حکومت بر سنگ ها

نویسنده

masoudbastani.jpg

شنیدن داستان رفتار علی (ع) با قاتلش آن هنگام که در بستر مرگ بود هر بار جلوه ای روشن از رفتار جوانمردانه این حاکم وقت سرزمین های پهناور جهان اسلام را در ذهنم خلق می کند. من اما در سال‌های کودکی و بی‌خبری هنوز به درستی نمی فهمیدم که این رفتار و تاکید راویان این داستان بر آن چه معنایی دارد! این روزها با نگاهی گذرا به آنچه که بر حال و روز بعضی از زندانیان سیاسی می رود بی اختیار آن قصه دوباره در ذهنم مرور می شود.

محمود صالحی را تا امروز از نزدیک ندیده ام. همین بس که می دانم او در شهر دور افتاده سقز و در میان اهالی دیار محروم و ستم کشیده کردستان حقوق قانونی کارگران خباز شهرش را مطالبه می‌کرده و در این راه نه کیسه ای دوخته و نه منفعتی برده است. صالحی برای کارگران شهرش چهره‌ای شناخته شده است و همین کافی است که بدانیم نانوایان شهر سقز اندک سرمایه‌اشان را به دست او سپرده‌اند تا با یک تعاونی مصرف کوچک گره ای از روزگارشان باز کند.

این فعال کارگری اکنون به هر جرم و یا اتهامی که در این مجال نمی‌گنجد به یک سال حبس محکوم شده و در زندان سنندج روزگار می‌گذراند. بر اساس شنیده‌ها او پیش از ورود به زندان هم از بیماری کلیوی رنج می برده و گه گاه برای مداوای خویش روانه مرکز می شده تا به پزشک متخصص و تجهیزات پزشکی دسترسی پیدا کند.

حالا صالحی پس گذشت حدود سه ماه از حبس خود و در حالی که جرمش سیاسی است و محل وقوع آن بر اساس مندرجات پرونده شهر سقز اعلام شده در بدترین نقطه زندان سنندج و در بند عمومی نگهداری می‌شود. او این روزها در بستر بیماری افتاده است و مسئولان زندان بدون توجه به وضعیت وخیمش اجازه درمان در خارج از زندان را صادر نمی‌کنند. بر اساس گزارش پزشک معالج، صالحی تنها یک کلیه دارد و این کلیه هم در دوران حبس و با توجه به شرایط نامساعد زندان تنها 5 تا 10 درصد از کار خود را انجام میدهد. این واقعیتی است که علاوه بر پزشک معالج صالحی، بهداری زندان و معاینات اخیرش در بیمارستان توحید سنندج هم برآن گواهی می کند.

غم این جاست که نانوای حق‌طلب سقزی اگر مجرم هم باشد یقینا منافق نیست و اگر اعتراض می‌کند صدایش به سختی در پایتخت شنیده می‌شود و چه مضحک است که کسانی او را وابسته به بیگانگان بخوانند. او اکنون برای تاوان گناه خویش باید یک سال حبس را بر اساس آخرین رای دادگاه تحمل کند، دادگاهی که به گفته وکیلش محمد شریف یک بار او را از همه اتهامات تبرئه کرده بود و وقتی برای بار دوم به دادگاه انقلاب سنندج فراخوانده می‌شود بابت همان اتهاماتی که پیش از این در دادگاه عمومی اثبات نشده بود به مجازات حبس محکوم می‌کند. اما حرف این نیست که چرا او را محکوم و یا محبوس کرده اند زیرا که درستی یا نادرستی این موضوع در ید قضات و در اندازه علم حقوقدانان است و خارج از توانایی این قلم.

غم این جاست که مجرمان خطرناک محکوم به اعدام هم بر اساس قوانین و ضوابط زندان‌ها می‌توانند برای درمان بیماری‌های خود به مراکز پزشکی اعزام شوند و دیده‌ایم که گه گاه با تمکن مالی خویش از بهترین سرویس‌های درمانی هم استفاده کرده‌اند.

غم این جاست که صالحی در شهر دورافتاده سنندج و دانشجویان بی‌پناه پلی‌تکنیک و فرحبخش روز‌نامه‌نویس در تهران، شاید به گمان قاضیان پرونده‌هایشان خیرخواه و اصلاح‌طلب و بی‌گناه نباشند و غرض در کار دارند اما یقینا انسان و ایرانی و هموطنند و از میراث شاهین عدالت در این ملک سهمی دارند.

غم این جاست که راویان دیروز داستان مولا قاضیان امروزند و اگر چه چشم انتظاریم که بیشتر و زودتر از مستمعان به آن عمل کنند اما گویا “چون به قدرت می رسند آن کار دیگر می کنند!”

غم این جاست که هزاران مجرم و محکوم عادی و خطرناک در سراسر این کشور می‌توانند طعم شیرین بخشنامه‌های رفاهی و استانداردهای حقوق بشری را در زندان بچشند اما این جماعت که صادقانه یا مغرضانه ندای عدالت طلبی و مساوات سرداده اند از آن محرومند.

و غم‌نامه اینجاست که اکنون جریده‌های این مملکت و روزنامه‌نویسانش به ناچار و یا از سر اجبار این دردها را فراموش کرده و به جایش ماجراهای شهرام‌خان میلیاردر و قتل‌های ناموسی عیاشان و ستاره‌های آسمان فوتبال و سینما و یا چاقوکشی‌های اراذل شهر را با حرارت دنبال می‌کنند و از آن‌ها لحظه به لحظه گزارش می‌دهند.

آخر سخن اینکه جان محمود صالحی در خطر است و چه بسا در گوشه محبس بمیرد اما این سخن هیچگاه نخواهد مرد که اگر قلندری‌های این کارگر و جسارت‌های آن دانشجویان را برنتابیم، دیگر حکومت کردن بر سنگ‌ها چه ارزشی خواهد داشت؟ و چه شباهتی با حکومت علی باقی خواهد ماند؟