جمعه روز برگزاری نهمین دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی است؛شعبده ای که رهبری نظام با وجود همه تنگنا ها وفشار های اقتصادی و سیاسی ناشی از بی کفایتی خود و دیگردست اندر کاران امورکشور، حضور مردم در پای صندوق های رای را از سر توهم و آشفتگی خیال “پرشور” پیش بینی کرده و از این رو، دستور به قرق 85 هزار بسیجی داده تا فردا با پر کردن حوزه های انتخاباتی ازاین مزدوران، پیش بینی محال خود را به ظاهرعینت بخشد و در پایان هم با فرستادن گروهی دست نشانده و تحت الامر خود به خانه سابق ملت، به نتیجه دلخواه نائل گردد. و این همه ی ماجرای حکایت جارو جنجال های بیهوده درچند ماه اخیر است که نتیجه آن به دلیل سابقه نظام قابل پیش بینی است؛ خاصه که از مشروطیت تا به امروز با بنا نهادن خانه ملت همواره این حکایت مکرر بوده و این بره ازهمان بدو تولدش پیش پای استبداد ذبح گردید.
می گویند یک صدو پنجاه سال پیش از این در همین خیابان حافظ امروز که در قدیم به خیابان شاپور معروف بود، محله ای بنام ارامنه وجود داشت که در آن خانه ای بزرگ و مجلل با آینه کاری های چشمگیر، متعلق به امیر بهادر جنگ، از نزدیکان مظفرالدین شاه و محمد علی شاه بودو هر ساله روضه خوانی های مفصل در آن برگزار می شد.بعد ها این خانه به دلیل داشتن همان آینه کاری های بی نظیر، محل انجمن آثار ملی شد. الغرض نقل است که روزی جمعی از مشروطه خواهان برای عرض حال دراین خانه جمع می شوند وصاحبخانه از آنها می پرسد، چه می خواهید؟ می گویند: مجلس ملی و عدالتخانه. امیر بهادر خان می پرسد: که چه شود؟ مشروطه خواهان می گویند برای اینکه شاه تنها سلطنت کند و مسئول نباشد وبجای او دولت مسئولیت را به عهده گیرد. امیر بهادر خان کمی بفکر فرو میرود و بعد میگوید: این نشدنی است زیرا تا کنون سی کرور رعیت بود و یک شاه که همه از او اطاعت می کنیم اما حالا شما آمدید و می گوئید یک نفر رعیت باشد و سی کرور شاه؟ ما که از عهده رساندن چنین پیغامی به شاه بر نمی آئیم.
حال حکایت رهبری نظام جمهوری اسلامی است که در تمام بیست سال سلطنت خود با نام ولی امر مسلمین، هرگز مقوله ای بنام انتخابات و خانه ملت را بر نتابیده و طی این سال ها چندین و چند بار با دخالت در کار مجلس بعنوان حکم حکومتی، مخالفت خود را با این دو مقوله بخوبی نشان داده است؛ عجبا که بازهم هرگاه موسم انتخابات می شود گروهی که از قضا از زمره مخالفان این نظام استبدادی هستند بر سر حضور یافتن دراین شعبده و یا تحریم کردن آن جار و جنجال بیهوده براه می اندازند، غافل که ملت ایران، دیر زمانی است به این نتیجه رسیده که نباید عروسک های این خیمه شب بازی باشد.
تا نگوئید چگونه و به چه نشانه، پاسخ را در این حکایت کوتاه بیابید.
می گویند حاکمی به مردمش گفت: صادقانه مشکلات را بگویید. حسن نزد حاکم رفت و گفت: گندم و شیر که گفتی چه شد؟ مسکن چه شد؟ کار چه شد؟ حاکم گفت: ممنونم که من را آگاه کردی، همه چیز درست می شود. یکسال گذشت بازحاکم به مردم گفت: بیائید صادقانه مشکلتان را بگویید. اما این بارکسی چیزی نگفت، کسی نگفت گندم و شیر چه شد، کار و مسکن چه شد… تنها آنچه در میان مردم زمزمه می شد این پرسش بود که حسن چه شد؟ حکایت امروز ملت ایران هم همین است که با وجود این همه بگیر و به بند ها و زندانی شدن حسن هائی که از آغاز تصرف انقلاب به دست گروهی قدرت طلب و غارتگر، با صداقت و با باوربه اینکه لااقل رهبران دیندار و خدا ترس انقلابی پاسخگو خواهند بود، پیگیر خلف وعده های این عالمان خدای جوی دین فروش شدند، ودر پی چرایی تحقق نیافتن آرمان های انقلابی، هم اکنون یا در دل خروار ها خاک آرمیده اند و یا در زندان های رژیم بسر می برند.
بی شک از خوش باوری است که با چنین عملکردی از حاکمان امروز این کهنه دیار، همچون رهبری این نظام، بیاندیشیم وتصور کنیم ملتی چون مردم ایران با طی 33 سال نظاره بر جنایت و چپاول و غارتگری های حاکمان امروز خود، آن هم بنام فرمان خدا و کنابش و با شنیدن ضجه ی صد ها مادرانی که به خواست و به حکم ولی امر مسلمین نظام، داغ فرزند ان و برادران و خواهران خود را به سینه دارند، در چنین مضحکه ای بنام انتخابات حضوریابند؛ طرفه آنکه دومین فرد این نظام استبدادی، یعنی همان منتخب دیروز رهبری نظام که از سرفوران بصیرت زیاد، امروز بعنوان رئیس جمهوربر ملت تحمیل گردیده، علنا در اظهار نظری صریح در باره جایگاه مجلس می گوید: “مجلس دیگر در رأس امور نیست.”
از سوی دیگر ترکتازی های سپاه در مسائل سیاسی، که بر خلاف فرمان صریح بنیانگذار این نظام استبدادی، صحنه گردان انتخابات فردا بوده وبسیاری از کاندیدا ها هم از میان همین گروه هستند، انگیزه مردم برای حضور در چنین شعبده ای رابه حداقل ترین طی سی سال گذشته رسانده است. آنچه امروز برای ملت، بیش ازچند و چون چنین انتخاباتی، مهم است، فریاد هر چه رساتر این پرسش به گوش حاکمان امروز این گستره تاریخی است که حسن چه شد؟ سرنوشت اسیران در بند این نظام چه می شود؟
پس این انتخابات و برگزیدگان آن ارزانی رهبری نظام و طرفداران سینه چاک او باد که از چرخش قدرت و بازی روزگار غافلند که:
زین کاروان سرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد