فیلم های روز سینمای جهان بروال هر هفته از میان آثار متعددی که در سراسر جهان به نمایش در آمده اند، انتخاب شده اند.
فیلم های روز سینمای جهان
سرچشمه The Fountain
کارگردان: دارن آرونوفسکی. فیلمنامه: دارن آرونوفسکی بر اساس داستانی از آری هندل و خودش. موسیقی: کلینت منسل. مدیر فیلمبرداری: ماتیو لیباتیک. تدوین: جی رابینوویتز. طراح صحنه: جیمز چینلوند. بازیگران: هیو جکمن[تامس/تامی/دکتر تام کرئو]، ریچل وایس[ملکه ایزابل/ایزی کرئو]، الن برستین[دکتر لیلیان گازتتی]، مارک مارگولیس[پدر آویلا]، استیون مکه تی[مستنطق اعظم سلیسیو]، فرناندو هرناندز[ارباب شیبابلا]، کلیف کورتیس[سروان آریل]، شون پاتریک تامس[آنتونیو]، دانا مورفی[بتی]، ریچارد مک میلان[هنری]. ۹۶ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ آمریکا. نام دیگر: The Last Man. برنده جایزه بهترین موسیقی از انجمن منتقدان شیکاگو، برنده جایزه بهترین موسیقی از انجمن منتقدان آن لاین، نامزد جایزه بهترین بازیگر مرد/هیو جکمن، بهرتین فیلم علمی تخیلی و جایزه بهترین جلوه های ویژه از آکادمی فیلم های علمی تخیلی-فانتزی و ترسناک، نامزد جایزه بزرگ جشنواره فلاندر، نامزد گلدن گلاب بهترین موسیقی، نامزد جایزه بهترین فیلمبرداری و جلوه های ویژه از مراسم ساتلایت، نامزد شیر طلایی جشنواره ونیز و….
سه داستان درباره مردانی در سه قرن مختلف. قرن شانزدهم: اسپانیا در دوره تفتیش عقاید. افسری به نام تامس که از سوی ملکه ایزابل ماموریت یافته و برای یافتن درخت زندگی جاویدان به سرزمین مایاها می رود. ملکه به وی قول داده، در صورتی که موفق به یافتن درخت شود، به ازدواج او در خواهد آمد. قرن بیستم: دکتر تام کرئو که به دنبال راهی برای کشف دارویی جهت معالجه نوعی بیماری کشنده است. محرک اصلی وی برای یافتن این دارو، ابتلای همسر محبوبش ایزی به این بیماری لاعلاج است. قرن بیست و ششم: مسافری در فضا که با درختی سالخورده سفر می کند و هدفش رسیدن به یک سحابی است که همه چیز در آنجا زندگی دوباره می یابد…
چرا باید دید؟
دارن آرونوفسکی متولد ۱۹۶۹ بروکلین تاکنون سه فیلم بلند بیشتر نساخته، ولی با این حال توانسته جایگاهی رفیع برای خود در سینمای آمریکا و دنیا دست و پا کند. اولین فیلمش پی در سال ۱۹۹۸ سیلی از جوایز را به سوی او سرازیر کرد. فیلمی سیاه و سفید و بدون هنرپیشگان مشهور با داستانی به شدت پیچیده و مالیخولیایی درباره تئوری آشوب که هر بیننده فرهیخته و منتقد فهیم را شیفته خود کرد. دو سال بعد مرثیه برای یک رویا با سبک دیداری شنیداری بدیع خود سقوط رویای آمریکایی را تصویر کرد و به سرعت تبدیل به فیلم محبوب بسیاری از سینما دوستان جهان شد. شش سال گذشته برای آرونوفسکی و دوستدارانش با انتظار برای ساخت قسمتی دیگر از ماجراهای بتمن گذشت و خوشبختانه به سرانجام نرسید. نمایش سرچشمه ثابت کرد که انتظارها بیهوده نبود و آرونوفسکی همچون دو فیلم قبلی اش می تواند بار دیگر شگفتی بیافریند. اما او این شگفتی را نه در سایه استفاده از جلوه های ویژه یا روش های مونتاژ تصویر و صدا که در ترکیب دیدگاه فلسفی خود با این دستاوردهای تکنولوژیک خلق می کند. او این بار به سراغ سوال هایی بنیادین تر رفته و از تماشاگر و خودش می پرسد: اگر زندگی جاوید داشتی چه می شد؟ اگر می توانستی تا ابد عاشق باشی، چه می شد؟ او جواب هایی هم برای این سوال ها تدارک دیده که چه دوستشان داشته باشیم و یا نه می تواند برای دقایقی ما را به تفکر وادار کند. او همچون بودایی ها و پیروان مکاتب شرقی یا تمدن های نابود شده آمریکای لاتین مرگ را جلوه دیگر زندگی و آزاد کننده روح معرفی می کند.
