وقتی تمام شد نفس راحتی کشیدند...

نویسنده


mosadegh_1_b.jpg


دانا شهسواری

جمعیت زیاد است. یقینا زیاد. این را از زیادی ماشین ها و همینطور از تعدد ماموران یشمی پوش می توان گفت.

آری جمعیت زیاد است و عجیب اینکه هر سال از تعداد پیر ها کم می شود و به جمعیت جوانان اضافه می شود. به قول یکی از سیاسیونی که در محل حضور دارد “این جماعت در روز عادی ساعت 11 هم از رختخواب بیرون نمی آید اما امروز معلوم نیست کی بیدار شده اند که حالا ساعت ده اینجا حاضرند”.

ساعت ده است: “هر سال 14 اسفند اینجا راس ایران می شود”. این تحلیل یکی از صد ها دختر جوانی است که در اینجا حضور دارند. به نظر او مصدق آنقدر جذبه دارد که هر گز از یاد نرود. او ادامه می دهد: “آنانی که همیشه دررسانه ملی غم آن دارند که جوانان ما چرا به قهرمانان هالیوودی و فوتبالی گرایش پیدا می کنند بگوید روی هم رفته در این 28 سال چند دقیقه تصویر و حرف ها و عملکرد امثال مصدق ها را که دراین مملکت کم نیستند نتشان داده اند؟”

دختر حرفش را تمام می کند و پلاکاردش را دوباره بلند می کند. روی آن نوشته شده:” تنها گناه من این است که نفت را ملی کردم”.

به حیاط پشت قلعه احمدآباد می روم. جمعیت زیادی در آنجا حمع شده اند. هر سال در آنجا صندلی هایی گذاشته می شود تا پیر ها بشینند و یک نفر از پشت پنجره باز ساختمان، شاید همان پنجره ای که روزی دکتر محمد مصدق از آنجا بیرون را می نگریست، برای جمعیت سخنرانی کند.

جمعیت خیلی زیاد است. بسیار زیاد. به راحتی نمی شود تعداد راتخمین زد. ساعت10 صبح، آن هم اینجا در 150 کیلو متری تهران در روستای احمدآباد. همه تقربیا غیر بومی اند. بیشتر ازتهران و شمال آمده اند.

اتوبوس و مینی بوس هایی که از قبل تدارک دیده شده، مثل سالهای قبل جمعیت را از تهران و دیگر شهرستانها به احمد آباد آورده اند. البته تعداد بسیار زیادی نیز اتومبیل های شخصی دیده می شود.

طبق معمول هر سال در ابتدای ورود به روستا، همانجا که جاده ای باریک از جاده اصلی جدا می شود، چند مامور با لباس رسمی ایستاده اند و سایه بانی بر افراشته اند تا شماره اتومبیل و نام کسانی را که امروز به احمد آباد وارد می شوند یادداشت کنند.

آمارتعداد دقیق کسانی که آمده اند دست آنان است نه ما. شاید 700 و شاید هزار نفر و شاید هم بسیار بیشتر از این. اما بدون شک میانگین سنی جمعیت بیش از 30 سال نیست. اینها حتی از سالهایی که دیگر مصدق نبود هم کمتر سن دارند.

mosadegh_2_b.jpg

 

در گوشه ای از حیاط، نان و پنیر برای صبحانه می دهند. مثل سالهای قبل. بعد هم همه با چای و شیرینی پذیرایی می شوند. برخی به هیچ چیز توجه ندارند جز این قلعه تاریخی. حتی آن اتومبیل تاریخی هم برایشان تا ساعتها دیدنی است.

در جلوی در ورودی میزی گذاشته اند که چند مامور زن و مرد در آنجا حضور دارند. کیف و لباس ها را می گردند. کسی حق بردن ضبط و دوربین ندارد. اما مگر می شود. هر کس خبر نگار است و ضبط و دوربین دارد راه عبورش از گیت های امنیتی را هم بلد است.

