ضرورت واقع بینی

علی افشاری
علی افشاری

توجه به واقعیت یکی از سنجه های مهم انسانیت و عقلانیت است. دراصل تصدیق واقعیت، پرهیز از فریب و تحریف  امور واقعی که در جهان خارج رخ می دهد مرز  بین زیست انسانی و اهریمنی را ترسیم می کند.

البته مسئله به همین سادگی نیست که فقط جدالی را توصیف کند که در یک طرف میدان اراده ای وجود  دارد که خود  را متعهد به بازتاب واقعیت می داند و در قطب مقابل  نیرویی است  که می خواهد حجابی بر واقعیت بر افکند و پندار خود را جانشین سازد.

 ابعاد مسئله  بسیار فرا تر از رویارویی دروغ در برابر راست گویی است. توهم و  نقصان در دریافت واقعیت   باعث می شود  عده ای  با نیت خیر از درک واقعیت محروم شوند در حالی که فکر می کنند برداشت شان درست است. آنها متوجه  نیستند  چون  رنگ شیشه  عینک شان سبز هست دنیا را فقط سبز می بینند. ناتوانی در قوه   شناخت ناگزیر به عجز از دریافت واقعیت منتهی می گردد.  ذهنیت مالیخولیایی حد افراطی این ناتوانی در ادراک واقعیت هست.

از سویی دیگر، اغلب آدمیان عادی مشتاق هستند تا به  آرزو های شان لباس واقعیت بپوشانند. از این رو از اغراق استقبال می کنند. دوست دارند وقایع را چنان بزرگ نمایند تا تصورات دلخواه شان تحقق یابد. این خصیصه تسهیل کننده شکل گیری  حرکت های پوپولیستی است.

از سوی دیگر بعضی اوقات چنان واقعیت زشت و تلخ است که افراد  ترجیح می دهند آن را نبینند و یا مخفی کنند. برخی تحمل کشیدن سنگینی بار آن را ندارند.

شدت انزجار از اعمال حکومت نیز پیشاپیش فضا را برای سیاه نمایی از اوضاع کشور مساعد می سازد. بازگویی واقعیت ها مربوط به جامعه در ذهنیت عده ای، تابعی از غلظت آنها علیه حکومت است. گویی جنایت آمیز بودن و بطلان رفتار حکومت مستلزم آن است که مرتکب شریرانه ترین اعمال و شنیع ترین قساوت ها گردد.

استبداد زدگی ناشی از زیست طولانی در زیر سایه حکومت های خودکامه نیز دامنه استفاده از ایهام و مجاز را از صنعت ادبی خارج ساخته و به  زندگی مردم گسترش داده است. گریز از صراحت کلام، پوشیده سخن گفتن و تعارفات کلامی محصول فرهنگ استبداد زده است و پسامد آن در هم ریختن مجاز و واقعیت و کاربرد مشروع استفاده از دروغ مصلحت آمیز است. مصلحت میدانی است که توجیه گر دخل و تصرف در واقعیت و نمایش تصویر دلبخواهانه از آن است.

جماعت دیگری نیز هستند که فکر می کنند اهداف خوب و نیک، مجوزی هستند تا بتوان واقعیت نما را به جای واقعیت نشاند . از دید آنان باید در واقعیت دستکاری کرد تا امید و نشاط را در جامعه و خیل مشتاقان تزریق کرد. حال اگر مدعیات کاذب بود و جایی در جهان واقعیات نداشت، چه باک که هدف وسیله را توجیه می کند!

بنابراین داوری پیرامون بی اعتنایی به بارتاب واقعیت بسیار دشوار است. انعکاس تصویر ناتمام واقعیت لزوما نمی تواند عملی غیر اخلاقی و نادرست محسوب شود. در اینجا سئوال پیش می آید ملاک ها و موازین دستکاری در  واقعیت کجا است؟ تا عملی پلید  و ضد انسانی تلقی نگردد.

مراد از واقعیت در اینجا بعد مادی  واقعیت، صرف نظر از  معنی، ماهیت و نام آن  است که پیش از تفسیر و تعبیر در مقابل دیدگان آدمی قرار می گیرد.  در واقع  وجود عینی پدیده ها است که  مستقل از دستگاه شناخت ناظر، موضوع تفسیر و آگاهی قرار می گیرد. جهان واقع، جهانی است که وقوع دارد، بدون وجود حقیقت.