آرونوفسکی در سرچشمه جدال ازلی وابدی فرزند آدم با مرگ را تصویر می کند. فیلمی که ابتدا قرار بود محصولی ۷۰ میلیون دلاری با شرکت براد پیت و کیت بلانشت باشد، اما پیت پروژه را برای بازی در فیلم تروا ترک کرد و بعدها در فیلم بابل در کنار بلانشت ظاهر شد. از این رو با تقلیل بودجه به ۳۵ میلیون دلار جکمن و وایس جایگزین آن دو شدند که به حق انتخاب شایسته ای است. سرچشمه در کنار سوژه و پرداخت بسیار خوب آرونوفسکی دارای یکی از بهترین موسیقی های فیلم در سال های اخیر است که مستقل از فیلم نیز جذاب است. سرچشمه در نمایش اولیه در امریکا بیش از ۱۰ میلیون دلار فروش نداشته، اما خوشبختانه با شنیده شدن اخباری مبنی بر ساخت دو فیلم دیگر در سال های آینده توسط آرونوفسکی احتمال تاثیر منفی فروش این فیلم در کارنامه او منتفی است و باید منتظر فیلم های عمیق و بهتری در آینده بود. اما عجالتاً همین یکی را ببینید. سرچشمه به جرات می توان گفت یکی از بهترین فیلم های چند سال اخیر و یکی از آثار به یاد ماندنی سینمای جدی آمریکاست.
ژانر: اکشن، درام، عاشقانه، علمی تخیلی.
۲۸ هفته بعد 28Weeks Later
کارگردان: خوآن کارلوس فرسنادیلو. فیلمنامه: روآن جافه، خوآن کارلوس فرسنادیلو، خسوس اولمو، انریکه لوپز لاویگنه. موسیقی: جان مورفی. مدیر فیلمبرداری: انریکه چدویک. تدوین: کریس گیل. طراح صحنه: مارک تیلدزلی. بازیگران: رابرت کارلایل[دان هریس]، رز بایرن[اسکارلت]، جرمی رنر[گروهبان دویل]، هارولد پرینیو[فلین]، کاترین مک کورمک[آلیس]، مکینتاش ماگلتون[اندی]، ایموجن پوتز[تامی]، ادریس البا[ژنرال استون]، امیلی بیچام[کارن]، شاهد احمد[جیکاب]. ۹۹ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ انگلستان.
ویروس خطرناکی در انگلستان شیوع پیدا کرده و دان هریس که به همراه همسر و دوستانش در کلبه ای پناه گرفته اند، مورد تهاجم افراد مبتلا به ویروس قرار می گیرند. دان برای نجات جان خود پا به فرار می گذارد و همسرش آلیس را در میان مهاجمین رها می کند. ۲۸ هفته بعد، ارتش آمریکا که برای مبارزه با ویروس به کمک دولت انگلستان آمده، اعلام می کند که مناطق قرنطینه شده و امنی در لندن حاضر کرده و فراریان و پناهندگان می توانند به کشور خود بازگردند.اندی و تامی، پسر و دختر دان نیز به لندن بازمی گردند و همراه با پدر خود در آپارتمانی اسکان داده می شوند. دان به آنها از مرگ مادرشان سخن می گوید. اما بچه ها که این قصه را چندان باور پذیر نیافته اند از قرنطینه گریخته و به خانه قبلی خود می روند. در انجا مادر بیمار ولی زنده خود را می یابند. سربازان آنها را نجات داده و به قرنطینه بازمی گردند. دکتری به نام اسکارلت که از زنده ماندن آلیس شگفت زده شده، تصمیم دارد روی وی آزمایش هایی انجام دهد. اما آلیس در اولین ملاقاتش با دان او را گاز گرفته و ویروس را به وی منتقل می کند و ویروسی که به نظر می رسد مهار شده، بار دیگر و این بار از داخل قرنطینه شروع به شیوع کرده و بیش از پیش وحشت می آفریند….
چرا باید دید؟
خوآن کارلوس فرسنادیلو متولد ۱۹۶۷ تنه ریف، جزایر قناری برای سینمادوستان نامی آشناست. کارگردان کم کاری که در سال ۱۹۹۶ با فیلم Esposados نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم کوتاه شد و جوایز متعددی از جشنواره های مختلف برای همین فیلم دریافت کرد. اولین فیلم بلند سینمایی اش Intacto در سال ۲۰۰۱ با شرکت مکس فون سیدو تریلری پیچیده بود که توانست جایزه گویای بهترین کارگردانی را نصیب وی کند. اما با وجود موفقیت همه جانبه این فیلم[۸۰ میلیون دلار فروش جهانی] فرسنادیلو برای ساخت دومین فیلم بلندش شش سال طولانی صبر کرد. ۲۸ هفته بعد که توسط خود وی نوشته شده، به نوعی ادامه دهنده داستان فیلم موفق دنی بویل به نام ۲۸ روز بعد[۲۰۰۲] است که از نقاط برجسته کارنامه بویل به شمار می رود. اما الزاماً قرار نیست تا ادامه ماجراهای شخصیت های فیلم بویل نیز باشد و هویتی مستقل دارد. یک قسمت دوم با کلاس که توسط کارگردانی ساخته شده آشنا به قواعد ژانرهای ترسناک و علمی تخیلی که خود را اسیر این اصول نکرده است. فضای کلاسترفوبیک ابتدای فیلم که به خوبی ساخته شده، تماشاگر را بی اختیار به یاد فیلم های آخر زمانی مانند قلعه مالویل می اندازد. این فضا با حمله زامبی ها شکل خشونت آمیزتری به خود می گیرد و با فرار دان از حالت ایستای خود بیرون می آید. فرسنادیلو سعی می کند تا پایان فیلم این فضای پر تنش را حفظ کند و تا حدود بسیار زیادی هم موفق می شود. ۲۸ هفته بعد فارغ از تعابیر سیاسی نیست. نقش نیروهای آمریکایی در حفاظت از بریتانیا به طور اخص و اروپا و دنیا به طور اعم می تواند راه را برای تعابیری چون مسلمانان بنیادگرا و تروریست به مثابه ویروس های خطرناک و کشنده دنیای امروز باز کند؛ که چندان هم پر بیراه نیست. البته از نقد رفتارهای عمل گرایانه ارتش آمریکا و بالطبع رهبران شان که قدرت آتش نظامی را برای پایان دادن به بحران را برتر از تئوری های علمی می دانند، هم خالی نیست. با این حال در پایان فیلم می بینیم که زامبی ها از نزدیک های برج ایفل در پاریس سر در می آورند. یعنی قدرت آتش نظامی نیز نتوانسته در برابر شیوع این ویروس کشنده سدی بکشد و همه دنیا به زودی آلوده خواهد شد. اشاره ای که می تواند از دستیابی بینادگرایان مسلمان به بمب های اتمی یا میکربی خبر دهد!
۲۸ هفته بعد، یک فیلم علمی تخیلی بالغ به معنای واقعی کلمه است که هراس و هیجانی که می آفریند کاذب نیست. درباره ین فیلم یم توان بیش از اینها سخن گفت، اما هیچ چیز جای تماشای آن را نمی گیرد. ظاهراً انتظار طولانی فرسنادیلو و ما بیهوده نبوده!
ژانر: ترسناک، علمی تخیلی، مهیج.
نوربیت Norbit
کارگردان: برایان رابینز. فیلمنامه: ادی مورفی، چارلز کیو. مورفی، جی شرایک، دیوید رون بر اساس داستانی از ادی مورفی و چارلز کیو. مورفی. موسیقی: دیوید نیومن. مدیر فیلمبرداری: جی. کلارک متیس. تدوین: ند باستیل. طراح صحنه: کلای ای. گریفیث. بازیگران: ادی مورفی[نوربیت/رسپیوشا/آقای وانگ]، تندی نیوتن[کیت تامس]، تری کروز[بیگ جک لاتیمور]، کلیفتون پاول[ارل لاتیمور]، مایتی راستا[بلو لاتیمور]، کوبا گویدنگ جونیور[دیون هیوز]. ۱۰۳ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا.
نوربیت کودکی سر راهی است که در یتیم خانه آقای وانگ بزرگ شده است. محبوب کودکی او کیت تامس به فرزندی پذیرفته شده و آن دو به اجبار از هم جدا شده اند. نوربیت که جوانی لاغر اندام و ضعیف بوده، دائماً از سوی بچه های بزرگ تر از خود مورد آزار و اذیت قرار گرفته، تا این که دختری درشت هیکل به نام رسپیوشا دست به حمایت از وی زده و این زن هم اکنون همسر نوربیت است. نوربیت نزد برادران رسپیوشا که کارهای ساختمانی انجام می دهند، دفترداری می کند. نوربیت به دلیل رفتار خشن رسپیوشا و برادران وی از ازدواج و زندگی خود راضی نیست. تا این دست سرنوشت بار دیگر کیت تامس را سر راه وی قرار می دهد. اما کیت تنها نیست و با جوانی به نام دیون هیوز به شهر بازگشته و قصد ازدواج با او را دارد. از طرف دیگر آقای وانگ نیز در حال بازنشسته کردن خویش است و می خواهد اداره یتیم خانه را به کیت و نوربیت واگذار کند، اما برادران رسپیوشا و دیون با هم نقشه ای کشیده اند تا ملک یتیم خانه را صاحب شوند. تنها چیزی که شاید بتواند مانع تحق این اتفاق ناخوشایند شود، عشق نوربیت به کیت است. اما نوربیت بینوا در چنگ برادران قلدر رسپیوشا و خود وی اسیر و زندانی شده…
چرا باید دید؟
