جهان خسته…
ویدا فرهودی
جهان خسته ز ماتم وَ ضجّه و فریاد
جهان وهـم ودروغ و وقاحت بیداد
جهان لـِه شدن عشق وشیون شادی
شریعتش همه شلاق ومرشدش جلاد
طلوع هاله ی تقدیس گـِـرد خونخواران
و مرگ “هاله”وُ قاتل هر آن که باداباد!
مچاله کردنِ حرفی که جوشد از لب کِلک
سکوت بر لب هستی! بهانه اش ارشاد!
تمام عمر دویدن برای نان و نمک
و پاک کردن اشک از نگاه هر اولاد
“کباب کبک و قناری بر آتش سوسن “
زمان کشتن شیرین ودفن صد فرهاد
و داغ های مداوم به روی پیکر گل
به جرم نیم نظر، بر جوانه ا ی نوزاد
زمان سرو شکستن و خار رویاندن
وسنگسار شقایق، بهار را چون زاد
زخاطرات حضورم چه گویمت یارا
که هر چه بود گذشت و نشد وطن آزاد
یگانه چاره ی مان قطع فاصله ها ست
بیا که هم دل و هم سو شویم در فریاد
پانوشت :
بااقتباس از “کباب قناری بر آتش سوسن و یاس “از زنده یاد احمد شاملو
اشاره به مرگ دردناک هاله سحابی
تخت جمشید با دیازپام آرام گرفته…
بنیامین جوادی
کورش! پدر بازنشسته و غمگین ایرانم
شاد باش که حال فرزندانت از این خوبتر نمی شود
تخت جمشید با دیازپام آرام گرفته و
نقش رستم در فیلم ، سیاهی لشکر است.
پاسارگادت، به پارس سگ های هار خو گرفته
تا سرمای نیمه شب را دوام بیاورد.
ما همه خوبیم و امشب به افتخار تولدت
خزر را سر می کشیم
همچون شرابی چند هزار ساله
آسوده بخواب تا فرزندانت تو را
به بهترین شیوه ی ممکن لایک بزنند
در آستانه ی فصل درد
با انگشتانی کرخت و سرد
بر موس.