مسعود گلسرخی
اخیرا یکی از دوستانم که به تازگی از ایران آمده بود با گفتن اینکه سگ اش را در دوران سفر به یک پانسیون پنج ستاره سپرده، باعث تعجب من شد. متعجب شدم که او مدام این داستان عجیب را تکرار می کرد. در چند سال گذشته، داشتن سگ، عرصه دیگری برای مخالفت سیاسی و اجتماعی در بین سیاست های مغشوش ایران شده است.
همه می دانند که سگ و خوک در اسلام ناپاک است. اما در اسلام داشتن این حیوانات و مراقبت از آن، ممنوع نیست؛ در سنت آمده است که سگ “نجس” است و تماس با آن وضوی مومن را باطل می کند. با این وجود قرن هاست که مسلمانان از سگ نگهداری می کنند. بعنوان مثال، نژاد سلوکی، که یکی از قدیمی ترین نژاد های سگ است در طول تاریخ توسط اعراب بادیه نشین به دلیل زیبایی و مهارتشان در شکار، پرورش یافته است.
با این حال داشتن این حیوان در خانه که از لحاظ نماز خوان ها و تماس داشتن سگ ها با وسایل خانه که موجب باطل شدن وضو می شود، کار درستی نیست، درست نیست اما در قوانین موجود نگاه داشتن سگ ممنوع نیست.
جمهوری اسلامی ایران نه تنها اجرای قوانین اسلامی را یک وظیفه قانونی می داند، بلکه اجرای آن را در جامعه یک رفتار خدایی می داند. داشتن رفتار بهتر که با ارزش های اسلامی مطابقت داشته باشد، یک هدف نهایی در این نظام اورولی است. در این جاست که نوک تیز نظام ایدئولوژیک با مردم برخورد می کند؛ مردمی که بیش از اینکه خداترس باشند، طرفدار شوخی هستند.
اگرچه پلیس اخلاق عربستان سعودی در کشور مدرن، حساس و پیچیده ای مثل ایران، جایی ندارد اما ماموران رسمی و نیمه رسمی در مقابل رفتار های اجتماعی ضد اسلامی، می ایستند. بدحجابی زنان جوان و سرکوب این امرهدفی است که سالی یک یا دوبار دنبال می شود. دولت ایران که یک دولت عملگرا محسوب می شود، قبل از آغاز سرکوب خبر آن را اعلام می کند تا از شمار دستگیر شده ها کم شود. ایست های بازرسی، کسانی را که به قوانین احترام نمی گذارند امر به معروف و اغلب اوقات جریمه و بازداشت می کند. خبر دادن پیش پیش باعث می شود که ذات آیینی آن حفظ شود.
ممنوع شدن یک چیز در ایران، دعوتنامه ای است برای ایجاد یک شغل پر درآمد. موی بور و آرایش های غلیظ، دماغ های جراحی شده (که ایران پایتخت آن است) و مدل موهای پسران، همه نوعی شورش و یا یک بیانیه سیاسی کوچک است. مشروعیت نظام با این کار ها دستکم از سوی برخی از اقشار زیر سووال می رود و مورد تمسخر قرار می گیرد.
مخالفان حکومت و ایدئولوژی اش هم ابزار و هم فرصت مقابله با چنین اقداماتی را دارند زیرا اکثرشان جزو نخبگان شهرنشین هستند. اما ممنوع کردن نگاه داری سگ از سوی دولت مذهبی، کمی عمیق تر از ممنوع کردن عینک دولچه اند گابانای زرق و برق دار است.
ایرانیان، قبل از حمله مسلمانان به ایران، زرتشتی بودند. در ایران باستان سگ ها بطور خاص مورد توجه بودند و با آنها خوشرفتاری می شد. در گات های زرتشتی نگهداری از سگ ها بعنوان موجوداتی خوب و خدایی یاد شده است و زرتشیان معتقد بودند که سگ ها از پلی که آنان را به جهان دیگر می رساند، مراقبت می کنند و به همین دلیل اگر در این دنیا با سگ ها خوشرفتاری کنند، پاداشش را در جهان دیگر می گیرند.
بعد از فتح ایران به دست مسلمانان و تغییر دین تدریجی مردم ایران به اسلام، خوار شماردن سگ ها برای فاتحان نه تنها بدل به راهی شد برای اهانت به دین ملی مردم بلکه راهی شد برای اینکه کسی ثابت کند که به مبانی دین جدید پایبند است. بی رحمی کردن به سگ ها و دوری کردن از آنان درست شبیه به خوراندن گوشت خوک به مسلمانان و یهودیان توسط فاتحان اسپانیایی بود و آنان برای اثبات کردن تغییر دین مجبور بودند از خوک ها نگهداری کنند و گوشت آن را بخورند.
هزار و چهارصد سال گذشته دوران خوشی برای سگ ها در ایران نبود. اما این روند به شکلی متناقض توسط همان مذهب در حال تغییر است. محبوبیت و ستایشی که از سگ ها می شود شاید برای خودشان هم غافلگیر کننده باشد. امروز سگ ها بیش از مژه مصنوعی و دستبند سبز، برای طبقه متوسط بدل به سمبولی برای مبارزه شده اند. سگ های کوچک هرگز تا این حد خوشبخت نبوده اند و نژاد های کمیاب بخصوص سگ های بسیار کوچک با ده ها یا صدها هزار دلار خرید و فروش می شوند.
صنعت زیرزمینی پرورش سگ های خانگی رونق گرفته و اغلب از خانه ها خارج شده به صورت مراکز حمایت از حیوانات ادامه می یابد. صنعت تربیت سگ تحت عنوان “پانسیون سگ” ها براه افتاده است و خانواده های طبقه متوسط می توانند در زمانی که به مسافرت می روند یا مثل یکی از اقوام من، وقتی که یکی از خاله های مومن و متشرع به خانه شان می آید، سگ ها را به این پانسیون ها می برند.
این صنعت زمانی که یکی از واعظان درباره ممنوعیت داشتن سگ می گوید یا این کار را در رادیو و تلویزیون ملی مورد انتقاد قرار می دهد، با رونق بیشتری روبرو می شود. سگ های ایرانی مدت های طولانی منتظر چنین روزی بودند، اما این روز فرا رسیده است.
گاردین، 2 نوامبر