پدیده ای که نامگزاری شده به “ازدواج سفید” در جای یک واقعیت اجتماعی، در ایران امروز رایج شده است. اماری از ازدواج سفید در دست نیست، اما نشانه ها بسیار است. ازدواج سفید همزیستی یک زن با یک مرد زیر یک سقف است، بی آن که در اسناد سجل احوال این دو، زناشوئی موقت یا دائم ثبت شده باشد. در ازدواج سفید از صیغه شرعی هم خبری نیست. این درجه از بی اعتنائی نسبت به سختگیری های قانونی و شرعی پیرامون روابط دو جنس، حامل پیامی است که شنیده نمی شود. همه راه افتاده اند دنبال زبان اشاره رهبر، حال آن که زبان اشاره جمعیت بزرگی از جوانهای ایرانی پر از رمز و راز است. از فقر و بیکاری و اعتیاد و افسردگی که بگذریم، این یک فقره، در خور آن بوده و هست که قانونگذار را متقاعد به بازنگری در قوانین مرتبط کند. ازدواج سفید زورمندانه در صدد است خود را تحمیل کند و به تدریج پذیرفته بشود. دوران پیشگیری از رشد آن با شیوه هائی مانند ریشه یابی یا سرکوب گذشته است. زیر هجوم سختگیری ها ریشه کرده و رو به رشد است. باید برای ساماندهی و پذیرش آن اندیشه کرد.
مطبوعات درون کشور در حدودی که از آزادی بیان سهم دارند، اخیرا به آن نیم نگاهی اقکنده اند. روزنامه “ابتکار” در یک گزارش اختصاصی به کوشش آزاده باقری، از پدیده نادر “ازدواج سفید” در کشور با وصف “ازدواج روی هوا” یاد کرده و نوشته است: در این دوره زمان از یک طرف دیگر تمایلی برای ازدواج وجود ندارد و سن ازدواج در حال افزایش است و از طرف دیگر انواع و اقسام ازدواج ها به وجود آمده مثل ازدواج موقت، ازدواج صوری، ازدواج صیغه ای، و مانند این ها و از طرفی میزان طلاق هم چه به صورت رسمی چه عاطفی افزایش پیدا کرده. پدیده دیگر “ازدواج سفید” است که در سال های اخیر به شکل چشمگیری افزایش پیدا کرده است.
به نوشته این گزارش : منظور از “ازدواج سفید” زندگی مشترک زن و مرد بدون ازدواج رسمی است. یعنی به گونه ای که زن و مرد بدون اینکه خطبه عقد یا صیغه بین شان جاری شود برای زندگی زیر یک سقف می روند. البته معمولا این اتفاق با آگاهی پدر و مادرها و خانواده هر دو طرف صورت می گیرد و آن دو مانند یک زن و شوهر با هم زندگی می کنند نه همخانه، دوستانه به علت اینکه جامعه ایران یک جامعه ایرانی- اسلامی است و چنین پدیده هائی در آن به هیچ عنوان تعریف نشده به صورت مخفیانه انجام می شود. به همین دلیل نیز آماری در خصوص تعداد این ازدواج ها در دست نیست.
بنابراین با یک واقعیت اجتماعی که انکار شدنی نیست و فعلا از آن به نام پدیده نادر یاد می شود رو به رو شده ایم. این واقعیت دیری است خود را بر خلاف جریان های ارزشی در عمل تعریف می کند. قوانین امروز ایران، نه قادر است رشد آن را مانع بشود، نه قادر است امنیت قضائی لازم را برای اعضای خانواده های به قول گزارشگر ابتکار “روی هوا” ساماندهی کند.
وکلای مدافع ایرانی، شاید بیشتر از نیروی انتظامی از قدرت این پدیده اجتماعی با خبرند. خواسته های فراقانونی زوج های سفید در دفاتر وکلای مدافع بازتاب دارد. تعداد زنان جوانی که وارد این دفاتر می شوند و می خواهند وکالت بدهند تا وکیل از دوست پسرشان که با او زیر یک سقف زندگی می کنند، به اتهام خشونت ورزی شکایت کند، رو به افزایش است. این زوج ها به اندازه ای قانون و شرع را با سلیقه های خود در تضاد می یابند که اساسا با خواسته های فرا قانونی که در نظام حقوقی ایران، طبعا “فرا شرعی” هم هست، مطالبات خود را طرح می کنند. از وکیل مدافع می خواهند دوست پسرشان را پای میز محاکمه بکشاند تا دست از خشونت ورزی بردارد. وکلای مدافع بالای منبر می روند و وعظ می کنند و از زن مراجعه کننده می خواهند یا با دوست پسر قطع رابطه کند یا با او ازدواج کند. زن از هر دو توصیه سر باز می زند. قانون مجازات اسلامی به او تفهیم می شود، شانه بالا می اندازد. به او می گویند اگر در دادگاه از دوست پسرت به اتهام خشونت ورزی شاکی بشوی، اول خودت در جای زناکار ( زانیه ) محکوم به صد ضربه شلاق می شوی و بعد دوست پسرت هم زیر فشار اقرار می کند و همین مجازات را به اتهام “زانی” باید تحمل کند. پس از آن است که مراجع قضائی شاید به موضوع خشونت دوست پسر هم برسند که از نگاه قاضی و در چارچوب قوانین کنونی، حساسیت قضائی چندانی در پی ندارد و به فرض هم که داشته باشد، مجازات خفیفی شامل حالش می شود. از آن بدتر رابطه عاشقانه است که دود می شود و هوا می رود. این زنان دست خالی دفاتر وکلا را ترک می کنند و می روند تا خود چاره ای بیاندیشند.
