واژه نامه عجایب الدولت و غرایب الملت

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

سحر(Sehr): جادو کردن. افسون کردن. انجام اعمال غیر معقول و فوق العاده. انواع: “ما مدیریت جهان را در دست می گیریم، جمعیت ایران باید 150 میلیون بشود، ما اقتصاد اول جهان می شویم، لیست هر چیزی را منتشر می کنم، من در هاله نور بودم.” ساحری: افسون گری. ساحر: کسی که بدون اینکه کاری بکند و ما متوجه بشویم چیزی را تبدیل به چیزی دیگر می کند( مثال: تبدیل طلا به گه، تبدیل ریال به پهن، تبدیل گوجه فرنگی به طلا، تبدیل حمال به رئیس جمهور). کاربرد در جمله: ( مصباح یزدی گفت: مشائی این آقا را با طلسم سحر کرده است، این اینجوری نبود.) کاربرد معکوس در جمله( داداش! همین بود، منتهی چشمات قشنگ می دید.)

مرتاض(Mortaz): آنکه ریاضت کند( فرهنگ معین) فاعل عمل ریاضت و ریاضیات با استفاده از میخ. نوع پیچیده مرتاض به جای میخ از پیچ یا رولپلاک استفاده می کند. “ پس صاحب خلوت باید موضعی اختیار کند که از محسوسات ظاهر و باطن شغلی نباشد و قوای حیوانی را مرتاض کند”( اوصاف الاشراف). در هند انواع آن فراوان است. مرتاض کسی است که چیزی نمی خورد، در جای سخت می خوابد، بسیار لاغر است و دائم دردسر درست می کند. مرتاض کردن: نزدیک انتخابات مخالفت کردن. مرتاض هندی: مشاور غیر رسمی دولت. کاربرد در جمله: ( جنتی گفت: دولت از مرتاض های هندی استفاده کرده است.) کاربرد غیر ملفوظ در جمله: “رحیم کوش؟”

جن(Jenn): موجودی غیرعادی و کوتاه قد که در حمام زندگی می کند ولی نه خودش را می شوید، نه واجبی می خورد. از ما بهتران. صلاحیت دارها. این موجود وارد زندگی انسانی می شود و همه چیز را تسخیر کرده و زندگی مردم را ضایع می کند. انواع جن: جن بوداده( دارای رایحه خوش خدمت)، جن بونداده( قبل از انتخابات). جن قبل از انسان خلق شده و بصورت لشگر حضرت سلیمان و انواع لباس شخصی هم دیده شده است.( المنقد فی الظلال، ص 1) اجنه شناخته شده: زعفر جنی که به یاری امام حسین آمد، ولی امام گفت برو بعدا جای دیگه به درد می خوری. موجودی نامرئی که ظاهرا بی ریخت است، ولی با عمل جراحی و تزریق بوتکس ممکن است قابل تحمل شود. یکی از اعضای کابینه. این موجود در بیابان زندگی می کرد و بعد از انتخابات به شهر آمد. اجنه می توانند بسرعت از اینطرف به آن طرف و از عربستان به نیویورک بروند. جن شفاف و دارای هاله نور است. جنگیر(Jengir): کسی که جن را می گیرد، ولی نمی داند چکارش کند، مجبور می شود ولش کند. ( کاربرد در جمله: صفار هرندی گفت، بازجویان طلسم جن گیر را خنثی کردند.) جمع: اجنه، جنیان، هیات مشاورین نامرئی. جن گاهی باعث مفقود شدن اشیاء و طلا یا ارز یا رای از صندوق رای گیری یا صندوق ذخیره ارزی می شود.

بیت

یک کامیون از جنس طلا گم شده/ هجده میلیارد بی هوا گم شده

طلسم و جن و پریا در کارند / انگار که عقل عقلا گم شده

ارواح خبیثه(Arvah Khabiseh): روح مسوولان کشور بعد از فوت.

رمال(Rammal): کسی که علم رمل داند و از آن استفاده کند. فالگیر. نوعی گرفتن فال با استفاده از سنگ. به استفاده از سنگ به شکل محسوس انتفاضه، و به شکل نامحسوس رمالی می گویند. ریگ فروش. کسی که ابزار سنگ را برای جنگ لبنان آماده می کند. رمال: ریگها. نوعی کاربرد غیرلری( بدون پرتاب) از سنگ. رمالی: یک شیوه اداره دولت. کاربرد در جمله ماضی بعید: “موسوی گفت، دولت رمال و کف بین نمی خواهیم.” کاربرد غلط و بدون دلیل: “خامنه ای گفت، کسانی که این دولت را دولت رمالی خواندند جفا کردند.” کاربرد در جمله زمان حال: “بعد از دو سال خامنه ای و طرفدارانش دولت را دولت رمالی می خوانند.”

کف بین(Kaf Bin): همکار بعدی دولت. نوعی پیشگو که از طریق دیدن خطوط کف دست مصنوعی هم سقوط آمریکا را پیش بینی می کند. کسی که قبلا کف می رفت، ولی حالا کف می کند و خودکفا شده و کف می بیند.

طلسم(Telesm): عمل خارق عادت که مبداء آنرا قوای فعال ناشناخته و قوای منفعل شناخته شده است و با آن کارهای عجیب و غریب می کنند. مثال: “رئیس جمهور همیشه دست آقا را می بوسید، حالا بودجه اش را قطع می کند.” نوشته ای که توسط آن کاری خارق عادت صورت بگیرد. ( مثال: حکم حکومتی) جمع طلسم: طلسمات، طلاسم، مجموعه وظایف مشائی در دفتر. طلسم گشا: طرح عدم کفایت سیاسی. مطلاسم: اوضاعی که با طلسم متلاطم شده است. کاربرد در جمله: “مشائی، احمدی نژاد را طلسم کرد.”

بیت

جادوی تو می کند طلسمم / تا بیخ فرو شود به جسمم

تو مال منی، […] / تو […] و در رفت به اسمم

جادوگر(Jadoogar): موجودی که با تکان دادن چوب، بدون زدن آن توی سر مردم، آنها را طلسم و جادو می کند. انواع تمیز و تحصیلکرده: “هری پاتر و هرمیون و دامبلدور” انواع کروکثیف: “عباس غفاری” کاربرد در جمله: “عباس غفاری با محمد رضا رحیمی رابطه داشت و جادوگر دولت بود.” کاربرد بی ادبانه: “ آخه بی شعور، دولت مگه جادوگر می خواد.” کاربرد شرطی: “اگر خرتوخر باشه، دولت یک دفعه دیدی جادوگر استخدام کرد.” کاربرد الکی در جمله: “فلاحیان گفت در پاریس 200 هزار جادوگر وجود دارد، از جمله زیدان که با توپ جادو می کند.”

پری( Pari): نوعی موجود مونث جادوئی که با دولت ارتباط برقرار کرده و در مقابل خدمات تبلیغاتی وام بلاعوض می گیرد. معمولا جن و پری همزمان کار می کنند. کاربرد غیرملفوظ: “داوودشون گفت، جریان انحرافی می خواهد با لیلا و هدیه بنشیند.”