شهیدی در جمهوری فرعونی ولایت فقیه

محمدرضا یزدان پناه
محمدرضا یزدان پناه

» سالگرد ترور اسدالله لاجوردی

محمد جعفری مدیرمسئول روزنامه “انقلاب اسلامی” در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب 1357 در گفت و گو با “روز” و در سالگرد ترور اسدالله لاجوردی او را در یک جمله اینگونه توصیف می کند: “شهیدی در جمهوری فرعونی ولایت فقیه”

تصویری که جعفری از لاجوردی ارائه می دهد، مشابه همان تصویری است که زندانیان سیاسی نجات یافته از زندان های تحت مدیریت او در تمام سال های گذشته بیان کرده اند: شکنجه گری بی رحم، سنگدل و روان پریش که کشتن مخالفان و منتقدان نظام تازه تاسیس اسلامی برایش راحت ترین کار بود.

این البته آن چیزی نیست که توسط مسئولان جمهوری اسلامی و رسانه های طرفدار آن از اسدالله لاجوردی ارائه می شود. آنها این مسئول مهم قضایی و امنیتی سال های نخست استقرار نظام فعلی را به تاسی از آیت الله خامنه ای “دیده بان انقلاب” می نامند.

همکاران او و بخصوص دوستانش در موتلفه اسلامی از لاجوردی به عنوان “شهیدی مظلوم” که با تمام وجود در راستای اهداف و آرمان های انقلاب، جمهوری اسلامی و آیت الله خمینی قدم بر می داشت نام می برند.

این در حالی است که مخالفین لاجوردی می گویند دقیقا همین اعتقادات و علایق ایدئولوژیک و سیاسی بود که از دادستان سابق انقلاب و رئیس وقت زندان اوین، به گفته آنها “قاتل و شکنجه گری بی رحم” ساخته بود.

 

هیزم فروشی که تشنه انتقام شد

اسدالله لاجوردی که فعالیت های سیاسی اش  پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در حمله به دفتر شرکت هواپیمایی ال عال (خطوط هوایی اسرائیل) در تهران، مشارکتی نه چندان جدی در ترور حسنعلی منصور و برگزاری جلسات دینی و مذهبی  خلاصه می شد، پس از انقلاب به یکی از قدرتمندترین مقامات قضایی جمهوری اسلامی تبدیل شد.

او بازاری زاده ای در محلات جنوبی شهر تهران بود که پدرش هیزم فروشی می کرد. تحصیلات را در سال دوم دبیرستان ترک کرد و در هیزم فروشی پدر به کار مشغول شد و آشنایی با هیات های موتلفه اسلامی و سپس عضویت در شورای مرکزی آن، مسیر زندگی سیاسی او را تغییر داد.

دو بار دستگیری و تحمل شکنجه های سنگین در زندان های دوران محمدرضا پهلوی، آسیب های جدی جسمی و روانی را برای این شاگرد دروس دینی محمد بهشتی و مرتضی مطهری به دنبال داشت. بر اثر این شکنجه ها، کمر او شکست و چشمش به شدت آسیب دید.

اما آنگونه که قربانیان شکنجه های او در سال های پس از انقلاب می گویند، آن آزار و اذیت ها بیش از آنکه به جسم او آسیب برسانند به وضعیت روحی و روانی لاجوردی صدمه زد.

اسدالله لاجوردی در دوران حبس پیش از انقلاب کمابیش با اعضای سازمان مجاهدین خلق، چریک هایی فدایی خلق و زندانیان چپ نشست و برخاست داشت.گفته می شود او  به علت عقاید خشک مذهبی و فقدان تسلط در مباحث فکری و تئوریک، مورد تحقیر دیگر زندانیان قرار می گرفت.

محمد جعفری می گوید که آن شرایط در خاطر لاجوردی باقی ماند و “پس از انقلاب و آنگاه که امکان و تواناییِ تلافی آنها را پیدا کرد، با شکنجه و صدور فرمان اعدام بسیاری از اعضا و هواداران گروه های چپ، مجاهدین و فداییان خلق و … در صدد جبران آنها برآمد.”

 

آنها که نامشان در هیچ آماری نبود …

جعفری که خود از زندانیان سیاسی دهه 60 است که به طور مستقیم توسط لاجوردی بازجویی و شکنجه شده، درباره عملکرد دادستان وقت انقلاب به یک نمونه اشاره می کند: “هنگامی که بر اثر فشارهای آیت الله منتظری، آیت الله خمینی و دستگاه قضایی ناچار به عزل لاجوردی از دادستانی و مسئولیت زندان اوین شدند، آماری که توسط او به مسئولان جدید زندان اوین ارائه شد، بیشتر از افرادی بود که در آن هنگام در زندان حضور داشتند.”

