و بعد دست مشایی را بالا برد و قبلش مدالی به سینه اش زد تا پاسداشتی برای این همه رنج فرهنگی باشد که محمود می گوید اسفندیار کشیده و بعد گفت که آقای مشایی به تمام معنا بهاری است و پس از سه ماهی که احمدی نژاد هر جا رفت و آمد از بهار گفت، معلوم شد که این بهار، آقاست.
سال دیگر که بیاید و احمدی نژاد آخرین پیام نوروزیش را بدهد که از همین حالا می توان دانست پُر از ذکر جمیل بهار است، دیگر وقت رفتن است و پس ازهشت سالِ پر آشوب به آدمی عادی تبدیل می شود که نه نظر رهبری به او نزدیک است و نه حرفهایش شنونده ای دارد و زیاد هم که حرف بزند با قوه ی قضاییه و صادق لاریجانی ای طرف است که دیگر در مقام برخورد با یک آدم عادی که به فرض اسمش احمدی نژاد باشد، دست و پایش را نه اسلام بسته و نه آقا.
با این آینده ی مخوف، عجیب است که شوق و آرزوی تازه ای در احمدی نژاد پیدا شده و دائم وصفِ بهار می گوید که چیزی به آمدنش نمانده است.
آنها که اهل اشارت هستند خوب می دانند این بهار که احمدی نژاد بام تا شام نویدش می دهد، همان بهاری نیست که مردم ایران برایش خانه تکانی کرده اند و هر چه در جیب داشته اند را تکانده اند و پسته نخریده و از خیرِ کفش و لباس گذشته به انتظارِ حُلولش نشسته اند.
آن طور که احمدی نژاد ارزیابی کرده “ملت ایران چند هزار سال است در آرزوی این بهار مانده اند و اسلام را هم اگرپذیرفتند به خاطر امید به آن بهار بوده است.” احمدی نژاد توضیح بیشتر هم داده است و گفته که مکتبش بهاری است و امامش بهار، اما حسین شریعتمداری درکیهانش نوشته که اگر مقصود از بهار همان امام غایب است، چرا اسمش را صدا نمی کنند.
حالا هر چه به نوروز و انتخابات نزدیک می شویم مرید و مراد، بیشتر از خصوصیات بهار می گویند و محمود سعی می کند تا بیشتر شنونده باشد و اسفندیار بگوید.
در همین 15 اسفند و جشن درخت کاری، وقتی احمدی نژاد به تبرک، بیل را به دست مشایی داد تا درخت دوستی بنشاند، باز هم حرف از بهار شد و اسفندیار از آینده جهان گفت: “آینده، جهانی متحد و به هم پیوسته است، تفاوت آینده و گذشته در این است که در آینده کسی به جای مردم تصمیم نمی گیرد.”
اگر منظور مشایی هزار سال آینده نباشد و مقصودش همین سه ماه آتی باشد که قرار است انتخابات ریاست جمهوری در ایران برگزار شود، این حرفها شاید اعلام حضوری برای نامزد شدن در انتخابات است و آن هم با توپ پُر و لابد سرشار از شعار انتخاباتِ آزاد.
مشایی هنوز نیامده در فیس بوک هوادارانی دارد که صفحه اش را به راه انداخته اند و نام اسفندیار را گذاشته اند: پدر دموکراسی ایران.
این خاطرخواهی ها فقط هم در محیط مجازی نیست، وقتی مشایی از سفر بی حاصل مصر و در رکاب احمدی نژاد بازگشت، صد نفری به استقبالش رفتند و شعار می دادند: چپ، راست، کارگزار علیه اسفندیار. از قضا در این شعار جای یک نفر دیگر هم خالی بود که علیه مشایی است و آن شخص رهبری است که شاید چون به قافیه نمی آمد از شعار حذف شد.
رهبری در این سالها چند باری شخصا به مصافِ مشایی رفته است. یکبارش وقتی اسفندیار مردم اسرائیل را دوست خطاب کرد و پاک از یاد برد که رهبری همه چیز اسرائیل را مجعول می داند و یکبار هم وقتی احمدی نژاد پا در یک کفش کرده بود که مشایی را به معاون اولی منصوب کند و در هر دوبار کار به خطاب و عتاب آقا رسید.
می توان مطمئن بود که رهبری هیچ علاقه ای به مکتب ایرانی که مشایی می گوید و آن را جایگزین اسلام می کند، ندارد و کوروش و منشور حقوق بشر باستانی اش که اسفندیار به رخ همه ی علمای اسلام کشیده نیز با بیانات رهبری که پر است از فرمان امام علی به مالک اشتر در تنافر است، با این حال شیدایی احمدی نژاد نسبت به مشایی آنچنان است که رهبری در سکوتی غضبناک، مهار مشایی را به دیگران وانهاده است و مشایی هر چه نداشته باشد، منتقدانی دارد که تا پای دشمنی می روند و کار به جایی رسیده که “سایت الف” – زیر نظر احمد توکلی نماینده مجلس- مقاله ای مبسوط منتشر کرده و مشایی را پیرو شعوبیه دانسته است و آخرش نوشته همان طور که شعوبیه ابتدا ایرانیگری را در قبالِ تبعیض قومیتی بنی امیه مطرح کرد اما عاقبت به اسلام ستیزی رسید، مشایی نیز با این مکتب ایرانی به همان راه می رود.
مشایی اما قبلا برای اسلام هم نسخه ای پیچیده است و گفته : دوره ی اسلامگرایی تمام شده، مثل اینکه دوره ی اسب سواری تمام شده، اما امروز اسب هست و سوارش هم هست…. روند تحولات این نیست که بشریت باید مسلمان شود تا به سعادت برسد، بشر به حقایقی می رسد که دیگر نیازی به پوسته اسلام نیست.
این طور که پیش می رود کار ازشعوبیه هم گذشته است.بنابر پیش گویی مشایی، شاید بشریت در همین بهار، دیگر نیازی به پوسته ی اسلام نداشته باشد، با اظهار نظرهایی که اسفندیار می کند و وعده بهاری که می دهد شاید هم باید منتظر اتفاقی بزرگتر از نامزدی اش برای ریاست جمهوری بود. یکباره دیدی انسان کاملی که احمدی نژاد وصفش می کرد، در کت و شلواری به رنگ سبزبهاری و شکل و شمایل اسفندیار مشایی ظاهر شد.