آینه در آینه

نویسنده

نگاهی به زبان و زمان در آثار گلی ترقی

 

کلمات مرا مسحور می‌کردند

رضیه انصاری

گلی ترقی در مهرماه ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد. پدرش لطف الله ترقی، مدیر مجله‌ی “ترقی” بود و از این رو گلی ترقی در محیطی فرهنگی و ادبی رشد کرد و از تحصیلات خوبی برخوردار شد. فارغ التحصیل فلسفه از آمریکاست، در دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران اسطوره‌شناسی تدریس کرده، مدت‌هاست در فرانسه سکونت داشته و هر به چندی به ایران هم سفری می‌کند.

گلی ترقی با این که “مهاجری ایرانی” و “مقیم فرانسه” است و به خوبی بر زبان‌های انگلیسی و فرانسه تسلط دارد، برخلاف بسیاری دیگر، هرگز با وطن و زبان مادری قطع رابطه نکرد و مطالعه به زبان فارسی را کنار نگذاشت. توجه به زبان و کاربری‌های عناصر زبانی، اشراف بر دایره‌ی واژگان به‌روز‌شده، انتخاب سطح مناسب واژگان، و استفاده از عبارات ساده و روان و راحت، و ترکیب‌های کوتاه و قدرتمند از ویژگی های بارز آثار اوست.

 ”…از بچگی در انشا استعداد زیادی داشتم. کلمات مرا مسحور می‌کردند و سطحی نبودند برایم، گویی رنگ و بو داشتند. علاقه‌ی عجیب من به فارسی بود که باعث شد نویسنده شوم… این زبانی که اکنون در اختیار من است، آن موقع نبود. وقتی از فارسی دور افتادم، کتاب می‌خواندم، وقتی به ایران می‌آمدم، کتاب می‌خریدم. فرزندان من نیز اکنون به همین صورت هستند، فارسی را خوب حرف می‌زنند و می‌نویسند… من این‌جا که می‌آیم، زبان برایم بسیار مهم است. وارد فرودگاه که می‌شوی، می‌شنوی کسی می‌گوید مرده‌شور فرنگ را ببرند، می‌رویم الآن ولو می‌شویم. این “ولو شدن” را نمی‌شود ترجمه کرد. پشت این واژه فرهنگی خوابیده است. این ولو شدن نوعی فراغت، فراموش‌ کردن و نشستن در جایی است که دقیقا خود “نشستن” نیست. مجموعه‌ی این عوامل سبب می‌شود که وقتی می‌آیم توی ایران، خود را در صداها و لحظه‌های تاریخی پیدا کنم که برای من اقیانوسی است…” (نقل از گزارش جلسه‌ی کتاب خلسه‌ی خاطرات- درباره‌ی گلی ترقی-نوشته‌ی شهلا زرلکی- شهر کتاب بخارست-خرداد ۹۰)

اولین داستانش را به زبان انگلیسی در مجله‌ای دانشگاهی منتشر کرد. سپس در سال ۱۳۴۴ داستان فارسی “میعاد” را در مجله‌ی اندیشه و هنر، و نخستین مجموعه داستانش “من هم چه گوارا هستم” را در ۱۳۴۸به چاپ رساند. سه داستان کوتاه “انار بانو و پسرهایش”، “بزرگ بانوی روح من” و “درخت گلابی” از مجموعه داستان “جایی دیگر” در سال ۱۳۸۰ و داستان‌های “آن سوی دیوار” و “گل‌های شیراز” از مجموعه‌ی “دو دنیا” نیز در ۱۳۸۲ به عنوان داستان‌های برگزیده‌ی جایزه‌ی بنیاد هوشنگ گلشیری انتخاب شدند.

گلی ترقی پس از ازدواج با هژیر داریوش در دهه‌ی چهل، به محافل ادبی آن دوره راه یافت و از معاشرت با صاحب‌نظران و متفکران و ادبا و شعرای موفق آن دوره نیز بهره برد. او خود به شیرینی از آشناییش با ابراهیم گلستان و شمیم بهار یاد می‌کند، زبانش را متاثر از داریوش آشوری و شاهرخ مسکوب دانسته، به تاثیرپذیری از شعر فروغ اذعان دارد و نگاه و رابطه اش با اشیا را تا حدی شبیه به نگاه فروغ می‌داند. او در داستان کوتاه شیفته‌ی آثار “چخوف” است و در رمان “ناباکوف” را می‌پسندد. در روایت از زبانی فشرده و شاعرانه استفاده می‌کند. قصه‌ی کوتاه قالب دلخواه اوست. عباراتش کوتاه و صریح و روشن‌اند. زبان توصیفش بسیار مرتبط با موضوع است و در پیشبرد روایت به خوبی در خدمت متن قرار می‌گیرد.

“قصه آب روان است، نه شن زیر زبان…. زبان برایم مهم‌ترین عنصر است. اما زبانی خاموش و متواضع و بدون ادا و تظاهر. دشمن نثر زنگوله منگوله ای هستم، نثر پر از زرق و برق یا پیچ و خم. هیاهو بر سر هیچ. خواننده چه گناهی کرده؟… دیوان شمس کتاب محبوب من است، پر از کلمه‌ها‌ی مدرن است. ترکیب واژه‌ها‌ی جدید یا عامیانه با کلمات سنگین شاعرانه در این کتاب فوق العاده است. دو دنیا را درهم ادغام می‌کند. تنها ترسم از این است که مبادا زبانم ناآگاه زیادی شاعرانه شود…” (نقل از گفت‌و‌گوی محسن آزرم و مریم افشنگ با گلی ترقی- همشهری ماه- شهریور۸۰)

غیر از توجه به رو ساخت‌ها‌ی زبانی، ذهنیتش چنان جامع و زیرساخت‌ها‌ی نوشتارش تا آن اندازه پشتیبان ذهنیتش بوده که داستان‌هایش پس از ترجمه و قرار گرفتن در دستگاهی با معادل‌ها‌ی دیگری از مصادیق مورد نظر نویسنده و احتمالا با بارهای معنایی متفاوت، همچنان مورد توجه قرار گرفته اند. داستان کوتاه “بزرگ‌بانوی روح من” (ترجمه شده به فرانسه) نیز مورد ستایش و تقدیر قرار گرفت و جایزه‌ی “بهترین قصهٔ سال” ۱۹۸۵ فرانسه را از آن خود کرد.

