”حاجی واشنگتن” با استناد به یک فیلم ایرانی، می نویسد خرید آرای مردم عامی به وسیله نامزدهای مجلس، سابقه ای دیرینه دارد:
اگر فیلم تحفه ها رو دیده باشید، یک صحنه از اون رو به یاد دارین که آقای مفاخر التجار عده ای روستایی (همشهری های بنده) رو در خانه اش جمع کرده بود و بهشون بستنی می داد تا در انتخابات مجلس رای بیاره. جماعت هم بستنی می خوردن و شعار می دادن: “وکیل ما مفاخره، وکیل ما مفاخره!” دست بر قضا اخباری به دستم رسیده که نماینده اصولگرای همان حوزه انتخابیه برای کسب رای مجدد به جوان ها کلاسورهای گران قیمت کادو می ده و به در هر خانه دو عدد مرغ فرستاده!
گفتم اصولگرا. یک توضیح بدم. من با به کار واژه اصولگرا برای خیلی از افرادی که زیر این پرچم سینه می زنند، مخالفم. این جماعت به هیچ اصولی پایبند نیستند و در راه قبضه قدرت، از هیچ تلاش غیراخلاقی فروگذاری نمی کنن. برای نامیدن اینها حتی نباید از لفظ اقتدارگرا استفاده کرد. همه کارهای اینها داره به اقتدار ایران آسیب می زنه. اینها جز مشتی تمامیت خواه هیچ چیز دیگری نیستن.
باز هم مشت محکم بر دهان دشمن
”نازخاتون” خشونت روا داشته شده در حق یک جوان ایرانی که فیلم آن اخیرا در یوتیوب پخش شده را موضوع آخرین پست اش قرار داده است:
فیلم هایی که این روزها در یوتوب دست به دست میگردد، نه تنها نشانه ای از ریشه کن شدن خشونت ندارند که به نظر میرسد، خشونت نهادینه و ریشهدار تر شده. چطور میشه موی بلند یک جوان را با یک وسیله ی عصر حجری کوتاه کرد و به درد او خندید؟ تازه از دسته گل شون هم فیلبرداری میکنند. البته فراموش نکنیم که مردم ما همیشه “مردم فهیم و عظیم و واقعا جان برکفی” هستند و به “وظایف ملی میهنیشون” همواره عمل میکنند و ”مشت محکمی” بر دهان “دشمن” می کوبند.
افتضاح این سردار زارعی و فانتسم ایشون در برپا نمودن نماز جماعتی از پریرویان برهنه واقعا تهوع آوره. واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند/ چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند. البته من فکر کنم ایشون به درجهای از ذوب رسیده بوده و چنان در حالت خلسه فرو رفته که یک آن فکر کرده که به بهشت برین وارد آمده و حوریان خدمتش را میکنند و در جوی آبش، شیر و عسل جریان دارد. و خلاصه گفته ابتدا نماز شکر به جا بیاورم تا برم سر اصل قضیه. شرم آوره…
سنتی که باید تقویت شود
”امید معماریان” معتقد است رای دادن سنتی ست که باید تقویت شود:
به نظرم مهم این است که سنت رای دادن تقویت شود و این نکته مهم جا بیافتد که تغییر دادن در هر مقدار آن - چه آن هنگام که مقدار تغییر قابل توجه است و چه آن هنگام که اندک- بسیارمهم است. کسانی که اهمیت رای دادن را کم می دانند توجه کنند به روی گرداندن مردم از رای دادن در دوره دوم شوراهای شهر و انتخابات مجلس هفتم وبعد از آن انتخابات ریاست جمهوری. همیشه می تواند یک پله بدتر ازآن چیزی که وجود دارد هم باشد. این تحلیل شخصی من است.