به گفته جعفری، این افراد کسانی بودند که “زیر شکنجه های لاجوردی جان داده بودند اما نامشان در هیچ آماری نیامده بود.”

او لاجوردی را فردی توصیف می کند که به هیچکس پاسخگو نبود.حتی زمانی که آیت الله موسوی اردبیلی رئیس وقت شورای عالی قضایی در یک سخنرانی خواستار رعایت حداقلی از قوانین در زندان ها شده بود، بدون نام بردن از او گفته بود که “خوک ها می خواهند به ما روش زندان داری یاد بدهند.”

مدیرمسئول وقت روزنامه انقلاب اسلامی و مشاور ابوالحسن بنی صدر می گوید که “لاجوردی توسط محمد بهشتی که با اعضای موتلفه ارتباط داشت وارد دستگاه قضایی شده بود و خود بهشتی همراه با آیت الله خمینی بزرگترین حامیان او بودند.”

او به ماجرای احضار خود به دادستانی انقلاب توسط لاجوردی در اواخر سال 1359 به علت انتشار خبری در روزنامه انقلاب اسلامی اشاره می کند و می گوید: “لاجوردی در آن ملاقات به من گفت که تابع محض امام است.”

 

آنها را هم اعدام کرد

محمد جعفری در بامداد روز 21 خرداد سال 1360 و هنگام خروج از پادگانی نظامی در کرمانشاه که در آن روز محل اسکان رئیس جمهور وقت و همراهانش بود توسط پاسداران انقلاب اسلامی دستگیر شد. او پس از آن  بیش از پنج سال را در زندان های کرمانشاه، اوین، قزل حصار و کمیته مشترک در حبس بود تا اینکه بر اثر تلاش های آیت الله منتظری که در آن هنگام قائم مقام رهبری بود از زندان آزاد شد.

او با اشاره به انواع و اقسام شکنجه های جسمی و روحی ـ– روانی که توسط لاجوردی به زندانیان سیاسی و ایدئولوژیک وارد می شد، می گوید که از نظر لاجوردی تمام مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی “مهدورالدم” بودند و اگر زنده باقی می ماندند تنها به علت “رافت اسلامی نظام” بود.

جعفری می گوید لاجوردی بارها این مسئله را به صراحت در مجامع مختلف و از جمله یک بار در حسینیه زندان اوین خطاب به بیش از 2000 زندانی عنوان کرد.

او همچنین به حالات خاص روحی و روانی لاجوردی و نیز سهولت کشتن انسان ها  نزد او اشاره می کند و می افزاید: “روزی در اوین شاهد بودم که یک روحانی به نام کنی از اهالی شاه عبدوالعظیم همراه با برادرش به زندان آورده شدند. لاجوردی چنان با آنها گرم سلام و علیک کرد و آنها را در آغوش کشید که مشخص بود سال هاست با آنها رابطه ای صمیمی دارد اما تنها چند روز بعد آنها را نیز اعدام کرد.”

مشاور ابوالحسن بنی صدر در پاسخ به این پرسش “روز” که تاثیر شکنجه های سنگین پیش از انقلاب بر روی رفتارهای بعدی اسدالله لاجوردی با زندانیان در دوران پس از انقلاب چه بود؟” می گوید: “این مسئله بی شک تاثیر زیادی داشت اما نباید فراموش کرد که افراد زیادی هم بودند که به رغم تحمل شکنجه های سخت در زمان شاه چنین رفتاری را در پیش نگرفتند.”

جعفری از آیت الله منتظری و آیت الله لاهوتی به عنوان دو نمونه از این افراد نام می برد و اضافه می کند: “من پس از انقلاب با چشمان خودم پاهای مرحوم آیت الله منتظری را دیدم که چگونه بر اثر شکنجه های طاقت فرسای زندان های شاه دچار مشکل بودند اما آن مرحوم عمر خود را در راه دفاع از زندانیان سیاسی و ایدئولوژیک گذاشت. یا مرحوم آقای لاهوتی تا روز آخر حیات خود تلاش می کرد از زندانی شدن بی دلیل افراد و شکنجه شدن آنها جلوگیری کند.”