گلی ترقی از نظر مضمون اما، بیشتر به جنبه‌ها‌یی از مهاجرت پرداخته است و نوستالژی و خاطره بازی در نوشته‌ها‌یش موج می‌زند. او انسان را موجودی اسیر زمان و رهرو راهی به سوی خود معرفی می‌کند. از این رو خاطره یعنی یاد گذشته، و پیش‌نگری به معنای انتظار آینده را دو بعد انسان بر می‌شمرد و تفکیک زمان را به گذشته و حال و آینده امری محال می داند. (نقل از گفت‌و‌گوی همشهری ماه-شهریور۸۰) در بیشتر آثارش امنیت و خوشبختی و آرامش، در گذشته است و راوی‌ها‌ در عین روایت زمان حال و چشم انتظاری آینده، از دوران کودکی خوب و شیرینی یاد می‌کنند که پشت سر گذاشته اند. شاید از همین روست که داستان‌هایش با مخاطبان عام و خاص سه نسل به خوبی رابطه برقرار کرده است.

محور بیشتر داستان‌ها‌ی گلی ترقی را “خانه” تشکیل می‌دهد. خانه‌ای که راوی در آن به جست‌و‌جوی خاطرات می‌پردازد، خانه‌ای که در دور زمانه گم شده یا خانه‌ای که هستی و چیستی‌اش دستخوش تغییر شده و به سختی باز شناخته می‌شود. “خانه‌ای در آسمان”، “خانه‌ی مادربزرگ”، “اتوبوس شمیران” و “پدر”، نمونه‌ها‌یی از این نوع هستند. برخی قصه‌ها‌ حکایت از دورانی دارند که شیرین و به یاد ماندنی بوده و سپری شده و حالا زیاد هم دلنشین نیست و تلخیش را تنها با طنزی از جنس زبان خود نویسنده می‌توان فرو داد، مانند بیشتر داستان‌های مجموعه‌ی “دو دنیا”، “اتوبوس شمیران”، “آن سوی دیوار”، “گل‌ها‌ی شیراز”. عامل طنز نیز در زبان گلی ترقی شایان توجه است.

“طنز، چربی کلمه‌ها‌ی فلسفی را آب می‌کند. طنز است که زبان را مدرن می‌کند. تراژدی اگر با اندوه و آه و ناله بیان شود، تبدیل به روضه‌خوانی می‌شود. اما اگر با سادگی بیان شود، بعدی عمیق تر پیدا می‌کند.” (نقل از گفت‌و‌گوی همشهری ماه-شهریور۸۰)

شخصیت‌های داستان‌های گلی ترقی که از نگاه نوستالژی گرایانه و منتقد او شکل گرفته‌اند، نمودار انجمادی اجتماعی و همگانی‌اند. آدم‌هایی تنها و منزوی هستند که در گذشته برو و بیایی داشته‌اند و حالا اغلب مردم جامعه را، از سر خستگی، روزمرگی یا حتی “شدت حکمت”، سطحی و نادان می‌شمرند و دیگر رغبتی به برقرار کردن رابطه با کسی ندارند. به طور مثال راوی “درخت گلابی”، شخصیت‌ها‌ی اصلی رمان “خواب زمستانی” و مجموعه‌ی “من هم چه گوارا هستم”، یا آقای الف در “عادت‌های غریب آقای الف در غربت”.

اما به گفته‌ی خود نویسنده، ظاهرا گذشته برای او دیگر تمام شده و خود از بازخوانی داستان‌هایی که حالا به نظرش “عقایدی پوچ و نیست‌انگارانه” در “فضایی تلخ” بیش نیستند، عصبانی و افسرده می‌شود (از مقدمه‌ی نویسنده بر چاپ دوم “من هم چه گوارا هستم”). در نگاهی به آثار او با رویکردی تاریخی، چنین بر می‌آید که نویسنده از “من هم چه گوارا هستم” تا “جایی دیگر” مسیری از تیرگی تا روشنایی و از تلخی تا شیرینی را پیموده و همواره خوشبینی و امیدواریش به زندگی بیش‌تر و بیش‌تر شده. در عین حال نوشته‌ها‌ی ضعیف‌ترش مربوط به اوان نویسندگی و متعلق به گذشته‌اند و با انتشار هر کار جدید، قدمی به پیش برداشته است. انتشار “دریا پری کاکل زری” نیز از علاقه‌ی او به تجربه در حیطه های مختلف حکایت می‌کند. اما در آخرین رمان منتشر نشده‌اش “اتفاق” همان طور که از نام آن پیداست، گویا مخاطب با تاثیر حوادث و رویدادهایی ناخواسته در بستر یک زندگی رو به رو می‌شود و این عنصر تصادف است که روایت را پیش می‌برد و در این رمان از پایان تلخ خبری نیست. (نقل از گزارش جلسه‌ی کتاب خلسه‌ی خاطرات) چشم انتظار “اتفاق” بر پیشخوان کتابفروشی‌ها هستیم.

منبع: مجله ی تجربه