واقعیت می تواند بدون حقیقت وجود  داشته باشد و لزوما بازتاب دهنده حقیقت و امر مطلوب نیست. همچنین واقعیت  زنده  و در حال تکوین و شکل گیری مد نظر است که هنوز  حضور دارد .می توان بی واسطه  و به صورت ملموس آن را درک کرد و  در حصار گذشته قرار نگرفته است. بازنمایی واقعیت  مد نظر نیست  که به بازسازی تصویر به وقوع پیوسته در  زمان گذشته می پردازد و سعی می کند با استفاده از واسطه ها و دلالت ها  تفسیری حتی المقدور  نزدیک به آن را ارائه دهد. همچنین تاکید بر واقعیت به معنای نفی عبور از آن یا بی توجهی به فراسوی واقعیت نیست.

در اصل  موضوع این نوشتار، دو گانه واقعیت – حقیقت یا هست ها و باید ها نیست. پرداختن به این مقوله از حوصله این مقاله خارج است  که به نوعی  با  محافظه کاری و رادیکالیسم  یا واقعیت گرایی در برابر آرمان گرایی  ارتباط پیدا می کند. در این قلمرو   نگارنده پشتیبان رادیکالیسم کارگشا  و آرمان گرایی معقول در خلق فضای جدید و شکستن حصار واقعیت هایی است که  انسان را از رشد و زیست سعادت مندانه   باز می دارد.

دوگانه “مبنا قرار دادن هست ها در میدان عمل”  و  ”بزرگنمایی و نمایش تصویری خلاف واقع”، موضوع مورد بحث هست.  آیا می توان برای اهداف خوب و اساسا هر منظوری  واقعیت  ها را دگرگونه جلوه داد و آنها را  در مسیر  دلخواه  آرایش کرد ؟

تکلیف حاکمیت در این راستا روشن است که بر اساس سرشت تمامیت خواهانه اش واقعیت ها را تحریف می کند و تصویری دروغین را به  جامعه عرضه می نماید. واقعیت ها  چون زشتی و  عیوب عملکرد  اصحاب قدرت خودکامه را آشکار می سازند و به مانند سیلی هستند که اگر راه بیفتد هستی فریبکاران را بر باد می دهد، لذا باید مخفی نگاه داشته شوند و در عوض انگاره های کاذب و خلاف واقع به جای آنها بنشینند.

 این نگرش  بنیان وشالوده امپراطوری دروغ را تشکیل می دهد. از بین بردن تمامی نهاد های نظارتی و  از میدان به در کردن  کارشناسان مستقل، رواج گسترده سانسور و خود سانسوری همه ابزار هایی است تا جلوی نشر واقعیت ها  گرفته شود و در عوض برساخته های مطلوب حکومت به کمک بمباران خبری و پروپاگندا بر اذهان قرار گیرد. در این میان دانسته  و یا ندانسته توصیه استالین  نیز بکار گرفته می شود که اگر واقعیت ها با خواست پرولتاریا (بخوانید نظرات شخصی وی)نخواند وای به حال واقعیت ها.بر این اساس حاکمیت با سیاست داغ  ودرفش به تنبیه هر کسی می پردازد  که شهامت به خرج داده و دروغ ها  وبی صداقتی های متولیان امور را فاش ساخته است. اکثر کسانی که امروز اسیر میله های زندان هستند  یا خانه نشین شده اند  و یا امکانی برای نشر نظرات و توصیف واقعیت های جامعه ندارند،  در واقع  به صورت صریح  ویا تلویحی تو خالی بودن مدعیات حاکمیت و تفاوت فاحش اعمال و ادعاهای آن را گوشزد کرده اند.

اما دستکاری واقعیت فقط منحصر به حکومت نیست اگر چه مخرب ترین و مضر ترین شکل آن از سوی حکومت صورت می گیرد. اما نیروهای دیگری نیز هستند که که اعتنایی به واقعیت ندارند. برخی دن کیشوت وار تصورات شان را بیان می کنند و غرق در اوهام شان هستند. البته بر آنان حرجی نیست به لحاظ اینکه دستگاه شناخت شان آسیب دیده است. برخی  برای فرار از وضعیت نا بسامان خود در عرصه عمومی، مسائل را بگونه ای دیگر بازتاب می دهند. عده ای نان شان در گرو  اغراق و  بیان پر طمطراق مسائل است. برخی عوامفریبی و دروغ پیشه شان است  و وسیله گذران امور. این گروه ها موضوع بحث نیستند و وضعیت آنان کم و بیش روشن است. اما روی سخن من با  افراد و گروه هایی است  که با نیت خیر به بزرگنمایی واقعیت می پردازند یا از چیزی دم می زنند که اساسا  وجود خارجی ندارد و فقط تصورات  و رویا های آنها را آشکار می سازد.