 

مردی با دوستان و دشمنان زیاد

اول شهریور سالگرد ترور اسدالله لاجوردی است. مردی که با هیزم فروشی در بازار شروع کرد، به فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی گروید، با موتلفه اسلامی پیوند خورد، زندان اوین و دادستانی انقلاب را به سیاه ترین خاطره یک نسل بدل کرد، با تولید و فروش لباس زیر زنانه در بازار ادامه داد، مجددا به ریاست سازمان زندان ها رسید و در نهایت در اول شهریور 1377 در حجره خود در بازار (خاستگاه سنتی اعضای موتلفه) توسط دو تن از اعضای سازمان مجاهدین خلق ترور و کشته شد.

مجید انصاری اولین رئیس سازمان زندان های جمهوری اسلامی در سال 1365 و عضو فعلی شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز چندی پیش گفته بود که در سال ۱۳۶۳ پس از اینکه شورای عالی قضایی ماموریت تهیه گزارش از وضعیت زندان های استان تهران را به او سپرد، به بررسی عملکرد لاجوردی، دادستان انقلاب استان تهران پرداخت و در نهایت پس از گفتگوی مستقیم با صد زندانی سیاسی از زندان های مختلف، گزارشی به رئیس جمهور، رئیس مجلس و آیت الله خمینی پیرامون تخلفات بارز وی از قوانین و برخورد های خود سرانه و تند با زندانیان سیاسی ارسال کرد که در تداوم گزارش ها و شکایات قبلی، موجبات برکناری  لاجوردی را فراهم کرد.

او افزوده بود که “شنیده ام آقای لاجوردی پس از خودداری از تحویل مسئولیت، به ملاقات آیت الله خمینی می رود و با ارائه گزارش مفصلی خواستار برخورد با «جنایات منافقین» می شود. اما آیت الله خمینی در پاسخ گفته است: آقای لاجوردی اگر جمهوری اسلامی به دست این ها (اعضای سازمان مجاهدین خلق) ساقط شود بهتر از آبروی اسلام است که با این کارها (خودسری های داخل زندان) برود. شما بروید مسئولیت را تحویل دهید.”

اما این روایت،  با واکنش شدید دوستان و همکاران اسدالله لاجوردی مواجه شد که اظهارات انصاری را “کذب محض” نامیدند. رسانه های نزدیک به حکومت نیز با حمله شدید به انصاری، دلیل برکناری لاجوردی را ائتلاف و همکاری شکل گرفته میان گروه های به ظاهر متفاوتی مانند مجاهدین انقلاب و مجاهدین خلق تا نزدیکان آیت الله منتظری، مهدی هاشمی و برخی اطرافیان آیت الله خمینی در آن سالها که بعدا مجمع روحانیون مبارز را تشکیل دادند، عنوان کردند.

 

کدام شهید؟

در آن هنگام دو جریان در درون نظام جمهوری اسلامی به مخالفت با لاجوردی پرداختند. نخست آیت الله منتظری که مخالف تندروی و بدرفتاری با زندانیان سیاسی بود و بر ضرورت رعایت حقوق آنها و برخورد های ملایم تاکید می کرد. جریان دوم جناح موسوم به چپ خط امام بود. لاجوردی شخصا نظر منفی شدیدی نسبت به آنها داشت و جناح چپ سازمان مجاهدین انقلاب را دارای “نفاق خطرناک تر از سازمان مجاهدین خلق” می دانست. برخی از افراد این جناح نیز لاجوردی و سازمان مجاهدین خلق را دو لبه تیغ سرکوب آزادی ها می دانستند.

بهزاد نبوی، عضو شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در این خصوص می گوید: “لاجوردی معتقد بود کسانی که نگذاشتند منافقین را قبل از شروع عملیات مسلحانه بازداشت و مجازات کنیم، همدست آنان هستند و با این استدلال بعدها (نه در حیات رجایی، بهشتی و … بلکه پس از شهادت آنها) ما را منافقین جدید می خواند.”

فرزندان اسدالله لاجوردی نیز در گفت و گویی که روز گذشته سایت “رجانیوز” از آنها منتشر کرد، مسئولان اطلاعاتی و امنیتی در دولت سید محمد خاتمی را به اطلاع از نقشه ترور پدر خود متهم کردند و کشته شدن او را “حاصل توطئه جمعی” و “کودتای اطلاعاتی سنگین” در درون دولت خاتمی دانستند.

این در حالی است که پس از ترور لاجوردی، محمد خاتمی در پیامی او را “شهید سرافراز” و از “سربازان سخت‌کوش انقلاب و خدمت‌گزاران مردم و نظام” خوانده بود.

محمد جعفری اگرچه به کار بردن عنوان “شهید” برای اسدالله لاجوردی را صحیح می داند اما می گوید که او “شهیدی در جمهوری فرعونی ولایت فقیه” بود.