اول کسی که در پشت پنجره سخنرانی، همانجا که بر بالایش پرچم ایران نصب شده است، ظاهر می شود اشک پیر تر ها را در می آورد بی آنکه هنوز چیزی گفته باشد. چرا؟

چون او دکتر محمود مصدق است. نوه دکتر محمد مصدق و فرزند دکتر غلامحسین مصدق. اما در اصل مثل سیبی است که با پدر بزرگش از وسط دو نیم شده باشد.

قبلا که با او مصاحبه کرده بودم در وصف پدر بزرگش گفته بود: “آقا او یک چیز عجیبی بود. عجیب. خیلی قانع بود. اصلا ادعایی نداشت و از دزدی و دروغ متنفر بود”.

دکتر محمود مصدق هم مثل پدر بزرگ است. بسیار قانع است و بی ادعا. اصلا کسی در جمعیت او را نمی شناسد. حتی در تهران کمتر کسی می داند که او در بلوار کشاورز مطب دارد.

دکتر محمود مصدق با ذکر یاد و خاطره پدر بزرگش از حضور همه تشکر می کند. در ادامه نیز از تلاشهای مهندس “ارفع زاده” در تجدید ساخت و مرمت بنای قلعه احمد آباد تشکر می کند و کمی هم در باره فعالیت های عمرانی صحبت می کند.

سپس مجری مراسم پشت تریبون قرار می گیرد و یاد و خاطره افرادی را که سال قبل در این مراسم حضور داشتند اما امسال رخ در نقاب خاک کشیده اند گرامی می دارد: “دکتر اصغر پارسا، سخنگوی فراکسیون نهضت ملی، جواد مادر شاهی عضو متولیان قلعه احمد آباد و مهندس نظام الدین موحد دبیر حزب ایران”. او سپس از مهندس “حسین شاه ویسی” عضو حزب ملت ایران دعوت به سخنرانی می کند.

شاه ویسی ابتدا با یاد آوری تلاشهای آزادیخواهانه در ایران می گوید: “150 سال از نهضت قانون‌خواهی و یکصد سال از مشروطه‌خواهی می‌گذرد و بسیاری از فعالان سیاسی، روزنامه‌‏نگاران و شاعران برای ایجاد استقلال، آزادی و روشنگری زحمات بسیاری متحمل شده اند اما ملت همچنان چشم‌انتظاراجرای قانون به دور از تبعیض و تشکیل جامعه‌ مدنی است”.

وی می افزاید: “شرایط بسیار خطیر کنونی، همبستگی ملی را ضروری کرده است از این روهمه گروه‌‏ها و جناح‌‏های سیاسی ایران باید با استفاده از همبستگی ملی در برابر خطرات ایستادگی کنند”.

وی در ادامه با اشاره به استفاده از خرد جمعی در حل بحرانها می گوید: “در دوره‌ قاجاریه نیزبه علت ضعف و نبود اراده، برخی‌ افراد در پاسخ به نیاز اصلاحات می‌گفتند ما چه‌کاره‌ایم. در نتیجه مشروطه‌ ایرانی پاسخی به همه‌ ضعف‌ها و نیازها شد”.

وی در ادامه با طرح پرسش “مصدق به راستی که بود؟” اضافه می کند:” این پیرمرد احمدآبادی کمر ابرقدرت‌ها را شکست. مصدق با الهام از مشروطیت و اهداف آن پای به میدان مبارزه‌ای نابرابر در صحنه‌ سیاسی ایران و جهان گذاشت. مصدق خطاب به رزم آرا که می گفت حرفهای شما برای مردم شام نمی شود گفته بود: در همه‌ عصرها و برای همه نسل‌ها، حکومت زور و قلدری ممکن است یک شب یا حتی چند سال به مردم نان بدهد ولی تا خود مردم نتوانند در امور اجتماعی دخالت کنند هیچ گاه صاحب نان نمی‌شوند و باید همیشه سر بی‌شام زمین بگذارند”.

وی در پایان تاکید کرد: “اگر مرحوم مصدق و دولت ملی او موفق می شدند همچنان به کار خود ادامه دهند. امروز ما با چنین وضعیتی مواجه نمی شدیم”.

