بمباران کردن یا بمباران نکردن؟ مسئله ناتنیاهو و اطرافیانش این است. هدف این بمباران ایران است که بار دیگر توسط آژانس بین المللی انرژی اتمی به توسعه پنهانی موشک هسته ای محکوم شده است.
اما چرا اسرائیل می خواهد ایران را بمباران کند؟ از لحاظ منطقی این دو کشور باید متحد استراتژیک یکدیگر باشند. هیچیک از این دو نمی خواهند خاورمیانه در دست پان عرب ها یا حکومت های سنی بیافتد؛ هر دوی این کشورها خواستار منطقه ای هستند که گروه های مختلف طبق اصول مورد قبول باشند، منطقه ای که پذیرای همه است: سنی ها، شیعیان، مسیحیان، یهودیان، ایرانیان، اعراب، اسرائیلی ها، ترک ها و قبطی ها و کرد ها و دیگران.
هیچ یک از مناقشات سنتی که بین کشور های دیگر وجود دارد، موضوع مناقشه ایران و اسرائیل نیست. این دو کشور نه بر سر مرزهایشان مشکلی دارند، نه دشمنی بر سر بازار و منابع طبیعی دارند و نه دوستانشان مورد تهدید دیگری قرار گرفته است.
ایرانیان و اسرائیلی ها هیچ سابقه مشترک نفرت و دشمنی ندارند. یهودیان از سه هزار سال پیش در ایران زندگی می کردند؛ ایران بعد از اسرائیل بیشترین تعداد یهودی را در خاورمیانه دارد. هزاران اسرائیلی ایرانی الاصل همچنان احساس خوبی نسبت به ایران دارند.
چندین دهه است که وجود اسرائیل باعث شده است که بخشی از انرژی منفی که اکثر اعراب در قبال شعیان و بطور خاص ایرانیان دارند، به سمت اسرائیل برگردد.
اسرائیل تنها کشوری نیست که از سوی اعراب با عنوان اشغالگر سرزنش می شود. همین شکایت از ایران هم می شود. در همه نشست های کشور های عربی، ایران و اسرائیل بعنوان اشغالگر محکوم می شوند.
طه جزراوی، تئوریسن پان عرب، کتابی با این عنوان منتشر کرده است:” سه موجودی که خداوند نباید خلق می کرد: مگس ها، یهودیان و ایرانیان”
اسرائیل با ایران دعوا ندارد بلکه با حکومت خمینی گرا دعوا دارد. درحالی که ایران بطور طبیعی متحد اسرائیل محسوب می شوند اما ایران بعنوان مهد حکومت خمینی گرا، دشمن دولت یهود است.
نسخه شیعه پان اسلامیسم همان خمینی گرایی است که اهداف جهانی دارد. برای خمینی گرایان، ایران یک کشور با منافع ملی اش نیست، بلکه بخشی از امت اسلام محسوب می شود که با آمریکا و متحدانش دشمنی دارد. خمینی گرا ها تلاش می کنند تا موضوع اسرائیل و فلسطین را تحت کنترل خود داشته باشند و امیدوارند که عرب ها را نیز وارد این هژمونی بکنند.
این یک استراتژی جدید نیست. مصر در زمان ناصر مثل لیبی زمان قذافی، عراق زمان صدام حسین و سوریه زمان حافظ اسد همین استراتژی را دنبال می کردند. طرفداران خمینی هم مثل این دیکتاتور های عرب که از گروه های تروریسیتی علیه اسرائیل استفاده می کردند، از حماس، جهاد اسلامی و حزب الله برای هدف قرار دادن دولت یهود استفاده می کند.
به نظر می رسد که حکومت ایران از بمباران اسرائیل یا آمریکا استقبال می کند. این حمله نه تنها به سقوط حکومت کمک نمی کند بلکه قدرت اش را نیز افزایش می دهد.
همین اتفاق در سال 1967 در زمان ناصر در مصر افتاد. ناصر در این حمله شکست خورد اما همچنان در قدرت باقی ماند. در سال 1986، زمانی که لیبی توسط آمریکا بمباران شد، قذافی زنده ماند تا درمورد “پیروزی بزرگ” اش گزافه گویی کند. همینطور در سال 1991، صدام حسین شکست خورد اما در قدرت باقی ماند.
در سال 2006، از لحاظ نظامی، اسرائیل حزب الله لبنان را شکست داد. حزب الله یک چهارم جنگجویانش و همه پایگاه های مرزی . هشتاد درصد تسلیحات اش را از دست داد. اما به این دلیل که رهبری این گروه در لبنان دست نخورده باقی ماند، نتیجه این جنگ را “بزرگ ترین پیروزی در تاریخ اسلام مدرن” نامیده اند.
دلیل دیگری که باعث می شود حکومت ایران از بمباران اسرائیل که تنها منجر به صدمه خوردن دولت می شود، استقبال کند این است: آنها در بهار سال جاری یک انتخابات سخت در پیش رو دارند که ممکن است یک خیزش علیه فساد مالی و سرکوب را بدنبال داشته باشد. بمباران ایران این بهانه را به دست حکومت می دهد تا نیروهای مخالف را به عنوان اتحاد ملی سرکوب کنند و مشروعیت بدست بیاورند.
حکومت خمینی گرا ها دشمن مردم ایران، اسرائیل و غرب است. کسانی که به بمباران ایران فکر می کنند باید این توصیه ماکیاولی را به یاد داشته باشند: “دشمن فانی ات را زخمی نکن و بگذار زندگی کند. یا او را به دوستت بدل کن یا او را بکش”
نیویورک پست، 6 نوامبر