انفجار در پالایشگاه آبادان ضمن اینکه به اتش کشیدن ثروت ملی را به همراه دارد و چندین نفر را هم به کشتن داد، نشان از واقعیت وجود ماجرای پشت پرده ای دارد که عمق رذالت شیفتگان قدرت را می رساند؛ قدرت طلبانی که امروز در صحنه سیاسی کشور برای بقای خود به جان هم افتاده و برای از میان برداشتن رقیبان، دست به هر جنایتی می زنند.
در خبر ها امده است که در پی آتش کشیدن پالایشگاه ابادان، بسیاری از متولیان امور کشور در افاضاتی که داشته اند، هریک با سر افرازی عنوان کرد ه اند که از قبل وقوع این حادثه را پیش بینی می کردند، از جمله اعضای کمیسیون انرژی مجلس که در مورد احتمال حادثه در پالایشگاه آبادان هشدار داده بودند و یا مدیر پروژه که با علم به اتش کشیده شدن پالایشگاه، حاضر به حضور در مراسم افتتاح پروژه نمی شود. اما با این همه رئیس دولت علیرغم همه هشدار ها کلید را می زند تا با به اتش کشیدن سرمایه ملت، قدرتی که قصد گرفتنش را از او دارند، به رخ رقیببان کشد. از آن سوی دیگر، یاران قدیمی و، ولی نعمتانی که تا دیروز برای حمایت از رئیس جمهور منتخبشان سینه می دراندند، مستاصل و عاجز از رفع شری که خود ساخته اند، تبری می جویند و هر روز با افاضاتی مشعشانه مسئولیت بی تدبیری ها را از گردن خود ساقط کرده و در جنگ قدرتی که با دولت منتخب خود دارند همه گناهان را متوجه شخص احمدی نژاد می دانند که به ظاهر درست هم به نظر می اید چرا که رئیس جمهور مسئول اجرایی اداره کشور است اما غافل که ملت به ستوه آمده، همه دست اندر کاران امروز این اب و خاک را نه تنها در این مورد خاص بلکه در همه نا بسامانی های دیگری که امروز گریبان وطن را گرفته است، به یک اندازه مقصر می دانند.
نقل است که در زمان ناصری در خطه آذربایجان، یاغی نفس گیری بنام “قدر خان” وجود داشت که راه می بست و جان می ستاند تا بدانجا که آوازه جلادت و صلابت او در همه جا پیچیده و جان بر لب حاکم وقت آذربایجان، امیر نظام گروسی رسانده بود، اما با این همه روزی که امیر نظام به دلیل پایان ماموریت خود از آذربایجان می رفت، قاصدی فرستاد و “قدر خان” را امان داد تا با او در منزلگاه های میان راه ملاقاتی داشته باشد. در آن ملاقات امیر نظام با چند نشانه به “قدر خان” فهماند که آن همه هیبت و باد وبروت را او برایش ساخته و تصور شجاعت و درایت داشتنش جز خیال خامی بیش نیست. امیر نظام با تدبیر وقتی آن راز بر ملا کرد به یاغی خوش خیال توصیه کرد که پس از آن از یاغی گری دست بر دارد و خود را به کشتن ندهد، و این باور از سر بیرون کند که دست نیافتنی خواهد ماند و یقینا بداند که حاکم بعدی اورا خواهد کشت. آن روز قدر خان با دانستن واقعیت چون برج عاج فرو ریخت و سر تعظیم فرود آورد و از امیر نظام خدا حافظی کرد اما قبل از رفتن گفت، شاهزاده سئوالی دارم، امیر نظام گفت می دانم، می خواهی بپرسی که چرا این محبت را به تو می کنم در حالی که تو در دوران حکومت من یاغی بودی و زحمت ها برایم آفریدی. برایت می گویم، اگر تو نبودی و ماجرای تو نبود، اداره این منطقه حساس در کنار روس و عثمانی برایم دشوار بود و من می بایست “قدر خان” ی می ساختم که هر گاه مشکلی داشتم با استعانت از آوازه خشونت و صلابت تو آن را حل می کردم، آوازه ای که خود ساختم.
حال حکایت امروز کسانی است که برای بقا و بی سئوال حکم راندن و مغرور از خوش باوری به وفاداری دست پروردگان خود، قدر خانی چون احمدی نژاد را ساختند که امروز برای رهایی از شر او وا ماند ه اند چرا که قدر خان طعم قدرت چشیده، از اسب مراد پائین نمی اید و هر روز با ایجاد مشکلی برای ولی نعمتان دیروز خود این پیام را به گوش آنها می خواند که یا با هم بر سر خوان نعمت می نشینیم و یا هیچکدام.حال در این میان ثروت ملی چون پالایشگاه ابادان و یا تمامیت ارضی این کهنه دیار بر باد رفت چه باک. و این حکایت همچنان باقی است مگر ملت با قیام بر علیه این قوم ویرانگری که تا کنون جز نابودی این کهنه دیار همتی نداشته، به این غائله خاتمه دهد.