عذاب وجدان دارم ناخدا
”میداف” راوی عذاب وجدان یک رای دهنده در خارج کشور است:
گفت: از سفارت ایران برمیگردم. گفتم: چی؟ سفارت ایران؟ درست است که دیپلماتهای ایرانی با آن ریش و پشم و با آن ریخت و قیافههای ژولیده، آدمهایی را میمانند که از قبر فرار کرده باشند؛ ولی در مجموع این برادران بهظاهر مظلوم آدمهای بدی نیستند و سعی میکنند آزار شان بهکسی نرسد. چه کار بر سرت آوردهاند که تو را این چنین نا امید از زندگی و بیزار از خویشتن کردهاند؟
گفت: آزارشان بهکس نمیرسد؟ پارسال که با تعدادی از متقاضیان پناهندگی، خود را به نرده سفارت زنجیر کرده بودیم، آمدند و از درون محوطه سفارت “اسپری” فلفل دار بهچشم ما پاشیدند!
گفتم: شما خوتان را به نرده سفارت زنجیر میکنید و توقع دارید شیرینی و کیک هم تعارفتان بکنند؟
گفتم: حالا بگو ببینم چرا ناراحت و دلخوری؟
گفت: هیچی ناخدا، هیچی. فقط عذاب وجدان دارم.
گفتم: عذاب وجدان؟ باز خون خودت را کثیف کردی؟ بد و بیراه گفتی؟ خُب… چرا ناراحتی؟ مگه حقشون نیست؟ مگه تو را آواره از وطن نکردهاند؟ مگه پارسال اسپری و گاز اشکآور بهچشمات نپاشیدند؟
با لکنت زبان گفت: م…م… م…من رفتم ر..ر..رأی دادم.
چه کسی گفته اصلاح طلبان برنامه ندارند؟!
”حرفه خبرنگار” با اشاره به محتوای یک تراکت تبلیغاتی مربوط به یک کاندیدای زن اصلاح طلب، به کنایه نوشته است که اصلاح طلبان چندان هم بی برنامه نیستند:
دوستی میپرسید: “خب مثلا با رای ندادن شما چه اتفاقی میافتد؟” جوابم روشن است که: “هیچ!” اما از آن طرف میپرسم “با رای دادن گروه مقابل قرار است چه اتفاقی بیافتد؟” مطمئنم که پاسخ منصفانه و واقعبینانه به این پرسش هم همان “هیچ” است. بنابراین شخصا ترجیح میدهم در فرآیند کلاه گذاشتن بر سر خودم، دستکم شخصا نقشی نداشته باشم!
در آرایشگاه زنانه برگه تبلیغاتی یک خانم اصلاحطلب (جلودارزاده) را دستم دادند.در برگه نوشته شده بود که این خانم عضو گروه کر و بسکتبال مدرسه بوده و برای اینکه درد کارگران را درک کند، مدتی هم در دوران دانشجویی کارگری کرده!! از قول این خانم هم نوشته شده بود: “آرایشگری هنری شرافتمندانه است. این حرفه با ترویج زیبایی در راستای تحکیم بنیان خانواده گام برمیدارد”. و اهداف سرکار خانم هم به شرح زیر اعلام شده بود: ”ایجاد تعاونی مسکن برای آرایشگران، تلاش برای تصویب بیمه آرایشگران، تاسیس بانک زنان، تاسیس وام خرید آرایشگاه برای زنان آرایشگر”. نه بابا این اصلاحطلبان بنده خدا چندان هم بیبرنامه نیستند !!!
حماسه بزرگ
”نگاهی دیگر نگاه ما” در قالبی طنزگونه، بخشی از دفترچه خاطرات یک نامزد نمایندگی مجلس هشتم را منتشر کرده:
از صبح کله سحر تماسها شروع شد. از همه جای دنیا تماس میگرفتند تا با من صحبت کنند و درباره این “حماسه بزرگ” که جهان در انتظارش است سوال کنند. نکته جالبی که جا دارد به آن اشاره کنم این بود که میدیدم چگونه جهانیان چشمهایشان را بر “روان آباد علیا” دوختهاند.
