جنبش سبز و سرمایه نحیف اجتماعی

فاطمه گوارایی
فاطمه گوارایی

4 ماه از کودتای انحصار گرایان بر علیه آرای مردم می گذرد و مقوله رهبری آن در میان مباحث مربوط به جنبش سبز از جذاب ترین قسمتهای این فصل درخشان تاریخ معاصر ما در میان بخشی از تحلیل گران داخل و خارج از کشور را تشکیل می دهد. مقوله رهبری و شاید لازم باشد صریحتر بگوئیم دست یابی به رهبری! همواره یکی از مدخل های بدبختی ملت ما در دوران اخیر بوده تا جایی که بسیاری از فرصتهای مردم ایران را به تهدید علیه روند حاکمیت ملی و تحقق دمکراتیزاسیون آن تبدیل کرده است . بروز این مسئله زودهنگام همه ما را باید نسبت به عواقب آن حساس نموده و به این حساسیت مبارک فراخواند تا به طور مداوم خصوصیات این خیزش اجتماعی ـ مدنی را که موجب شد سرفصلی نوین در تاریخ معاصرمان از سویی و در میان جنبش های  معاصر جهان از سوی دیگر رقم زده شود ، مرور کرده تا همه کسانی که به پای صندوقهای رای رفتند یادشان نرود  که چرا و چگونه به پای صندوقهای رای رفته وچرا جنبش سبز  به جنبشی متفاوت از انقلابات و جنبشهای کلاسیک و رهبری آنها تبدیل شد .

  موج سبز که آغاز شد برخی از تحلیل گران سیاسی داخلی ( به خارج از کشوری ها کاری نداریم چون اگر نسبت به شرایط ایران تحلیل دقیقی نداشته باشند تعجبی ندارد ) که در حال حاضر از چپ و راست به بررسی و تحلیل آن می پردارند و در باب وضعیت کنونی ، آینده ، استراتژی و علی الخصوص رهبری آن، که اتفاقا گویا از همه مقولات دیگر جنبش سبز جذابتر است،سخن می گویند. تو گویی که پدید آورنده این جنبش همین اینان بوده و هستند، جریان اصلاح طلبی را ناتوان تر از آن می دانستند که گفتمان موج افشان ایجاد نماید و جامعه را فاقد ظرفیتهای لازم برای ایجاد موج .

اما برغم ساز های مخالف،  موج به راه افتاد با این تفاوت بزرگ که هدایت آن از کانال های مرسوم سیاسی ، احزاب ، فعالان سیاسی و دانشجویی شناخته شده و … خارج بود . موج را که روان دیدند رهبریش را ایدئولوژیک خواندند و سیاستمداری در درون جعبه ای بسته و دارای فاصله با واقعیتهای جامعه . در حالی که اگر استارت گرم شدن فضای انتخابات دهم ریاست جمهوری رااز روز 2 خرداد 1388 و سخنرانی آقای خاتمی در استادیوم آزادی بدانیم ، بعد از گذشت این 4 ماه و اندی باید اعتراف کرد که هم جنبش سبز پدیده شگفت انگیزی بود و هم رهبری آن غیر قابل پیش بینی.  هر دو از  ارزیابیهای متعارف حتی موافقان آن دو بسیار فراتر ظاهر شدند .

 

مروری بر برخی ویژگی های جنبش سبز :

 

1-     جنبش سبز ایران تلاشی است در امتداد انقلاب مشروطه ، نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب بهمن 1357 خورشیدی برای دمکراتیزاسیون جامعه ایران که به گفته مراد فرهادپور  تجربه کل تاریخ معاصر ایران را در یک فاصله زمانی کوتاه گرد آورده و فشرده ساخته است . جنبشی با احیاء توان بالقوه رویداد بهمن 1357و تلاش برای تداوم و تحقق پتانسیل حقیقتا سیاسی این رویداد تاریخی .

2-     این تلاش با طرد و تغییر مناسبات کلاسیک در اتخاذ استراتژی و روش ها از احزاب و افراد و تشکل های کلاسیک به دلیل عدم توان ورود آنها به عرصه مناسبات مدرن عبور کرده است . این عبور به مفهوم عدم نیاز به آنها نیست بلکه به مفهوم آن است که این افراد و جریانها تنها در صورت پوست اندازی نوین و واقعی قادر به همسویی و همراهی با این جنبش خواهند بود .