برایان رابینز متولد ۱۹۳ مرین پارک بروکلین نام شناخته شده ای برای ایرانی ها نیست. اما نوجوان ها شاید فیلم های ساده و یک بار مصرف او مانند گودبرگر یا Varsity Blues را به شکل بی ضرر و اصلاح شده از تلویزیون دولتی پخش شد به یاد دارند. رابینز از کارگردان هایی است که می توان به دلیل تجارب شان، کم کم پروژه های گران قیمت تری را به آنها محول کرد و یا مثل فیلم فعلی به عنوان شریک خاموش برگزید. نوربیت بی تعارف فیلمی از ادی مورفی است، نه فققط به خاطر این که تهیه کننده آن است؛ بلکه به دلیل آن که ادامه دهنده همان شوخی هایی است که مورفی در دهه گذشته با سه قسمت پر فروش پروفسور نخاله باب کرد. یعنی علاقه مفرط او به بازی در نقش های مختلف در یک فیلم و استفاده از بد دهانی خاص سیاهان در ترکیب با حاضر جوابی خودش که در نمایش های تک نفره صحنه ای نیز پاسخ خوبی از آنها گرفته بود. نوربیت قصه یک سندرلای مذکر است که با این عوامل ترکیب شده و بنا به همان سابقه ای که ذکر شذ به فروشی ۹۵ میلیون دلاری هم دست پیدا کرده است. قصه جوان خوش قلب اسیر دست زنی قلدر که باید با برادران سنگدل او و نامزد نابکار محبوب رویاهایش بجنگد. اما نوربیت در یک کلام یک کمدی ارزان-نه از مادی البته- است که با جلوه های ویژه آکنده شده و می تواند مصداق واقعی این شعار تبلیغاتی آنونس فیلم باشد “آیا تا به حال خطای بسیار بزرگی مرتکب شده اید؟”
این بزرگ ترین اشتباه ادی مورفی ۴۶ ساله- و شاید گران قیمت ترین- است که خواسته بعد از اولین نامزدی اسکارش در سال گذشته به سراغ این ژانر و جلوه های ویژه- آن هم با چنین قصه کلیشه ای- برود. هر چند اقبال تجاری فیلم می تواند مرهمی بر زخم های روحی وارد شده از سوی منتقدین و تحمل عذاب گریم های سنگین باشد، اما ادی مورفی تاکی می تواند با چنین فیلم هایی و چنین شخصیت هایی دل مردم را به دست آورده و با خود داشته باشد؟!
نکته تاسف آور دیگر به هدر رفتن بازیگرانی چون تندی نیوتن و کوبا گودینگ جونیور است که هر دو در سایه سه نقش اصلی -شما بخوانید خودپرستی- ادی مورفی قرار گرفته اند و از همه بدتر سقوط کمدی های آمریکایی که زمانی چاپلین، لورل و هاردی، جری لوئیس و خیلی های دیگر سردمدارنش بوده و میراث شان به دست کودکانی وقیحی چون مورفی افتاده است!
ژانر: کمدی، عاشقانه.
۸۸ دقیقه 88 Minutes
کارگردان: جان آونت. فیلمنامه: گری اسکات تامپسون. موسیقی: اد شیرمور. مدیر فیلمبرداری: دنیس لنوآر. تدوین: لری وبستر. طراح صحنه: تریسی گالاکر. بازیگران: ال پاچینو[جک گرم]، آلیشیا ویت[کیم کامینگز]، لی لی سوبیسکی[لورن داگلاس]، امی برنمن[شلی برنز]، ویلیام فورسایت[فرانک پارکس]، دبرا کارا اونگر[کارول]، بنجامین مکنزی[مایک استمپ]، نیل مک داناف[جان فورستر]، لی کرینز[سارا پولارد]، استیون مویر[گای لا فورگ]. ۱۱۰ و ۹۵ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آلمان، آمریکا.
جک گرم استاد دانشگاه و روانشناس موفق پلیس سیاتل است که بر اساس شواهد یافته شده توسط او قاتلی سریالی به نام جان فورستر حکم اعدام دریافت کرده است. جان فورستر در مصاحبه ای با یکی از شبکه های تلویزیونی جک را به دستکاری در شواهد و ترغیب خواهر یکی از مقتولینش به شهادت علیه او متهم می کند. صبح روزی که باید فورستر اعدام شود، جک در خانه زنی که شب قبل با وی مهمانی آشنا شده بیدار می شود. زمانی که به دفتر کار خود می رسد خبردار می شود یکی از بیماران اش شب گذشته به قتل رسیده است. پلیس بر اساس شواهدی که یافته ابتدا ظن بیگناهی فورستر را به میان می کشد، چون قتل بسیار شبیه به قتل های پیشین است که فورستر متهم به انجام آنهاست. اما جک این فرضیه را رد می کند و فرضیه وجود یک مقلد را پیش می کشد. جک در راه دانشگاه تلفنی از فردی ناشناس دریافت می کند که به او می گوید ۸۸ دقیقه بیشتر از زندگی اش باقی نمانده است. این ۸۸ دقیقه برای جک تداعی کننده حادثه ای بسیار تلخ در گذشته است. حادثه ای که هیچ کس از آن خبر ندارد. در کلاس تهدیدهای تلفنی دیگری دریافت می کند و هنگام خروج دوستش کارآگاه فرانک پارکس به سراغش آمده و او را متهم به قتل بیمارش و قتل های دیگری که در این فاصله رخ داده، می کند. جک از او می خواهد تا دقایق باقیمانده از ۸۸ دقیقه معهود را به وی فرصت بدهد تا قاتل اصلی را بیابد. فرانک می پذیرد و جک خیلی زود زنجیره ای با از توطئه گران روبرو می شود که از دوستان و شاگردان او تشکیل یافته اند…
چرا باید دید؟
جاناتان مایکل آونت متولد ۱۹۴۹ بروکلین از تهیه کنندگان و کارگردان های موفق هالیوودی است که در ساختن تریلرهای جنایی تبحر دارد. یکی از آن کارکشته های مورد اعتماد که می شود سکان هدایت یک پروژه ۳۰ میلیون دلاری را با خیال راحت به او سپرد. کسی که گوجه فرنگی های سبز سرخ شده در ۱۹۹۱ وارد سینما شد و شهرتی معقول با همین اولین کار خود به هم زد. این شهرت در نیمه دوم دهه ۱۹۹۰ با از نزدیک و شخصی و سپس توطئه سرخ/توطئه چینی[Red Corner] به اوج رسید. اما در قرن جدید بنا به دلایلی نامعلوم آونت خود را بیشتر درگیر پروژه های تلویزیونی مانند قیام[۲۰۰۱] و محکومیت[۲۰۰۵] یا مرد دقیقه شصت[۲۰۰۶] کرد و ۸۸ دقیقه اولین فیلم سینمایی او بعد از یک دهه است. یک تریلر دیگر درباره یک استاد دانشگاه باهوش که باید در ۸۸ دقیقه هم راز قتل های انجام شده توسط قاتلی مقلد را بیابد و هم با کابوس مرگ خواهرش در سال ها قبل کنار بیاید. خواهر کوچکی که ۸۸ دقیقه تمام توسط قاتلی بی رحم شکنجه شده تا بمیرد!
