داستان این هفته از اینجا شروع میشود که ما آدمهای ریزبینی هستیم. همیشه به یک چیزهائی توجه میکنیم و آنها را میبینیم که در شرایط مساوی طرف باید خودش را بکشد یا حتی به خودش تلقین بکند که همان چیز را ببیند. دیگران، خیلی که خوشبین باشند به اینکار میگویند نکتهسنجی و اگر بدبین باشند هم میگویند فضولی. در صورت اول ما از آن خوشمان میآید و آنرا نشانهی هوشمان میدانیم و به خودمان میبالیم. در حالت دوم ولی از نظر دیگران در مورد خودمان بدمان میآید و در عوض قادریم دهها دلیل بیاوریم که چیزی را که ما دیدهایم آنقدر واضح است که تمام عالم و آدم هم همانرا دیدهاند یا اگر ندیدهاند قطعاً چشمشان عیب و ایرادی دارد.
شاید به دلیل همین ریزبینیمان باشد که سهم ما از بذلهگوئی و جوکساختن در مورد هر چیزی بسیار بیشتر و بالاتر از خیلی دیگر از مردم الباقی جاهای دنیاست چون چیزهای ریز غیر معمول عموماً خندهدار هم هست. غیر از این، عموماً در اکثر جاهای دنیا رسم است که اگر یک کسی در عالم سیاست چیزی را ببیند که بقیه آنرا ندیده باشند، آن فرد حتماً سیاستمدار است؛ یا اگر در وقایع روزمره و اجتماعی چیزی را ببیند که کسی ندیده باشد، آن آدم باید جامعه شناس باشد؛ یا در اقتصاد اگر کسی چیز ریزی را ببیند که دیگران ندیده باشند، آن فرد قطعاً در عالم اقتصاد سواد و معلوماتی دارد.
ما یکی از معدود ملتهای جهان هستیم که هم در سیاست، هم جامعه، هم اقتصاد، هم ورزش، هم دین، هم مذهب، هم تاریخ، هم فلسفه، هم منطق، هم هر چیزی که بشود اسمش را آورد هر کداممان بهطور جداگانه چیزهای ریزی میبینیم که دیگران نمیبینند و آنرا با همه در میان هم میگذاریم. در عین حال ما نه سیاستمداریم نه جامعهشناسی، نه اقتصاددانیم نه هیچ چیز دیگر. ما مثلاً کارمند بانک یا منشی شرکت یا آرایشگر یا مهندس ساختمان یا امثالهم هستیم و در اوقات فراغتمان ریزبینی هم میکنیم. البته اینهم پیش آمده که کسی از ما مثلاً ریزبینی سیاسیاش خوب بوده و پیروانی هم پیدا کرده و بعد هم کلاً مهندسی را ول کرده رفته سیاستمدار شده.
قسمت مهم داستان این است که چرا ما با اینهمه ریزبینی در تمامی امور، هیچوقت آدمهای شناخته شدهای در جهان از لحاظ تجزیه و تحلیل مسائل نیستیم؟ چرا هیچکس در دنیا و حتی خودمان ریزبینیهای ما را جدی نمیگیرد؟ ما چرا با اینهمه ریزبینی پیشرفت خاصی نمیکنیم و دلیل این عدم پیشرفت را هم دولتها و حاکمان خودمان میدانیم؟ ما که همزمان قادریم در حاکمان خودمان هم چیزهائی ببینیم که هیچکس قبلاً ندیده. ما چرا خودمان هم به نظرات خودمان میخندیم؟ اصلاً چرا ما اینهمه و به همه چیز میخندیم؟ شاید هم بیشتر “ریزهایی” که ما میبینیم “ایرادهایی” هستند که در همه چیز وجود دارند و ما علاوه بر اینکه آن ریزها را میبینیم، به گندهترین شکل ممکن برای دیگران بازسازی و بازگویشان میکنیم.
داستان اینجا تمام نمیشود. اصلاً این داستان در هیچ جائی تمام نمیشود. کسی این داستان را شروع نکرده که تمامش هم بکند. این داستان همیشه و در طول تاریخ با ما بوده. بزرگترین حسن ما یعنی “ریزبینی”، نمیدانم، در اثر گذر زمان، یا در اثر سایش و فرسایش، یا چه میدانم، شاید بهخاطر حمله مغولها، یا هر چیز دیگری، در هر حال داستان از آنجائی شروع شد که ما آدمهای ریزبین، شروع کردیم به “ریز دیدن”همه چیز، ریز دیدن همه کس، و اصلاً ریز دیدن تمام دنیا.
ما تمام موجودات اطرافمان را ریز میبینیم، اصلاً “ریز میبینمت” یکی از رایجترین شوخیهای ما با همدیگر است. ما بدون توجه به نفع و ضرری که ممکن است شامل خودمان و اطرافیانمان و حتی کشورمان بشود، همه را از دم ریز میبینیم. این “ریز” محترم، میتواند امریکا باشد، میتواند خاورمیانه باشد، میتواند اتحادیه اروپا باشد، میتواند رئیسجمهور اسرائیل باشد، میتواند وزیر خارجه فرانسه باشد، یا حتی میتواند “لیونل مسی” باشد. ما همه را ریز میبینیم و خودمان را هم موظف میدانیم که این “ریزبینی” را به شدیدترین شکل ممکن به همه اعلام کنیم.