زنان در فضای مجازی هم از وکلا و حقوقدانان، مطالباتی مشابه دارند که اشارتی است بر تحولات جامعه ای که در حال دگر دیسی است. تاکیدهای شعاری و شعری بر تقدس خلنواده از بس در این سالها تکرار شده، از سکه افتاده است. کم نیستند مردان و زنانی که از تشکیل خانواده به صورت رایج و سنتی ، بیزاری می کنند. در دیگر کشورها که این رابطه مستمر و خارج از ازدواج رسمیت دارد و پذیرفته شده است، به آن می گویند : “شبه خانواده”. نرخ طلاق را وقتی گزارش می دهند، جدائی زن و مرد در واحدهای شبه خانواده به آن افزوده می شود. در آن کشورها که قوانین ناظر بر خانواده مبتنی بر برابری است، نسل های جوان، از این که احساس و عواطف خود را در چارچوب قانون حبس کنند، گریزانند. گاهی عمر شبه خانواده به 20-30 سال هم می رسد و فرزندانی به دنیا می آیند و در آغوش شبه خانواده بزرگ می شوند. اما قید و شرط قانونی برای جدائی متصور نیست. دادگاه و دادگاه کشی هم ندارند. جز آن که در وقت جدائی، دارائی مشترک نصف می شود. قانون در این باره کوتاه نمی آید. قانونگذار با استناد به آدرس مشترک و مسکن مشترک و پرونده مالیاتی مشترک، وفرزند مشترک، رابطه را نظم می بخشد. تخت شلاق در کار نیست، ولی نظمی خاص که شبه خانواده را سامان بدهد در کار است. قانون را متناسب با عرف می نویسند، نه از برای خوش رقصی در برابر کج فهمی ها ی خشکه مقدس های همیشه در صحنه.
انسان پیاپی می آزماید و راه و رسم عوض می کند. موجودی ایستا نیست. تحولات اجتماعی ایران از نوع گرایش به ازدواج سفید را ایرانیان از غرب الگوبرداری نکرده اند . انسان غربی و انسان ایرانی هریک در نقطه ای از تاریخ تحولات اجتماعی و سیاسی شان ، حساب همزیستی خود با زن یا مردی را که دوستش دارند از نظام دینی و حتی قانونی جدا ساخته اند. این جدائی به مفهوم آن نیست که اگر در شبه خانواده، مرد یا زن مرتکب خشونت بشود، درهای مراجع قضائی را بر آنها به جرم با هم بودن بدون عقد و نکاح ببندند و حتی آنها را شلاق بزنند. یک سبک زندگی است که جمعی از مردم، آن را به کلیسا و پارلمان و قوه قضائیه و دیگر نهادهای قدرت، در جای یک “عرف” تحمیل می کنند. خاص ایران نیست. مقاومت خشونت آمیز حکومت در برابر آن ، نتیجه ای ندارد. انسان از آغاز خلقت، سبک زندگی خود را تغییر داده و این تغییر سبک ، یکی از ژن های انسانی است. به شرق و غرب ربطی ندارد. سبک زندگی تا جائی که به حقوق دیگران صدمه نمی زند، برآمده از تحولات اجتماعی است و با اجرای مجازات های سخت و خفت بار بدنی، نمی شود آن را تغییر داد. اما با قانونگذاری خردمندانه می شود آن را قانونمند کرد.
ایران یک نمونه از جوامعی است که اتفاقا زیر سلطه حکومت دینی و مبتنی بر شعارهای اخلاقی، پیاپی سبک های گوناگون زندگی را بدون پیوند با آموزه های حکومتی و ترس از قوانین هولناک، تغییر می دهد. در این مجموعه 70 میلیونی، جمعیت بزرگی در رفتار فردی و اجتماعی، قوانین ناموزون با خواسته های انسانی خود را نادیده می گیرند. به اندازه ای که می توان گفت قوانین ایران در همان حدی که اجرا می شود و مردم را در خواسته های طبیعی شان سرکوب می کند، مورد اعتراض جهانی است . اما واقعیت این است که این قوانین ناموزون با ایران امروز، حتی در جای لولو خورخوره هم مردم را در زندگی جنسی و غریزی نمی ترساند و با آن که باب صیغه و متعه باز باز است، جمع بزرگی از ایرانیان، ترجیح می دهند، باب “ازدواج سفید” را در زیست فردی و جنسی خود بگشایند. در این حوزه از زندگی، قوانین ناظر بر روابط زن و مرد، سوای تک و توک خودنمائی های پلیسی، متروکه شده و فقط به این درد می خورد که وقتی می خواهند یک فعال مدنی یا سیاسی را دراز کنند، قوانین متروکه را به میدان آورده و برگ اول پرونده را با آن بیارایند.
قانون که متروکه می شود، به خودی خود از اضمحلال نظامی خبر می دهد که نتوانسته است پا به پای مردم با تحولات اجتماعی راه برود. از این رو کار البته به افراط می کشد و اختیار و حق انسان برای انتخاب “سبک زندگی” زیر فشار بکن نکن های مدیران و مسئولینی که خود به آن چه می گویند، پایبندی ندارند، به انتخاب سبک هائی گرایش پیدا می کند که در غرب هم، انحراف و کجرفتاری شناخته می شود. ایجاد شبه خانواده یا به زبان امروز ایران، ازدواج سفید، از مصادیق کجرفتاری نیست . ویژگی های عرفی به خود گرفته و برای تنش زدائی از آن، به قدری آزادی بیان نیاز است. همان کیمیای دست نیافتنی.