پرونده روز ♦ شعر

نویسنده
نوشین جعفری

در مراسم اختتامیه جایزه شعر زنان ایران “خورشید”، علاوه بر تقدیر از طاهره صفارزاده یک غافلگیری بزرگ نیز ‏انتظار مدعوین را می کشید: اعطای لوح تقدیر و تندیس ویژه یک عمر فعالیت ادبی به بانوی بزرگ شعر ایران، سیمین ‏بهبهانی که برنده اولین دوره جایزه شعر زنان ایران نیز جایزه خود را از دستان وی دریافت کرد. گفت و گوی ‏اختصاصی همکار روز در تهران با رؤیا زرین را می خوانید….‏

sherjayeze1.jpg


گفت و گو با رؤیا زرین برنده اولین دوره جایزه شعر زنان ایران “خورشید”‏

‎ ‎افتخار می‌کنم که جایزه‌ام را از دست سیمین بهبهانی گرفتم‏‎ ‎

‎ ‎در ابتدا بیوگرافی مختصری از خودت بگو.‏‎ ‎

دو روایت در مورد سال تولدم است. یک روایت شناسنامه‌ای و یک روایت پشت قرآن. یک روایت می‌گوید متولد سال 50 ‏در دلیجان هستم و یک روایت می‌گوید متولد سال 51 در علیگودرز. اما در خصوص گفتن بیوگرافی، ترجیح می‌دهم جز ‏در مورد کتاب‌هایم چیز دیگری نگویم چون معتقدم بیوگرافی هر شاعری لای بیت بیت و کلمه به کلمه اشعارش است. ‏اولین مجموعه‌ام “زمین به اوراد عاشقانه محتاج است” بود که نشر پیام امروز منتشر کرد. بعد از آن کتاب “من از کنار ‏برج بابل آمده‌ام” را نشر نیلوفر منتشر کرد. سپس کتابی را با عنوان “به نام پدر، پسر و من که زیتونم” به انتشارات ‏آهنگ دیگر دادم که آن کتاب بالای پنجاه اصلاحیه از سوی وزارت ارشاد خورد و اصلاً غیرقابل چاپ شد. کتاب ‏‏”می‌خواهم بچه‌هایم را قورت بدهم” را که نیز که برنده نخستین دوره جایزه شعر زنان ایران شد، به نشر هزار کرمان ‏داده‌بودم و کتاب دیگری هم با عنوان “بلقیس در وضعیت تله‌زنگ” الآن بیش از یک سال است که در وزارت ارشاد ‏است.‏

‎ ‎قبل از اینکه عنوان شود که برنده جایزه شده‌ای، فکر می‌کردی به عنوان نفر برگزیده انتخاب ‏شوی؟‎ ‎

قلباً بگویم؟!‏

‎ ‎حقیقت را هر طور که دوست داری بگو؟‏‎ ‎

راستش قبل از اینکه با من تماس بگیرند حس می‌کردم.‏

چه زمانی با شما تماس گرفتند و متوجه شدید که برنده شده‌اید؟

فکر می‌کنم چهارشنبه هفته گذشته بود.‏

شش اثر دیگری که به بخش نهایی جایزه رسیده‌بودند را خوانده‌ای؟

نه، من متأسفانه مجموعه‌های بچه‌ها را نداشتم اما امروز گرفتم که مطالعه‌شان کنم.‏

از دید خودت نکته بارز و ویژگی برتر مجموعه شعرت چه بود که از بین این هفت اثر به عنوان اثر برگزیده ‏انتخاب شد؟

خیلی سؤال سختی است اما من فکر می‌کنم اولاً تجربه‌های خاصی که هر کس در زندگی‌اش دارد خود به خود آدم را ‏نسبت به هر شخص دیگری خاص می‌کند. دوم اینکه ناگفته نماند که من تجربه سه کتاب را پیش از این داشتم و زبانم را، ‏زبان خاص خودم را کاملاً پیدا کردم که شما این را به علاوه آن تجربه‌های خاص بکنید. هر کس مطالعات خاصی دارد، ‏زندگی‌اش را به یک نحوی می‌گذراند و من فکر می‌کنم آن چیزیی که شعر هر شاعری را تأثیرگذار می‌کند نه فقط شعر ‏من را، این است که انسان با خودش صادق باشد و تا چیزی را تجربه نکرده‌است ـ چه این تجربه ذهنی باشد، چه عینی ‏باشد ـ آن را بر زبان نیاورد. من فکر می‌کنم فقط به این شکل است که می‌شود ارتباط خوبی با مخاطب برقرار کرد.‏