سپس در ادامه مراسم مهندس عزت الله سحابی به بیان سخنان خود پرداخت.

وی ابتدابا اشاره به مجلس 17 گفت: “این مجلس کاملا بر اساس آرای مردم تشکیل نشده بود. ارتش در تمامی استان‌های مرزی کشور نمایندگانی را که خود می‌خواست به مجلس تحمیل کرد. ماهیت مجلس هفدهم مشخص بود. مصدق باید به طریقی راه به متن و توده‌ مردم باز می‌کرد. پس از حوادث سی تیر شرط اول او این بود که ارتش زیر نظر او اداره شود. او پس از بازگشت به سیاست، سوسیال دموکراسی را انتخاب کرد؛ چرا که فکر می‌کرد با این سیاست است که می‌توان به توده‌ مردم بازگشت”.

وی سپس با انتقاد از کسانی که 28 مرداد را کودتا نمی دانند گفت: “اکنون حتی یکی از شخصیت‌ها برای دفاع از پدر مرحوم خود[آیت الله کاشانی] در مجامع مختلف این تز را مطرح می‌کند که 28 مرداد کودتا نبود، انتقال قدرت بود. درحالی که اگر اسناد و کتاب‌ها را ببینیم تردیدی نیست که در آن دوره کودتا اتفاق افتاده است. خود سازمان سیا مدعی است که کودتا در ایران رخ داد. خاطرات روزولت هم بر آن صحه می‌گذارد”.

سحابی افزود: “مصدق درآن دوره‌ای که ایران در محاصره‌ اقتصادی بود و درآمد نفت نبود توانست بودجه را در سال 1332به گونه‌ای ارایه دهد که با تعادل باشد. آن بودجه خالی از کسری و واقعی بود. سهام عدالتی که الان مطرح است، قابل قیاس با لوایح دکتر مصدق برای رفع تبعیض نیست. اما اکنون چالش‌هایی در خصوص مصدق مطرح می‌شود که همه پوچ است و با واقعیت‌ها سازگاری ندارد. مصدق رهبری نمونه بود. در مقابل مردم خاضع بود اما در برابر زورگویان کوتاه نمی‌آمد”.

در واقع سخنرانی سحابی پایانبخش این مراسم هر ساله بود. اما هنوز در گوشه و کنار بحث های کوچک در جریان داشت.

در این فرصت کسانی هم که فاتحه نخوانده بودند بر سر خاک مصدق حاضر شده و فاتحه ای می خواندند. چند دسته گل نیز که نام “حزب ملت ایران”، دیگری “نهضت آزادی” و نیز “جاما” بر آنها نقش بسته بود دیده می شد. البته دسته گلهایی که افراد مختلف آورده بودند نیز بسیار زیاد بود.

کمی آنطرف تر در گوشه حیاط، داخل اتاقی کوچک اتومبیل “کادیلاک” مدل 1950 دکتر مصدق با رنگ سبزش خود نمایی می کرد: “می خواستند اتومبیل را ببرند ما دورش دیوار کشیدیم تا مانع شویم و سالها بعد این در کوچک را گذاشتیم”. این را یکی از متولیان این قلعه می گوید.

اکنون که مراسم تمام شده راحت تر می توان دید چه کسانی آمده اند. مهندس علی اکبر معین فر، خسرو سیف، دکتر ابراهیم یزدی، حسین شاه حسینی، صدر حاج سید جوادی، محمد بسته نگار، هاشم صباغیان، محمد توسلی، نظام الدین قهاری، مهندس عباس امیرانتظام، دکتر نمازی، حسین شاه ویسی، فرزین مخبر، عبدالله مومنی، هدی صابر، رضا علیجانی، اشکان رضوی، مهندس محمود زندیان، کتر بهروز برومند، ادیب برومند و بسیاری دیگر.

در پایان سرود های “یار دبستانی من” و “ای ایران” بار ها خوانده شد.

مراسم حدود ساعت 1 به پایان رسید، در حالی که کسی میل به رفتن نداشت. اما نیروهای امنیتی نفس راحتی می کشیدند.