نگاهی داریم به فیلم رازها ساخته محمد رضا اعلامی که در تهران به نمایش عمومی در امده است.
نگاهی به فیلم رازها
همه چیز دروغ است
نویسنده و کارگردان: محمد رضا اعلامی، مدیر فیلمبرداری: محمد رضا سکوت، تهیه کننده: محمد رضا اعلامی، بازیگران: امین تارخ، میترا حجار، ایرج نوذری
خلاصه داستان: زنی تصمیم می گیرد همسرش را که یکی از شومن های معروف تلویزیون است را با همدستی یکی از بستگان مردش به قتل برساند. این اتفاق رخ می دهد، اما روح مرد باز می گردد.
محمد رضا اعلامی کار خود را در فیلمسازی از دهه 60 شروع کرد. او در این راه شروعی موفقست آمیز داشت و یکی از سخت تری رمان های جهان یعنی نقطه ضعف ساراماگیس را به فیلم تبدیل کرد. اما این راه آنگونه که شایسته بود ادامه پیدا نکرد و حاصل به فیلم هایی رسید که در دهه هفتاد به عنوان موج فیلم های مبتذل حادثه ای از آن یاد می کردند. منظور فیلم معروف افعی است که در آن جمشید هاشم پور یک تنه اسلحه در دست می گرفت و لشگری را قلع و قمع می کرد. بعد از این فیلم هم اتفاق خاص دیگری رخ نداد و از نقطه ضعف در تاریخ سینما به عنوان یک حادثه یاد شد.
رازها هم به نوعی ادامه منطقی سینمایی است که اعلامی در پیش گرفته است. با آغاز توجه به ژانر وحشت اعلامی هم کوشید تا طبع خود را در این ژانر بیازماید. پس سراغ یکی از داستان های آلفرد هیچکاک رفت تا بخت آزمایی کند. قصه را به ایرانی آداپته کرد و خودش با سرمایه شخصی آن را جلوی دوربین برد. بسیاری دوست داشتند حاصل قابل توجه باشد، اما واکنش های منفی از نمایش در جشنواره فیلم فجر شروع شد و اعلامی را بسیار سرخورده کرد.
بسیاری از صحنه های این فیلم به جای اینکه تماشاگر را بترساند از فرط اجرا از منظر سبک به خنده وا می دارد. انگیزه شخصیت ها کاملا مشخص نیست و بسیاری از تقدم و تاخر وقایع نیز با هم جور در نمی اید. به طور مثال زمان ضبط شدن نوار توسط شوهر زن به هیچ وجه با آنچه قرار است در داستان مورد بررسی قرار گیرد جور در نمی آید. اتفاق های دیگری هم مانند تغییر چهره مرد تبهکار همدست زن در عالم واقع غیر قابل باور است. بد نیست داستان این بخش را با هم مرور کنیم. پس از مرگ مرد زنش که اتفاقا مجسمه ساز است پوستیژی را روی صورت مرد تبهکار همدست خود می کشد تا شبیه به همسرش شود. اما جالب است که این نقش را دوباره خود تارخ بازی می کند در صورتیکه ما باید باور کنیم او ایرج نوذری است که با چهره ساختگی تارخ زندگی می کند. در این فیلم هیچ وقت مخاطب علت این را نمی فهمد که چرا زن از شوهر خود بیزار است و طرح قتل او را می چیند؟ در واقع به برشی از زندگی آن دو که حاکی از وجود مشکلی مزمن که منجر به قتل و مسائل بعدی شود پرداخته نمی شود، پس چطور می توان انتظار داشت چنین کنشی که همه فیلمنامه بر دوش آن قرار دارد، باورپذیر و منطقی جلوه کند و مخاطب بتواند آن را دنبال کند؟ همان طورکه هیچ دلیلی برای بد بودن احتمالی پیام و نشانه ای از اختلاف او و زنش داده نمی شود، دلیلی برای از پیش تعیین شده بودن قتل برای پیام و تدارکی که برای انتقام گرفتن از زنش و حسابدار شرکت می بیند، وجود ندارد. در واقع این چیدمان فیلمساز است که چنین طراحی ضعیفی از موقعیت و روابط آدم های قصه ارائه می دهد، نه روابط علت و معلولی یا به احتمال چیزی فراتر.
حسابداری که کلی اختلاس کرده از نیمه راه (تصادف) مرگ باز می گردد تا توطئه را با زن به انجام رساند و جالب است که این اتفاق ها لحظه ای، کوچک ترین خللی در برنامه ای که مرد برای انتقام گرفتن تدارک دیده ایجاد نمی کنند و همه به نوعی پیش بینی شده اند. یا مخاطب به عمق روابط و مسائل فیلم نزدیک نشده یا فیلمساز از فیلم و شخصیت های نمایشی انتظاری غیرمعقول طلب می کند.
وقتی به این رویکرد فیلمساز دقیق می شویم که چقدر به رئالیسم در برقراری آثار بزرگانی چون هیچکاک و… با مخاطب اهمیت می دهد، باز هم این پرسش پررنگ می شود که در واقع رئالیسم دررازها چه جایگاهی دارد و چرا از ب بسم الله تا به آخر مشکل، باورپذیری و غیر واقعی بودن آدم ها و مسائل و روابطشان مخاطب را آزار می دهد؟ آیا رئالیسم را می توان به رابطه از هم پاشیده مرد وزن نسبت داد که هیچ کد مشخصی از آن داده نمی شود و یا توطئه قتل شیوا و ایرج برای از میان بردن مرد که آن هم دلایل منطقی و اصولی که در خود فیلم به آن پاسخ داده شود ندارد؟ رئالیسم را در بازی طراحی شده پیام برای انتقام گرفتن از زن و مرد همدستش می توان نسبت داد که پیش بینی همه اتفاق های ناممکن را در این بازی کرده و یا در بازی که یک روح ملعون برای انتقام و آزار تدارک می بیند و حضوری واقعی با وجوهی عینی در دنیای مادی دارد؟ این رئالیسمی است که می تواند به واسطه ارتباط با مخاطب، مشکل امروز سینمای ایران را به نوعی حل کند؟ از روح ملعون حرف زدیم بد نیست بپردازیم به این نکته مهم که فیلم علاوه بر حرکت نکردن بر مدار رئالیسمی که داعیه آن را دارد، از شخصیت پردازی نکردن حاد رنج می برد. به همین دلیل است که کنش و واکنش های شخصیت ها هر چند انتحاری است ولی به شوخی بیشتر می ماند چون زمینه چینی انجام نشده تا ابتدا مخاطب با کاراکتر ها هم ذات پنداری کند و به آن ها نزدیک شود و سپس مسائل و دغدغه هایشان به نوعی طرح شود.
نمی دانم هنوز می توان به اعلامی امید داشت یا خیر. به هرحال هر زمان که نام اعلامی به میان می آید هنوز نام فیلم نقطه ضعف را به یاد می آوریم.