پرونده/ نگاه – کسری رحیمی: بسیاری از ما، نام “هانس کریستین اندرسن” را با انیمیشن به یادماندنی “دخترک کبریت فروش” به یاد می آوریم. داستانی تاثربرانگیز با روکشی از زیبایی شناسی رومانتیک خاص قرن هجدهم و متناسب با زندگی پر فراز و نشیب نویسنده اش. اندرسن در روز سه شنبه دوم آوریل سال ۱۸۰۵در شهر ادنسه در دانمارک به دنیا آمد. پدرش گویا بر این باور بود که ریشه ای اصیل و اشرافی دارند و همین باعث می شود که خانواده اندرسن با دربار پادشاه در ارتباط باشند. این ارتباط و نیز علاقه عمیق پادشاه به هانس، دلیل رواج این شایعه در مردم دانمارک می شود که هانس در حقیقت پسر نامشروع پادشاه دانمارک است… آندرسن در دوران جوانی از هوش و قدرت تخیل بسیار بالایی برخوردار بود و علاقه بسیاری به ادبیات و نمایش داشت. او در دوران کودکی برای خودش صحنه تئاتر می ساخت و نمایش های ویلیام شکسپیر و مولیر را با استفاده از عروسک های چوبی بازی به روی صحنه می برد.
آندرسن در سال ۱۸۱۶ پدرش را از دست داد و با مرگ پدر گویی توهم اشرافیت و اصیل زادگی و رویاهای ناشی از آن هم از خانواده اندرسون رخت بربست. هانس برای گذران زندگی به عنوان شاگرد نزد یک خیاط مشغول به کار شد. بعد شاگرد یک بافنده شد و بعد در یک کارخانه تولید سیگار شروع به کار کرد. او در تمام این مدت با وجود سخت کوشی بسیار، از طرف همکاران و اطرافیانش مورد تمسخر قرار می گرفت چرا که آن ها او را نه یک مرد، بلکه یک دختر می دانستند. هانس در چهارده سالگی به کپنهاگ رفت و در تئاتر مشغول کار شد. او به خاطر صدای زیبایش در تئاتر سلطنتی دانمارک استخدام شد، اما بعد از مدتی با از دست دادن صدایش، کارش را نیز از دست داد. در واقع زندگی اندرسن تا آن زمان، بحرانی پر از فراز و نشیب بود و همیشه در آن با حذف یک عنصر جادویی، از بهترین شرایط زندگی به زیر کشیده می شد. انگار همه این اتفاقات، می خواستند او را به سمتی هدایت کنند که ما امروز هانس کریستین اندرسن را با آن سیما می شناسیم: ادبیات. در همین دوران یکی از همکارانش او را دارای قریحه شاعری می دانست. اندرسن اعتقاد همکارش را به شدت جدی گرفت و وقتش را روی نوشتن گذاشت. او در یک دیدار اتفاقی، مورد توجه ژوناس کالین قرار گرفت. او آندرسن را به مدرسه گرامر در اسلاگلس فرستاد و تمام مخارج مدرسه را شخصا به عهده گرفت. قبل از رفتن به مدرسه گرامر، آندرسن موفق شد اولین داستان خودش را به نام ”شبح پالناتکوز گریو” در سال ۱۸۲۲ منتشر کند. آندرسن تا سال ۱۸۲۷ در دو مدرسه اسلاگلس و السینور درس خواند. او بعدها گفت که این چند سال بدترین و تلخ ترین سال های زندگی اش بوده است. هانس همیشه در «ساختن شخصیت خودش» مورد سوء استفاده قرار گرفت و همکلاسی هایش به خاطر سن بیش ترش و همچنین به خاطر عدم جذابیتش با او بدرفتاری می کردند. او بعدها زبان انگلیسی، آلمانی و اسکاندیناوی را فراگرفت.