3-     جنبش سبز جنبشی فرامذهبی ، فرا ایدئولوژیک ، فراقشری و فرارهبری است  و تلاش می کند با نفی دوگانه های موجود از تمامی ذخایر و سرمایه های خود بیشترین بهره را برگیرد .

4-     جنس جنبش از جنس جنبشهای اجتماعی و روش پیشبرد آنها مدنی است .

 

5-     استراتژی جنبش در کادر استراتژی های اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز قرار داشته و با شیوه های براندازانه فاصله داشته و دارد . تکیه بر قانون اساسی به عنوان کف مطالبات و تلاشهای پیشگیرانه برای نیفتادن در دام رادیکالیسم از جمله محورهای این تلاش است .

6-     از شبکه اجتماعی خودجوش ، خودمختار ،  بی شمار و گسترده در سطح جامعه بهره می برد . خودسازمانی ابتکاری ای که با خلق شیوه های فی البداهه در اعتراضات همراه است و به گفته اسلاوی ژیژک ، فیلسوف معاصر در تحلیل آیا گربه به دره سقوط خواهد کرد ترکیب منحصر به فرد خودانگیختگی و نظم را پدید آورده است . انجام راهپیمایی های میلیونی در سکوت و ارامش و پرهیز از خشونت ورزی از جمله اقدامات این شبکه اجتماعی خودجوش است . این جنبش دارای رهبری منتشر شده ، گسترده و افقی ، فاقد ویژگیهای حزبی و هرمی است که نتیجه آن ناتوانی سیستم در سرکوب آن در سوی دیگر است زیرا که از روشهای کلاسیک النصر بالرعب در مقابله با یک جنبش غیر کلاسیک بهره می جست .

7-     خیزش روح ملی . چیزی که ملت  ماسالهای سال بود که آن را گم کرده بود؛ تنها  روح ملی به خروش درآمده ایران  توانست من های هریک از آحاد این سرزمین را به آن مای هویتی تاریخی اش پیوند زد .

8-     این جنبش،جنبش رو به جلو و روبه امید و زندگی وفاقد تضادهای ایدئولوژیک  است و پدر کشتگیهای تاریخی با افراد و جریانات ندارد  . فراموش نمیکند اما نمیخواهد انتقام بگیرد می خواهد ببخشد تا بتواند با تمامی سرمایه هایش به نبرد با ویرانیها بپردازد .

9-     حاملان این جنبش با نسل آرمانگرای دهه های 40تا 60 تفاوت  بسیار دارند زیرا هم استراتژی و هم راهبردها و هم تاکتیک هایشان با آن نسل متفاوت است. می خواهد قدرت نمایی خود را در گامهای کوچک گاه تا به آسمان فرستادن یک بادکنک سبز و یا علامت V سبز بر روی دیوارها و ماشین ها و …   به نمایش بگذارد .حاملان این جنبش بسیار زمینی هستند ، بسیار زمینی .

10   ـ روحیه تعامل ، مصالحه و توافق بر حداقل ها و رتبه بندی و ارجحیت برخی بر برخی دیگر ، کنار آمدن آدمهای مختلف با خواستها و سلایق مختلف با یکدیگر ، موقعیت سنجی و تلاش جهت اتخاذ مدل کم هزینه و پر نتیجه نشان از بلوغ ، پختگی و خرد جمعی نسلی است که تجارب ناموفق قبلی پدرانش را در پیشانی دارد .

11   ـ روح جنبش سبز، خشونت ستیز است . در نتیجه وجه مسالمت آمیز آن موجب شد تا میلیونها نفر در کمال سکوت در عرصه خیابان حضور یابند و خواستهای مسالمت آمیز خود را به اشکال مسالمت جویانه ارائه دهند .

12ـ بستر  این جنبش، منافع ملی و نه گروهی و اعتقادی است . هم جنبش و هم رهبری آن به شدت بر وجه درون زا بودن آن تاکید دارد . در واقع این جنبش توانست اتکای خود را بر درون و نه نیروها و قدرتهای خارج از کشور  قرار دهد . این جنبش نه تنها نگاه خارج از مرزها را به داخل و کشور بازگرداند که اتفاقا برای اولین بار در بعد از انقلاب نیروهای مخالف و منتقد خارج را مقهور قدرت خود ساخته و به احترام و رعایت اصول و چهارچوبهای مورد اعتقاد خود وادار نمود .

