهد.

هرچند بی‌شک مذاکرات وتوافق نتایج واقعی‌ای در زندگی‌های ما خواهد داشت اما این میزان از اشتیاق، چیزی است بیرون از نتایج واقعی. بیشتر همبستگی جمعیِ آدم‌های خسته است. به همان اندازه مقدس، به همان اندازه پوچ.