۸۸ دقیقه ساختاری مانند قصه های کلاسیک کارآگاهی امثال آگاتا کریستی دارد. قتل هایی رخ می دهد و قهرمان در معرض تهدید قرار دارد و مطنونین بسیاری که می توانند قاتل بالقوه باشند، وی را احاطه کرده اند. طبیعی است که چنین پیرنگی می تواند تماشاگر تشنه قصه های تازه راه سال ها قبل هفت[دیوید فینچر] را دیده نا امید کند. تنها عاملی که می تواند او را به تماشای فیلم ترغیب کند حضور پاچینو است که مطابق معمول توانسته گلیم خودش را از آب بیرون بکشد. ولی دیگر چه دارد این دست پخت جناب آونر؟
صحنه های گیج کننده تماشاگر فراوانند و ریتم حوادث چیده شده در ۸۸ دقیقه کذایی ناجور! به طوری که در دقایق پایانی با مشخص شدن قاتل-لورن داگلاس دانشجوی مثلاً باهوش و معصوم کلاس جک گرم- آب سردی روی تماشاگر ریخته می شود. به اینها اضافه کنید استعداد بازیگری تلف شده کسانی چون ویلیام فورسایت و دبرا کارا اونگر را تا به عمق اشتباهات آونت و گروه سازنده این فیلم پی ببرید. ۸۸ دقیقه با یک درجه تخفیف؛ فیلمی که به سرعت سرهم بندی شده و قرار بوده تا با همین سرعت سر تماشاگر عوام را گرم کند. چقدر موفق شده نمی دانم؟
ژانر: جنایی، درام، مهیج.
خون و شکلات Blood and Chocolate
کارگردان: کاتیا فون گارنیه. فیلمنامه: اهرن کروگر، کریستوفر لاندون بر اساس کتاب آنت کرتیس کلاوس. موسیقی: رینهولد هیل، جانی کلیمک. مدیر فیلمبرداری: برندان گالوین. تدوین: اما ئی. هیکاکس، مارتین والش. طراح صحنه: کوین فیپس. بازیگران: آگنس بروکنر[ویوین]، هیو دانسی[آیدن]، الیویه مارتینز[گابریل]، کاتیا ریه مان[آسترید]، براین دیک[ریف]، کریس گریر[اولف]، تام هارپر[گرگور]، جان کر[فین]، جک ویلسن[ویلم]، ویتالی اورسو[کنستانی]، بوگدان وودا[آلبو]. ۹۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۷ آمریکا.