 رصد کردن وقایع رخ داده در جنبش سبز از ابتدا تا کنون  اراده ای  را نشان می دهد که اصرار عجیبی بر بزرگنمایی روی داد ها  دارد . البته شرایط خاص سیاسی ایران و طولانی شدن گذار به دموکراسی و دستیابی به توسعه سیاسی مستعد بروز رفتار متوهمانه است.  انفجار هیجانات عمومی فراگیر، برخی را وسوسه می کند که روز موعود نزدیک است و بدینترتیب عده ای جو گیر می شوند. البته جامعه توده ای، نبود اطلاعات مستند  و دست اول، طبع احساسی مردم ایران،  تنگناهای ساختاری اطلاع رسانی مستقل، اخلال و خرابکاری نهاد های حکومتی و خلاء وجود نها دها و سازمان های سیاسی متشکل،  تقویت کننده جو گیری سیاسی است.

عده ای فکر می کنند به عنوان مثال  دفاع از جنبش دانشجویی مستلزم آن است که در همه شرایط از فعال بودن آن دم زد و چشم بر روی واقعیت های منفی بست. در این نگرش، وضعیت واقعا موجود جنبش سبز و واقعیت های آن  اعم از نقاط قوت و ضعف مهم نیست  بلکه باید مرتب زنده بودن جنبش سبز و توانمندی های خیره کننده آن را به رخ کشید تا نیرو های حامی مرتب تهییج شوند. هر برخورد واقعبینانه ای که با ذکر برخی از  کاستی ها و ضرورت رعایت توازن قوا همراه است مورد نکوهش این جریان قرار می گیرد  چرا که باعث ناامیدی هواداران می گردد! این مشکل در سطحی دیگر مولود عدم توازن در  کاربرد شعار وشعور در مبارزات سیاسی است.

گریز از واقعیت و میدان دادن آزرو ها و تصورات دلخواه در میدان عمل نه تنها کمکی به پیشبرد حرکت ها نمی کند بلکه خود به حجابی برای دیدن درست مسائل بدل می شود و در گام بعدی باعث می گردد تا  پرده توهم بر چشمان کنشگران پیله ببندد. نتیجه محتوم این رویکرد خطای تحلیل و اشتباهات فاحش در تدوین خط مشی ها است.

تاریخ معاصر ایران آکنده از رویداد هایی است که برآورد غلط از شرایط اجتماعی و سیاسی و توازن قوای حکومت و مردم منجر به شکست های بزرگ و تثبیت نیروهای تند رو و خشونت طلب شده است. نیروهایی که در خرداد و مهر ماه 60 حکم به بیرون آمدن مردم معترض دادند ، هرگز فکر نمی کردند که فرجام کار  آنچنان خواهد شد. یا مروری بر خاطرات منتشر شده زندانیان سیاسی قبل  و بعد  از انقلاب نشان می   دهد که چگونه برخی از زندانیان سیاسی مقاوم و پر آوازه  به دلیل ارزیابی غلط  از توان خود و زندانبانان به رویکرد تهاجمی پرداختند، اما در مواجه با فشار های طاقت فرسا قامت شان شکست و برخی از  آنها به شدت بریده و در خدمت دستگاه سرکوب قرار گرفتند. برخورد غیر واقعبینانه آنها باعث گشت  شرایط زندان  بد تر شده و زندانیان برخی از امتیازاتی که بر اساس  مقاومت معقول به دست آورده بودند، از دست بدهند.

اگر دیروز قیام توده ها و به پا خواستن  خلق های مبارز عنصر توهم ساز بود امروز شبکه های اجتماعی و رسانه تصویری بومی مساعد کننده کژ پنداری است.

آسیب شناسی “ناکامی حرکت های تحول خواهانه”  و “دیرپایی ساخت قدرت مطلقه”  روشن می سازد که برخورد تخیلی و گریز از  توجه به واقعیت ها یکی از عوامل مهم  شکست بوده است.

البته توجه به واقعیت به معنای تسلیم شدن  در برابر محدودیت ها نیست. بلکه شکل موثر مبارزه حرکت به سمت هدف با توجه به محدودیت ها و تنگنا ها است در غیر این صورت گریزی از بن بست نیست. ارزیابی صحیح از موازنه قوا شرط لازم موفقیت است.

تداوم  یک حرکت اجتماعی و سیاسی مستلزم فعالیت و تحرک واقعی  آن است. وقتی جنب و جوشی در جهان خارج وجود ندارد نمی توان  صرفا با سخن گفتن و رجز خوانی زنده بودن جنبشی را نشان داد. شاید بتوان در کوتاه مدت تصوری را القا کرد اما بالاخره ناظران و بازیگران متوجه تفاوت فاحش  آنچه که در صحنه عمل می بینند با آنچه برخی از حامیان پر حرارت توصیف می کنند ، خواهند شد. این لحظه رستنگاه تولد دلسردی و افسردگی سیاسی است که ضربات زیادی به اعتماد عمومی می زند.