مدیر یک شرکت اتومبیلسازی از آمریکا زنگ زد و بنای عجز و التماس را گذاشت که آقا جان هرکس که دوست دارید راه “روان آباد علیا” به “چشمه بابا پیری” را آسفالت نکنید (از وعدههای انتخاباتی من آسفالت این راه مهم و استراتژیک منطقه بود) چرا که آنوقت دیگر ماشینها در چاله چوله نمیافتند و جلوبندیشان خراب نمیشود که نیاز به قطعات ساخت ما اتومبیلسازان آمریکائی داشته باشند و ما اگر این همه میلیون میلیون اتومبیلی که در این راه روستائی شما جلوبندیشان ایراد پیدا میکند را نداشته باشیم که بیایند از ما قطعه بخرند باید درب اکثر کارخانههای خودروسازی آمریکائی و شاید ژاپنی را ببندیم.
حماسه نبود اما آمدند و رای دادند
”برساحل سلامت” هم نوشته است:
انتخابات برگزار شد. انتظار همین بود. مردم آمدند. رای دادند. نمی گویم حماسه که خیلی حرف درستی نیست و به درد تبلیغات تلویزیونی می خورد. تا جایی که دیدم و شنیدم، مردم رای لیستی شان بالا بود. این نشانه مثبتی است. مهم نیست کدام لیست و چگونه. مهم این است که یاد بگیریم حزب، قابل اطمینان تر و در دسترس تر از فرد است.
انتخابات برگزار شد و تهران شور انتخابات نداشت. اما چندان با زمانهایی که شور داشت فرق نداشت. نوع نگاه مردم به انتخابات فرق کرده و باید تحلیلش کرد. پیش بینی های انتخابی از حضور مردم این بار درست تر و قابل اتکاتر بود. این خودش یک قدم است به جلو!
آخر چطور ممکن است؟!
”عبدالقادر بلوچ” پست کوتاهی به این مضمون دارد:
جناب پرزیدنت فرمودهاند تنها راه نجات بشریت تمسک به راه امام حسین است.
داشتم به فرمایش ایشان فکر میکردم که در عالم خیال سینه به سینه برخوردم به بشریت. به عرضش رساندم که تنها راه نجاتش تمسک به راه امام حسین است.
چپ چپ نگاهم کرد و گفت: راهی که خود امام را به کشتن داد چطورمیتواند ناجی من باشد؟!
مردم حوصله نداشتند
بهزاد افشاری در “درخت بدون سایه” می نویسد اگر اصلاح طلبان در تهران شکست بخورند، تقصیر کم کاری خودشان است:
تقصیر خودشان بود. وقتی که در همین چارچوب تبلیغاتی محدود هم خوب عمل نکردند چه انتظاری می شود از مردم داشت؟ در چند شعبه رای گیری که حضور پیدا کردم می دیدم که بیشتر اسم حداد عادل را در اول فهرست می نوشتند. آنها کسی را نمی شناختند و فقط اسامی را که می شناختند می نوشتند. بقیه را هم همینطوری از روی لیست ها نگاه می کردند و اکثرا حوصله نمی کردند هر ۳۰ نفر را بنویسند.
خبر های موثقی از ستاد اصلاح طلبان می رسد که چند نفری از آنها می خواهند در همین مرحله کنار بکشند و در اعتراض به شرایط نابرابر و احیانا تقلب از ادامه ی رقابت کناره گیری کنند. به نظر می رسد از تمامی لیست های اصلاح طلبان بیش از ۵۰ نفر به مجلس راه پیدا نکنند که این رقم با توجه به ورود ۲۹۰ نفر به مجلس هشتم رقم ناچیزی است و تقریبا می توان گفت که آنها شکست خوردند. اما ایرادی ندارد و آنها باید دیگر به فکر انتخابات ریاست جمهوری دور دهم باشند. والسلام !