سال ها قبل والدین ویوین در آمریکا به شکلی وحشیانه توسط شکارچیان انسان های گرگ نما کشته شده اند. ویوین از این حمله نجات یافته و نزد اقوامش در بوخارست پناه گرفته و در آنجا بزرگ شده است. زندگی برای او و کسانی چون او در فرار و تلاش برای مخفی شدن از چشم شکارچیان خلاصه شده است. به نظر می رسد که انسان های گرگ نما به رهبری گابریل موفق شده اند تا در بخارست سرانجام پناهگاهی یافته و زندگی بی سر و صدایی را در پیش بگیرند. اما این فقط ظاهر قضایاست. شکارچیان همیشه وجود داشته اند و تنها جایی که گرگ نماها خود را واقعا آزاد حس می کنند، جنگل بیرون شهر است. گابریل برای حفظ نژاد گرگ نماها هر هفت سال یک بار با زنی دیگر ازدواج می کند و ویوین را برای این کار انتخاب کرده و تحت محافظت خود گرفته است. اما اولف فرزند گابریل که پسر عمه ویوین شمرده می شد، موجودی شر آفرین است. این محیط تقریباً آرام با آشنایی ویوین و نقاشی به نام آیدن به هم می ریزد. ویوین نمی تواند از هویت واقعی خود با آیدن صحبت کند، اما اولف که کارهای هنری آیدن را نوعی تحقیق درباره گرگ نماها ارزیابی کرده، به سراغ پدرش گابریل می رود. گابریل او را مامور تطمیع و تهدید آیدن می کند تا هر چه زودتر از شهر خارج شود. اما در نزاعی که میان آن دو در می گیرد، اولف کشته می شود. گابریل و هم نژادان وی آیدن را دستگیر و به جنگل می برند تا از میان بردارند. اما ویوین و همسر سابق گابریل قصد دارند تا در برابر این جنایت ساکت ننشینند…
چرا باید دید؟
خون و شکلات بر اساس کتاب پرفروش و محبوب نوجوان ها به همین اسم نوشته آنت کرتیس کلاوس ساخته شده و بر خلاف داستان های این گونه چندان روی مایه های هراس متمرکز نیست. بلکه قصه عشقی تقریباً غیر ممکن میان دختری گرگ نما و یک انسان عادی است. یعنی یک رومئو و ژولیت مدرن که سر از میان موجودات گرگ نما در مرکز رومانی[یا ترانسیلوانیا-زادگاه کنت دراکولای افسانه ای] در آورده اند. کتاب را نخوانده ام، اما بعید است چیز دندان گیری باشد و در برگرداندن آن به فیلم هم چیزی از ارزش های ان کاسته شده باشد. طبیعی است نباید از یک چنین کتاب های پر فروشی مانند جنیجر اسنپز و خون و شکلات توقع کاریسطح بالا یا شکسپیری داشت، اما در همین معیارها هم می توان کار متفاوتی خلق کرد. اتفاقی که قرار بوده برای خون و شکلات و شخصیت هایش بیفتد، ولی نیفتاده!
خون و شکلات در نگاه کلی یک قصه تعقیب و گریزی زیر استانداردهای معمولی است که در گیشه نیز نتوانسته پولی به چنگ آورد. این یعنی که خانم کاتیا فون گارنیه نتوانسته سر و شکلی به دستمایه کار خود داده و حتی ر سطح کتاب منبع اثرش بدرخشد. ظاهراً تنها علت انتخاب چنین قصه ای برای ساخت از سوی وی نیز رنگ و بوی زنانه اثر بوده و بس! پس دیگر شخصیت پردازی و فضا سازی مهم نیست. می ماند جلوه های ویژه که دیگر با جهان گیر شدن افکت های رایانه ای دم دست هر فیلمساز کارنابلدی هم هست تا سر و شکلی به فیلم خود بدهد.
کاتیا فون گارنیه متولد ۱۹۶۶ ویسبادن، آلمان در سال ۱۹۹۳ با فیلم Abgeschminkt! شناخته شد. این موفقیت با فیلم راهزنان در ۱۹۹۷[با شرکت یاسمین طباطبایی و کاترینا رایمان] مضاعف شد و در سال ۲۰۰۴ با نمایش فرشتگانی با آرواره های آهنین[به زبان انگلیسی و با شرکت هیلاری سوانک، درباره آلیس پل یکی از زنان پیشگام نهضت فمینیسم] شهرتی به عنوان کارگردانی فمینیست به هم زد. شهرتی که با نمایش خون و شکلات می رود که به دست فراموشی سپرده شود. خون و شکلات برای هر کارگردان و تماشاگر به اصطلاح علما چیزی است در مایه های خسر الدنیا و آخرت! بنابر این ما آن چه شرط بلاغ بود را گفتیم!
ژانر: درام، فانتزی، ترسناک، عاشقانه.
آستریکس و وایکینگ ها Astérix et les Vikings
کارگردان: استفان فیلدمارک، یاسپر مولر. فیلمنامه: ژان لوک گوشن، استفان فیلدمارک، فیلیپ لا زبانیک بر اساس داستان مصور رنه گوشینی، امبرتو اودرزو. موسیقی: الکساندرآ آزاریا. تدوین: مارتین وایکمان. بازیگران[فقط صدا]: روژه کارل[آستریکس/ایده فیکس]، لوران دئوچ[گودریکس]، سارا فورستیه[آبا]، ژاک فانتز[اوبلیکس]، پی یر پالماد[پیشگو]، پی یر تچرنیا[راوی]، مارک آلفوس[گروسه باف]، شون ۀآستین[جاستفورکیکس]. ۷۸ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ فرانسه، دانمارک. نام دیگر: Asterix and the Vikings.