شروع یک رویا
هانس کریستین اندرسن، در ۱۸۲۹ اولین کتابش به نام “گزارش یک پیاده روی” را منتشر کرد. انتشار گزارش یک پیاده روی در واقع شروع انتشار منظم و مسلسل وار آثار اندرسن بود. هانس در شروع کار گمان می کرد که کتاب هایی که برای بزرگ سالان نوشته است، از قصه های فانتزی اش اهمیت بیش تری دارند اما به مرور دریافت که آثار فانتزی و کودکانه اش، جنبه های عمیق تری از روح بشر و زندگی هرروزه مردم را به تصویر می کشد. این خودآگاهی باعث می شود که اندرسن داستان پردازی کلاسیک را یک سره رها کند و به سبک داستان نویسی خودش و رویاهایش احترام بیشتری بگذارد و فقط همان را دنبال کند.
اندرسن نویسنده واقعی زندگی خودش بود. او تمام شخصیت های زندگی اش را به شکلی غریب وارد داستان هایش کرد؛ زنی که دست رد به سینه عشقش زده بود در داستان “پری دریایی” به شاهزاده ای احمق و زشت بدل می شود و پدرش که با حرص و طمع به میراث خواری اشرافیت مشخص می شود در قالب “جوجه اردک زشت” نمود پیدا می کند. زمانی “گئورگ براندس” از اندرسن پرسیده بود که “آیا در لا به لای این همه داستان، او قصد دارد داستان زندگی خودت را هم بنویسی؟” و اندرسن جواب داده بود؛ “پیش از این نوشته ام؛ جوجه اردک زشت”.
اندرسن بیش از ۲۲۰ داستان نوشته است که از میان آن ها می توان به “دخترک کبریت فروش”، “جوجه اردک زشت”، “ملکه برفی”، “لباس جدید امپراتور”، “زندگی من”، “پری دریایی کوچولو”، “بند انگشتی” و… اشاره کرد.
امر “فانتزی” آن قدر در آثار هانس کریستین اندرسن برجسته و حیاتی است که از قصه های او بیش تر از هر نویسنده دیگری برای ساخت انیمیشن استفاده شده است. از آخرین نمونه این اقتباس ها می توان به انیمیشن “Frozen” به کارگردانی “کریس بارک” و “جنیفر لی” اشاره کرد که در سال ۲۰۱۳ بر اساس داستان “ملکه برفی” ساخته شده است.
مرگ هانس کریستین اندرسن نیز چون شخصیت های داستانی اش رگه هایی از فانتزی داشت؛ او در بهار سال ۱۸۷۲ از تختخواب پایین افتاد و به شدت صدمه دید و در ۴ آگوست ۱۸۷۵ در خانه دوست نزدیکش «موریتز ملچوار” در کپنهاگ بدرود زندگی گفت.
آندرسن بزرگ ترین رویاباف کودکان در تمام تاریخ است. او چه در زندگی عادی و چه در جهان داستان هایش، عشق و عطوفت بی دریغ اش را نثار کودکان کرد و حتی اندکی پیش از مرگش به آهنگساز مراسم تدفینش گفت: “بیشتر کسانی که در مراسم تدفین مرا بدرقه خواهند کرد، کودکان هستند. ضربات موسیقی را برای قدم های کوچکشان هماهنگ کن…”
زادروز هانس کریستین اندرسن، “روز جهانی کتاب” نام گذاری شده است.
جایزه هانس کریستین اندرسن
جایزه هانس کریستین اندرسن، جایزه ای است بین المللی که هر دو سال یک بار از طرفIBBY، “دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان” به نویسندگان و تصویرگران ادبیات کودک تقدیم می شود. برندگان جایزه را از دست ملکه دانمارک دریافت می کنند. جایزه هانس کریستین اندرسن را به لحاظ اهمیت، “نوبل کوچک” خوانده اند.
تاکنون از میان نویسندگان و تصویرگران کودک در ایران، پنج نفر نامزد جایزه هانس کریستین اندرسن شده اند؛ “فرشید مثقالی” بخش تصویرگری در سال ۱۹۷۴، “هوشنگ مرادی کرمانی”، بخش نویسندگی در سال ۱۹۹۲، محمدرضا یوسفی، بخش نویسندگی در سال ۲۰۰۰، نسرین خسروی بخش تصویرگری در سال ۲۰۰۲ و “احمدرضا احمدی” بخش نویسندگی در سال ۲۰۰۹. از این میان فرشید مثقالی، برنده جایزه جهانی در بخش تصویرگری شده و هوشنگ مرادی کرمانی مورد تشویق هیات داوران قرار گرفته است.