راه حل تعیین میزان مهریه
”یک لیوان چای داغ” معتقد است با توجه به وضعیت تقسیم کار در ایران، مهریه مسئله ای ست که همچنان موضوعیت دارد:
با وجود طرفداری ام از حق برابر زنان برای طلاق، تحت شرایط خاصی (مثلا خانه دار بودن کامل زن) از وجود مهریه هم - علی رغم همه نقدهایی که همه می دانیم بر آن وارد است - طرفداری می کنم. دلیلش نوع تقسیم کار در جوامعی مثل جامعه ما است که حق الزحمه زن خانه دار را به صورت پولی پرداخت نمی کند و لذا در زمان جدایی سهمی برای مشارکت او در انباشت ثروت خانواده در طول زمان وجود ندارد. مهریه می تواند تا حدی جبران کننده ضعف این مکانیسم باشد.
حال صورت مساله این است که در شرایط اعطای حق طلاق به زن، سقف مهریه چه قدر می تواند باشد؟ آیا همان مقدار قبلی یا کم تر/بیش تر از قبل؟ از دید من صورت مساله بسیار شبیه آپشن فروش آمریکایی است. ولی آپشن فروش آمریکایی چیست؟
جدی نگیر. می گذرد
”سیب” نامه ای به خودش نوشته:
دوستی که اندکی بزرگ تر از من است، می گفت خیلی از این مسائلی (مثل معنا و مرگ و زندگی و خدا و… ) که این روزها با شور و هیجان درگیرش هستی، در آینده کمرنگ می شوند و چیزهای دیگری جای آنها را می گیرد. او چنان صحبت می کرد که معنایش این بود: “چندان جدی نگیر، زمان همه ی این ها را محو می کند”.
ولی من نتوانستم و نمی توانم باور کنم. تو خودت می دانی که چگونه درگیرم، و از روز و شبهایم باخبری؛ از تو می پرسم : آیا من آنگونه شده ام ؟ در آن روزها که تو هستی چه چیزی جای این مسائل را گرفته است؟ آیا هنوز هم مثل امروز، فکر می کنی زندگی ِ بدون شور و شیدایی زندگی نیست؟ برایت دعا می کنم، برایم دعا کن.
مرگ بر آمریکا، حالم را بد می کند
”نگارک ها” از پخش برنامه ای که طی آن میهمان برنامه گفته است که از شنیدن شعار مرگ بر آمریکا حالش به هم می خورد؛ متعجب است:
در این برنامه 45 دقیقهای، فرای که به زبان فارسی مسلط بود و با لهجهی خاصی سخن میگفت، در بارهی ویژگیهای برتر زبان فارسی نسبت به عربی سخن گفت و حتی به این موضوع هم اشاره کرد که تا چندین قرن پیش، بسیاری از مردم افغانستان به زبان فارسی نماز میخواندند. او با انتقاد از تملک دانشمندان ایرانی به نام ملیتهای عرب یا ترک، افرادی چون ابوریحان بیرونی، ابنسینا و… را از سرآمدگان فرهنگ فارسی دانست. او گفت: “عربها و دیگران نمیدانند که ایرانیان برای اسلام چه کردهاند. به نظر من، اساس اسلام و اسلام درست در این آب و خاک بنیان نهاده شده است”.
همچنین فرای بر گفتههای پیشین خود نیز تأکید کرد که: “این حرف اعراب اشتباه است که میگویند هرکس عربی نوشته، عرب بوده است. این درست نیست و بیشتر بزرگان، ایرانی بودهاند. اما متأسفانه این مسأله در میان اعراب گم شده است.” امّا جالبتر از همه، هنگامی بود که او از صلحطلبی ایرانیان سخن گفت و به انتقاد از شعارهایی پرداخت که در آنها از واژه “مرگ” استفاده میشود؛ او حتی به صراحت اشاره کرد، وقتی میشنوم که گروهی میگویند: “مرگ بر آمریکا” حالم بد میشود و این کار را اصلاً درست نمیدانم.