12ـ امروزه سیاست ورزی بخشی از حیات بخش وسیعی از جامعه ما شده است و امری مختص و خاص نخبگان سیاسی نیست . محور رقابت برای کسب قدرت جای خود را به قدرت در عرصه عمومی داده است . در طول تاریخ معاصر تاکنون چنین قدرتی خود را در مقابل حکام نشان نداده  و کنش سیاسی را محصول اراده جمعی نساخته است . جنبش سبز یک جنبش شبکه ای مدرن است و بیش از همه تمرکز زدایی از فرایند سیاست را تحقق بخشیده است . جنبش سبز عرصه عمومی را به جنبش در آورده و برای نخستین بار جنبش سیاسی را پشت سر جامعه مدنی و جنبش اجتماعی قرار داده است.

13ـ خاستگاه طبقاتی جنبش سبز ، نیروی نهفته و عظیم طبقه متوسط شهری تحصیل کرده ، با فرهنگ و دارای خود آگاهی نسبت به هویت ملی  است  که دارای نقش بالقوه روشنفکرانه است .

14ـ ظهور دمکراسی دیجیتال و برجسته شدن محیط مجازی به عنوان سپهر عمومی دیجیتال، گسترش جنبش و مسائل آن در رسانه ها و فضاهای مجازی و تاثیرآن در شکل گیری وجدان عمومی و ابزاری مناسب برای تغییرات سیاسی یکی از ویژگی های مهم این جنبش است .

15ـ بازسازی سیاست اصیل و اخلاقی که تبلور آن را می توان در استعفای آقای خاتمی در بعد از اعلام کاندیداتوری آقای موسوی  از کاندیداتوری انتخابات دهم  برغم اعتراضات بسیار بر محبوب ترین  سیاستمدار ایران در دوران معاصر  و ایستادن بر حرفی که زده شده بود و سپس تکیه بر  مفاهیم انسانی  چون عدم خشونت و اخلاق مداری از سوی رهیری جنبش در تداوم آن مشاهده کرد.

16ـ برجسته شدن نقش دین رهایی بخش مدافع انسان  در برابر دین سلطه و مدافع قدرت .

17ـ ماهیت مدرن جنبش سبز که موجب آن شد این جنبش در ردیف جنبشهای معاصر مدرن قرار گرفته و نقش و نوع رهبری آن را در کنار رهبرانی چون مارتین لوتر کینگ و مهاتما گاندی قرار دهد .

17   ـ و …

مروری بر برخی ویژگی های رهبری جنبش سبز :

 

گفته می شود که جنبش سبز جنبشی غیر متمرکز ، گسترده و افقی است . گفته می شود آقای موسوی و سایر رهبران جنبش سبز نمادهای معنوی این جنبش بوده و آنان نیز خود را در ذیل و بطن آن تعریف می کنند . ولی آیا طرح این مسائل به منزله آن است که واقعا این جنبش فاقد رهبری است ؟ آیا طرح آن از سوی برخی افراد و جریانات به منزله آن نیست که سودای  رهبری و سازماندهی جنبشی را که حتی به آن اعتقاد نداشتند در سر می پرورانند؟

واقعیت آن است هیچ جریان و یا فرد سیاسی نوع مواجهه کودتاگرایانه انحصارگرایان را با حضور گسترده مردم در انتخابات پیش بینی نکرده بود . در خوش بینانه ترین حالت پیش بینی می شد که آقای موسوی به مرحله دوم راه خواهند یافت و در یک رقابت فشرده همراه با اقدام سنجیده اصلاح طلبان، سکان هدایت دولت دهم را به دست خواهند گرفت و با یک مدیریت حساب شده کشور را تا حدودی از وضعیت بحرانی و فروپاشی خارج خواهند ساخت . هیچکس پیش بینی رویداد این زلزله سیاسی که با حضور گسترده مردم در پای صندوقها و نهضت رای دادن ایجاد شده بود را نمی کرد . بنا بر این موسوی و اکثر کسانی که به او رای دادند خود را نهایتا برای رهبری دولت آماده ساخته بودند و نه رهبری جنبش . اما به موازات شرایط پدید آمده نوین و با کمک سایر رهبران جنبش چون آقایان خاتمی و کروبی و هوشیاری مردم تلاش نمودند  تا در حد توان و امکانات به مدیریت آن بپردازند .