در لحظه‌ای که نام اثرت را به‌عنوان اثر برگزیده شنیدی چه احساسی داشتی؟

این احساسات را وقتی بخواهی با کلام بیان کنی من فکر می‌کنم خراب می‌شود. عمق آن چیزی را که آدم می‌خواهد ‏بگوید گفتنی نیست.‏

می‌دانستی بناست این جایزه را از دست خانم سیمین بهبهانی بگیری؟

نه، اما خیلی افتخار کردم. واقعاً باعث افتخار من است.‏

آخرین اخباری که در خصوص انتشار مجموعه آخرت که این روزها در وزارت ارشاد است، داری ‏چیست؟

آخرین اخبار می‌گوید کتابم تا تجدیدنظر چهارم رفته است. این خیلی معنی دارد. یعنی ممکن است که اصلاً درنیاید یا ‏واقعاً نمی‌دانم…‏

sherjayeze2.jpg


شعری که رؤیا زرین در پایان مراسم اهدای جایزه شعر زنان ایران خواند: ‏

بعد از اوراد عاشقانه رفته بودم انقلاب

شهدای ژاندارمری

و تو مثل یونسی گریزنده از خدا

رفته بودی لا به لای کتاب‌های خمیرشدنی

که پیدایت کنم

راهم را کج کرده بودم آن‌طرف‌ها که بروم ولیعصر

ساختمان نفت

و مناقصه‌ای را که در تقدیرم آمده بود نمی‌برم

ببرم

من، قمارباز شریفی‌ام

نفت

و نفت بوی ناموس‌بازی می‌دهد

بوی زیرمیزی و هر چیزی که شعر نیست

نفت، رازی است‏

راز مثل لزبینی که چیزی نمی‌فهمد از خودش

مثل پیامبری حیرت‌زده از فرامین ده‌گانه در تمنای دست‌هاش

مثل نهنگی به سکسکه افتاده از جهاز هاضمه‌اش

در ماجرایی که یونس نیست

پدر ژپتو نیست

تو نیستی.‏

وقتی تو نیستی چیزی سر در نمی‌آورم از مکاشفات یوحنا

وقتی تو نیستی دراز می‌کشم روی تخت روانپزشک و انکارت می‌کنم

کسی نباید از چیزی سر در بیاورد

اما

من به تو می‌گویم سلیمان

به تو می‌گویم که گفتی برنگردم، نگاه نکنم

نشد اما

راوی عوض‌شدنی نیست

همیشه حلبچه‌ای نهفته در قلب آدمی‌ست

و من به تو می‌گویم

به تو می‌گویم وقتی که وقت دیگری نیست برای عکس گرفتن از‏

گلستان‌هایی که آمدند، رفتند

ابابیلی که آمدند، رفتند

و دهان‌هایی که روی سیلاب آخر چیزی خوابشان برده‌است

و من سپاسگزارم از همه چیز

سپاسگزارم از آنان که دوستم نداشتند

از مادرم

که رفته‌بود فلک‌الافلاک

پدرم

که گریه بلد نبود

و زندانبانی که سوار را شیر‌تر کرد

سپاسگزارم از خیانت آدمی به آدمی

و والیوم‌هایی که مراسم تنقیه را نشانت می‌دهند

و راه رفتن را.‏

نخواب، راه برو

راه برو، نخواب

و راه افتادم

پیشگویی آلبر درست درآمده بود که‏

قوی می‌کند آدم را چیزی که نمی‌کشد

و من

سپاسگزارم از نفت

از کتاب‌های خمیرشدنی، ‏

بوف

و خیابان‌هایی که مرا به تو می‌رساند

سپاسگزارم از تصادف کشتارگاه که مرا نکشت

رویینه است زنی که دیوانه است

رویینه است

زنی که تنها عشق عبور می‌کند از خلال سیاهی مرمکانش.‏