پس از حمله ای ناموفق به دهکده ای خالی از سکنه، فرمانده جنگجویان وایکینگ جمله مشاور خود کریپتوگراف[رمزگشا] را مبنی بر این که “ترس به روستایی ها بال می دهد” را غلط فهمیده و چنین می پندارد که روستایی ها بال دارند و قادر به پرواز هستند. او تصمیم می گیرد تا قهرمان ترس در کشور گل ها را اسیر گرفته و از وی رموز پرواز را آموخته و جنگجویانی شکست ناپذیر شوند. همزمان در کشور گل ها، برادر بزرگ تر ویتالستاتیک-رئیس دهکده- پسرش جاستفورکیکس پاریسی را نزد وی می فرستد تا وی را تعلیم داده و از وی جنگجویی شجاع بسازند. طبیعی است که ویتالستاتیک هم این ماموریت را به آستریکس و اوبلیکس محول می کند. اما جاستفورکیکس ترسو و نحیف از عهده تمرین های سخت این دو نفر برنمی آید. پس از یکی دیگر از تمرین های ناموفق، اولاف پسر کودن کریپتوگراف که دریافته جاستفورکیکس ترسوترین فرد گل است، او را ربوده و به سرزمین خود می برد. این واقعه باعث می شود که آستریکس و اوبلیکس دچار دردسر شوند، چون پدر جاستفورکیکس قرار است چند هفته بعد برای دیدن فرزندش به دهکده بیاید. آستریکس و اوبلیکس ماموریت پیدا می کنند تا جاستفورکیکس را زنده و سالم به دهکده بازگردانند، اما در دهکده وایکینگ ها حوادث تازه ای در انتظار جاستفورکیکس جوان و آنهاست….
چرا باید دید؟
چه با مخلوقات رنه گوشینی از طریق کتاب آشنا شده باشید یا فیلم های انیمیشن و زنده ای که در چند سال اخیر از روی آن ساخته شده، آستریکس و اوبلیکس و بقیه اهالی سرزمین گل آن قدر جذابیت دارند که به دیدن آخرین فیلم ساخته شده بر اساس ماجراهای این شخصیت ها بروید. اما روی سخن من با کسانی است که هنوز مزه شیرین داستان های گوشینی را نچشیده اند یا هنوز به اندازه کافی او و کارهایش را نمی شناسند. اگر کتاب مصور خوانده باشید، می دانید که برگردان چنین آثاری به فیلم کار بسیار سختی نیست و کمتر فیلمسازی می تواند سهمی در غنی تر شدن آن ایفا کند. البته می شود دستمایه اصلی اثر را نابود کرد که خوشبختانه در مورد این یکی نتیجه چندان هم بد نیست. استفان فیلدمارک بر خلاف یاسپر مولر که اولین تجربه کارگردانی مشترک وی را شاهد هستیم، فردی کم و بیش آشناست که در ۱۹۹۷ برای ساخت When Life Departs نامزد اسکار بهترین فیلم انیمیشن بوده و در سال ۲۰۰۴ برای فیلم ترکل در دردسر جایزه تماشاگران جشنواره رابرت دریافت کرده است.
آستریکس و وایکینگ ها برای تماشاگران فیلم های انیمیشن های خشنی چون انیماتریکس، متروپلیس یا پاپریکا در سال های اخیر یک زنگ تفریح دلنشین است. کاری در حد انیمیشن های کلاسیک که سعی اندکی نیز برای به روز شدن دارد. مانند رفتارهای جاست فور کیکس جوان که شباهت به رفتار جوانان امروز غربی دارد. این افزوده های نه چندان فراوان و غافلگیر کننده می تواند برای کسی که قبلاً قصه مصور فیلم را خوانده باشد، محرکی مضاعف برای تماشای فیلم باشد. اما هیچ کدام از اینها نمی تواند جای شوخی های همیشگی آثار گوشینی مانند دزدان دریایی که با دیدن آستریکس و اوبلیکس کشتی خود را غرق می کنند، یا سربازان رومی که در حکم کیسه بوکس یا حریف تمرینی اهالی دهکده هستند و از همه مهم تر محرومیت استریکس از معجون قدرت زا!
آستریکس و اوبلیکس ظاهراً برای بچه ها نوشته شده و فیلم هایش نیز برای همین طیف تماشاگر ساخته می شود. اما حضور کسانی چون ژرار دپاردیو در فیلم ها جدا از دادن جلوه ای ملی به این اثر آنها را برای تماشاگر بزرگسال که می خواهند دمی از دنیای پر گرفتاری روزمره بزرگ تر ها بگریزند، دیدنی و دلنشین می سازد. برای گذراندن یک آخر هفته خوب همراه خانواداه فیلمی بهتر از آستریکس و اوبلیکس پیدا نمی کنید!
ژانر: انیمیشن، ماجرا، کمدی، خانوادگی.
بین الملل/انترناسیونال Beynelmilel
کارگردان: محرم گولمز، سیرّی ثریا ئوندر. فیلمنامه: سیرّی ثریا ئوندر. موسیقی: آیتکین آتاش. مدیر فیلمبرداری: گوکهان آتیلمیش. تدوین: انگین ئوزتورک. طراح صحنه: چاغری آیدین. بازیگران: جزمی باسکین[ابوذر یایلادالی]، ئوزگو نامال[گلندام یایلادالی]، ئوموت کورت[حیدر آریکان]، نظمی کیریک[تکین یایلادالی]، بحری بیات[محمود یایلادالی]، مرآل اوکای[آیدنیز دریا]، دیلبر آی[آرزوم چیلم]، اوکتای کاینارجا[سرگرد]. ۱۰۶ دقیقه. محصول ۲۰۰۶ ترکیه. برنده جایزه بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه از جشنواره آنکارا، برنده جایزه ویژه داوران و بهترین بازیگر زن/ئوزگو نامال از جشنواره استانبول.