واقعیت آن است صراحت ، صداقت ، جسارت ، ذکاوت ، مسئولیت پذیری ، عقلانیت ، پایداری ، واقع بینی و واقع گرایی ، احترام به انسان و انسانیت ، اخلاق مداری ، احترام به شعور دیگران و فهم مناسبات مدرن آقای میر حسین موسوی در کنار نزدیک به 25 میلیون آرایی که به نام وی به صندوقها ریخته شده است از وی شخصیتی ساخته که در شرایط کنونی شایسته ترین فرد برای هدایت کشتی پرتلاطم ایران با حداقل خسارات مالی و انسانی است . تلاش وی تلاشی اصلاح گرایانه و در چهاچوب قانون اساسی برای بازگشت مدیریت کشور به آرمانهایی است که ملت ایران در انقلاب 1357 برای تحقق آن به صحنه آمده و ناکام ماند .

موسوی می توانست در دوران کاندیداتوری از مقولات آرمانی سخن بگوید ، سطح مطالبات جامعه را بالا ببرد ، از هر روش و شیوه ای برای برنده شدن و بالاتر بردن آرای خود بهره بگیرد، با چپ گرایی بر محبوبیت خود در نزد نسل جوانی که شعارهای رادیکال همواره برای آنان جذاب بوده بیفزاید . اما تلاش نکرد تا به طرح مطالباتی بپردازد که توان انجام آن را یا نداشت و یا نمی یافت . او خود را اصول گرای اصلاح طلب نامید . ویژگی ای که در ابتدای به صحنه آمدنش حتی برای طرفداران اصلاح طلب وی نیز دافعه داشت . اما واقعیت آن است که دقیقا همین  ویژگی توانست چنین خیل عظیمی را با جنبش اعتراضی ملت ایران همراه سازد و پشتوانه پیگیری مطالبات آنها سازد . نباید از خود ملتی بسازیم که به تجاربش تاریخی اش اهمیت و بهاء لازم را نمیدهد . همین بها ندادن هاست که باعث ناکامی های جنبش های ما و تکرار دور باطل استبداد ـ آزادی گردیده است .  هر چند ملت ایران برغم تمام این تلاشهای ایذایی با انتخاب خود در 22 خرداد نشان داد که از جریانها و افراد و بازیگران سیاسی داخل و خارج هوشمند تر و هوشیارانه تر عمل کرده و می کند .

حداقل در تاریخ معاصر 50 ساله اخیرمان بارها از همین روشنفکران و باصطلاح لیدرهای سیاسی شنیده ایم که  از فرصت های تاریخی دو مقطع نخست وزیری علی امینی و مهدی بازرگان  بخوبی استفاده نکرده و با چپگرایی ، اندک فرصت های بدست آمده را نیز سوزانده ایم؛ که البته خود آنها در این فرصت سوزی ها در بعد از قدرتهای سرکوبگر نقش اساسی داشته اند  .

همچنین خاتمی و اصلاحات را هضم نکرده، شعار عبور از آنها را سر دادیم و هزینه های بسیاری را بر جامعه و ملتمان هموار کردیم . این مسئله به مفهوم وارد نبودن انتقاد بر عملکرد اصلاح صلبان و جناب اقای خاتمی نبوده و نیست . اما نقد به جهت اصلاح ، با طرح شعار عبور بدون هضم و بدون ارائه  هیچ گونه  راه حل شدنی جایگزین ،  تفاوت بسیار وجود دارد .

یادمان نباید برود که سالهای بسیار طول می کشد تا جامعه ای بتواند سرمایه اجتماعی از دست رفته خود را که زیر بنای اصلی هر تحولی در جامعه است، بازسازی نماید . همان گونه که 30 سال طول کشید تا مردم عرصه عمومی را از آن خود ساختند . جنبش سبز نباید اجازه دهد جاه طلبی ها ، خودخواهیها ، ندانم کاریها و ترجیح منافع فردی و گروهی بر منافع ملی ، یک بار دیگر سرمایه نحیفی  که به سختی در طی سالیان بسیار فراهم آمده ، به آسانی بر باد رود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

هر یک از این ویژگی ها خود می توانند مدخل یک تحلیل مستقل قرار گیرند .