سریال روز♦ تلویزیون

نویسنده
روژین خالدیان

خط شکن بنا دارد تا سه مفهوم اصلی را مورد تاکید و تبلیغ قرار دهد. نخست نقد و نکوهش مهاجرت و باطل ‏دانستن رویای کامیابی در خارج از کشور، دوم ارائه تصویری مثبت از چهره بسیجی و مفهوم بسیج، و سوم ‏تقابل میان دنیای دینداری و دین دنیا داری.‏

rojin1.jpg

نگاهی به سریال خط شکن

‎ ‎یک سریال دولتی دیگر‎ ‎

‏ ‏

وسوسه یافتن گنج از دیر باز دستمایه ساخت آثار فراوانی در سینما و تلویزیون بوده است. از گنج های سیه را ‏مادره و شاهین مالت که مشهور ترین ساخته ها در سینمای هالیوود اند گرفته تا گنج محمد علی سجادی که به ‏یاد ماندنی ترین نمونه وطنی به شمار می آید، همگی بر محور آزمندی بشر و ناکامی شخصیت های قصه در ‏انتها شکل گرفته اند. ‏

تصویر نوشت خط شکن نیز به پیروی از الگوی بار ها آزموده شده و تکرار شده در این نوع سینما به نگارش ‏درآمده، اما از آنجایی که چنین مضمونی به تنهایی قابلیت پرداخت در یک سریال بیست و دو قسمتی را ندارد، ‏قصه های فرعی متعددی به آن اضافه شده تا آن را از یکنواختی و کم مایگی در آورد. اما همین موضوع ‏باعث شده تا در انتها با داستانی غیر منسجم و کشدار روبرو شویم. بیماری حاج قاسم و طرح جهان بینی ‏خاص او و مشکلاتی که به تبع آن برایش به وجود آمده از یک سو و نابسامانی روابط در خانواده کورش از ‏سوی دیگر چنان فضایی از قصه را به خود اختصاص می دهند که خط اصلی روایت، گاه در یکی دو قسمت ‏اصلا پیش نمی رود.‏

rojin2.jpg

از منظر رویکرد سیاسی حکومتی، خط شکن بنا دارد تا سه مفهوم اصلی را مورد تاکید و تبلیغ قرار دهد. ‏نخست نقد و نکوهش مهاجرت و باطل دانستن رویای کامیابی در خارج از کشور، دوم ارائه تصویری مثبت ‏از چهره بسیجی و مفهوم بسیج، و سوم تقابل میان دنیای دینداری و دین دنیا داری.‏

کورش خواننده است و زنش ترانه سرا. هر دو تصمیم می گیرند در پی عدم صدور مجوز برای کاست ‏مشترک شان به لوس آنجلس عزیمت کنند و امکان انتشار آزادانه کارهایشان را داشته باشند. برای رسیدن به ‏این هدف هم نیاز به پول کلانی دارند که پدر متمول کورش از آنها دریغ کرده است.‏

اما تناقض های داستان از همین جا شروع می شود. مهمترین آنها اینکه، اگر قرار است هدف اصلی انتشار ‏کاست باشد، نمونه های حقیقی امروزی همچون محسن نامجو و محسن چاوشی گواهند که برای این منظور ‏نیازی به مجوز نیست.اگر هدف کسب در آمد و پیشرفت اقتصادی است که روشن است دخل و خرج این سفر ‏با هم جور در نمی آید و سفری که هزینه اش معادل یک گنج پر از سکه های طلاست حکایت آفتابه خرح لحیم ‏کردن است.‏

rojin3.jpg

مجموعه این تناقضها تصویری از یک داستان سرهم بندی شده را به دست می دهد که صرفا با هدف پرداخت ‏به سه موضوع فرمایشی مورد اشاره نوشته شده است. یعنی باز هم همان حکایت کت دوختن برای یک دکمه ‏و سرنا را از سر گشادش زدن؛ همان ضعفی که در میان اغلب ساخته های تلویزیونی این سالها آشکار است. ‏

تم رفاقت و شیوه ای که در خط شکن به آن پرداخته می شود را می توان یکی از معدود ویژگی های مثبت ‏این سریال دانست. مجید و فرزین و سلمان شخصیت هایی چند بعدی، ملموس و متفاوت از هم هستند و ‏شخصیت پردازی درست و به قاعده آنها باعث شده تا رفاقتشان با کورش باور پذیر، دلپذیر و به یاد ماندنی ‏جلوه کند. بر خلاف این، رابطه دوستانه سلمان و پدرش حاج قاسم به شدت باسمه ای نچسب و غیر واقعی از ‏آب در امده که دلیلش را هم باید در شخصیت پردازی اغراق آمیز حاج قاسم جستجو کرد: پدری که اصرار ‏دارد بمیرد و پسری که دوست می داردش را تنها بگذارد اما از حق طبیعی خود برای مداوای جراحات ناشی ‏از جنگ استفاده نکند. چهره ای چنین آرمانی از پدر بسیجی را در کلیشه ای ترین و تبلیغاتی ترین فیلمهای ‏جنگی دو دهه اخیر نیز نمی توان یافت. ‏

واضح است که خط شکن قرار بوده از طریق نمایش تقابل دو پدر و دو پسر- حاج قاسم و سلمان در یک سو ‏و جاوید خان و کورش در سوی دیگر- تضاد دو جهان دینداری و دنیا داری را نشان دهد و با مقایسه آن دو، ‏مالدوستی و ثروتمندی را مایه گسست رابطه عاطفی بداند و دین را مایه گرمی و نزدیکی دل ها. اما در عمل ‏هیچ یک از این دو رابطه باور پذیر و منطقی از آب در نیامده اند. در نتیجه نه آن صمیمیت و نه این کینه و ‏عداوت- هیچکدام آن طور که سازندگان و سفارش دهندگان می خواسته اند- در جهت اثبات گزاره هایشان ‏نیست.‏

‏ ‏

به جز حامد کمیلی، همه بازیگران از عهده نقش هایشان خوب برآمده اند. در میان همه رضا رویگری بی ‏چون و چرا بهترین است. شاید بشود در کنار بازی کوتاه او در فیلم بوتیک، این حضور درخشان را بهترین ‏کار او در سالهای اخیر برشمرد. اما از ایرادات فراوان بازیگری کمیلی نمی توان به سادگی گذشت. وقتی او ‏در پاره ای وقت ها حتی بر بدن و کلام خود مسلط نیست و نمی تواند از عادت هایی که ناخواسته دچارش ‏شده رهایی یابد، صحبت از بازیگری او امری بیهوده است.‏

‏ ‏

خط شکن از حادثه و درام کم نداشت. آن چه باعث شد این مجموعه تلویزیونی با وجود ظرفیت های داستانی ‏اش در کنار دیگر آثار دم دستی ساخته شده در این سال ها قرار بگیرد رخت گشادی بود که بر اندام او دوخته ‏بودند. قطعا اگر این قصه به جای 22 قسمت در 13 قسمت به سرانجام می رسید و اگر خرده فرمایش های ‏تزریق شده به قصه در کار نبود و اگر بازی ضعیف کمیلی به روند شخصیت پردازی داستان آسیب وارد نمی ‏کرد شاهد سریالی به یاد ماندنی می بودیم. ‏