از سویی دیگر وقتی توصیفی از جنبش های اجتماعی  و یا کلا هر پدیده سیاسی می شود که با واقعیت تناسبی ندارد، مرز بین راست و دروغ نیز  مخدوش می گردد. قطعا انگیزه اغلب اغراق کنندگان نیک و خوب است اما نتیجه ناخواسته  عمل آنان دامن زدن به فریبکاری سیاسی است که بهانه به دست حاکمیت می دهد تا شیوه نا پسند خود  در قلب واقعیت ها را توجیه کند و ان را امری متداول در میدان عمل سیاسی نشان دهد.

استفاده از شیوه نا پسند اغراق گویی در زمان انقلاب بر علیه رژیم پهلوی و تطهیر کردن دروغ های مصلحتی باعث شد  تا برخی از کارگزاران جمهور ی اسلامی آن را دستمایه توجیه دروغپردازی قرار دهند.

برخورد واقع بینانه با مسائل و پرهیز از بزرگنمایی کمک می کند تا کنشگران سیاسی و اجتماعی درک بهتری از وضعیت خود  و نقاط قوت و ضعف داشته باشند و بدینترتیب به راهکار هایی  بیندیشند که احتمال بیشتری برای رسیدن به موفقیت دارند و یا حداقل منجر به بد تر شدن اوضاع نگردند.

توجه به واقعیت و دوری از نشاندن تصورات و آرزو ها بر قامت هست ها ضمن آنکه نشانگر تعهد به حقیقت و اجتناب از فریب  هست.همچنین ارزش ذاتی دارد و بیانگر فضیلت اخلاقی است.

مزیت دیگر، فعالیت کارامد تر  کنشگران است تا کوشش بیشتری داشته باشند. به عنوان مثال اگر یک جنبش اجتماعی در مقطعی دچار رکود گردد، بهتر است تا به شکل مشفقانه عیوب و کاستی های آن  را بیان کرد.  نه اینکه صرفا با توجه به موفقیت های گذشته و حقانیت حرکت، به پرده پوشی وضع نا مناسب فعلی پرداخت و با تجلیل های احساسی ، فعالان را تهییج کرد. این رویکرد نه تنها نتیجه ای در  بر ندارد  بلکه باعث رخوت فعالان می شود. فرض کنید فردی در کمپینی کار می کند که قرار است صد ها هزار امضا جمع کند، اما  در شرایطی که هنوز معلوم نیست چه قدر  امضا جمع شده است، مرتب از موفقیت های بزرگ این کمپین داد سخن سر داده می شود، طبیعی است بر اساس برداشت غیر واقعی از شرایط و حس موفقیت نا معلوم  القایی  انگیزه فعالیت  آن فرد کم می شود و  در نتیجه عملا  کمپین مفروض آسیب می بیند.

 لذا باید واقعیت های عینی را به عنوان معیار اصلی سنجش موفقیت و چگونگی وضعیت هر جنبش و حرکت سیاسی- اجتماعی قرار داد. برخورد تخیلی، بزرگنمایی، توهم و جو گیری آفاتی هستند که در نهایت نه تنها به تقویت نیروهای سیاسی و اجتماعی تحول خواه منجر نمی شوند بلکه با دامن زدن به خود فریبی، تلقی کاذب از توانایی ها ایجاد می کنند. در نتیجه، خود بزرگ بینی سبب دست کم گرفتن قدرت حاکم و چشم پوشی بر ایراد ها و ضعف ها می گردد. محصول طبیعی این فرایند شکست حرکت های اعتراضی، افزایش یاس و دلزدگی در نیروهای تحول خواه و  تثبیت ساختار قدرت خودکامه است.

بویژه در زمانه کنونی که بهره گیری از واقعیت مجازی یک امر اجتناب ناپذیر است باید به هوش بود که دچار درک نادرست از مولفه های جهان سایبری نشد. واقعیت مجازی امری متفاوت از واقعیت فیزیکی است. تحلیل و تفسیر جهان واقع از دریچه واقعیت مجازی ظرافت ها و قانونمندی های  خودش را دارد. بدون در نظر گرفتن این موارد، صرفا تفسیر و  تحلیل  بر اساس اخبار و گزارش های مندرج در  تارنماهای مختلف  و شبکه های اجتماعی مجازی و یا کامنت های کاربران، می تواند به نتیجه گیری های غلط منتهی گردد.