سال ۱۹۸۲، قصبه آدی یامان. بعد از کودتای ژنرال کنعان اورن همه چیز تحت کنترل ارتش قرار گرفته و طبیعی است که برای هر کاری از آنها باید اجازه مخصوص دریافت شود. نوازندگان محلی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. به همین دلیل گروهی از نوازندگان به رهبری ابوذر که مکانی برای اجرای موسیقی و سرگرمی ندارند، کامیونی سرپوشیده ای را تبدیل به کاباره ای سیار و مخفی کرده اند. اما یک شب، یکی از مشتریان جا مانده از کامیون باعث گیر افتادن نوازندگان می شود. فرمانده نظامی منطقه از آنها می خواهد در قالب ارکستر ارتش فعالیت کنند، کاری که زمینه ساز گرفتن اجازه احداث کلوب می تواند شود. ابوذر و دوستانش ناچار می پذیرند و قرار می شود در هنگام رسیدن هیئتی عالی رتبه از مرکز با نواختن مارش های ملی و میهنی از آنان استقبال کنند. اما گروه نوازندگان نت خوانی بلد نیستند و ابوذر ماموریت می یابد تا این مشکل را حل کند. از طرف دیگر، دخترش گلندام که دل در گرو عشق جوانی کمونیست به نام حیدر دارد، به طرف ایده های او مبنی بر تحریم استقبال از هیئت کشیده می شود. حیدر از گلندام می خواهد تا سرود انترناسیونال از روی صفحه گرام به روی نوار کاست منتقل کند. اما حین انجام این کار ابوذر از راه رسیده و گلندام ناچار به دروغ سرود انترناسیونال را مارشی در ستایش بهار معرفی می کند. اما شنیدن این سرود توسط ابوذر باعث به وجود آمدن واقعه ای می شود که مامورین امنیتی را به وجود توطئه ای بزرگ علیه هیئت در این شهر کوچک شک کنند. ماجرایی که به قیمت جان های بسیاری تمام خواهد شد….
چرا باید دید؟
دو ملت ایران و ترکیه جدا از همسایگی و آشنایی همزمان شان با تمدن غرب در اوایل قرن بیستم، کم و بیش سرنوشت مشابهی را تجربه کرده اند. این سرنوشت مشابه مولود ریشه های مذهبی و سنت گرایی دو جامعه است، اما ترکیه بی اغراق همواره یک گام جلوتر از ایران بوده است. فراموش نکنیم که رضا شاه با الهام از آتاتورک دست به انجام اصلاحات و بازسازی کشور به شکل غربی زد. این دو ملت لحظات تلخ مشترکی نیز داشته اند. از گرایش جوانانش به کمونیسم در دهه ۱۹۷۰ که در یکی-ایران- منجر به انقلابی مصادره شده و در دیگری به کودتایی نظامی ختم شده است. کودتای نظامی ۱۲ سپتامبر ۱۹۸۰ تقریباً همزمان با انقلاب ایران به وقوع پیوست و مانند آن به اختناقی شدید ختم شد. در سال های دهه ۱۹۸۰ ملت ترکیه نبردی مخفی و گاه آشکار با میلیتاریسم و دیگر معضلات خود دست یازید تا از فشار اختناق نظامیان کاسته و بار دیگر آزادی را در همه زمینه ها به کشور بازگرداند. انتخاب تورگوت اوزال در ۱۹۸۹ به نخست وزیری آغاز دوره تغییرات بزرگ و در سال های اخیر جهش های بزرگ تر معجزه اقتصادی بود. اما هنوز زخم های دهه ۱۹۸۰ خون چکان است. در چند سال گذشته بسیاری از فیلمسازان به حوادث تلخ آن دوران نگاه هایی جدی انداخته و دستاوردهای ان دوره را به زیر ذره بین نقد گذاشته اند. چند فیلم از این گروه در هفته های گذشته در همین صفحات معرفی شد، اما بین الملل از جنس دیگری است.
هر چند فیلم نامش را از سرود انقلابیون کمونیست ها گرفته، اما آزادی های فردی و شخصی مردم ترکیه را که در طول آن دوره مورد تحدید قرار گرفت، تصویر می کند. گروه موزیسین های فیلم و حوادثی که بر سرشان نازل می شود از ممنوعیت برخی ترانه های حتی محلی، سخت بودن گرفتن اجازه احداث کلوب و… شباهت های بسیاری به حمله پاسداران به آموزشگاه ها و مدارس موسیقی و تغییر ماهیت ترانه به سرود و حتی ممنوعیت موسیقی دارد.
بین الملل همه این حوادث را با لایه شیرینی از طنز پوشانده و به تماشاگر عرضه می کند. طنزی که گاه بسیار سیاه و در برخود با پیرنگ های ملودرام و درام اش پر معنی می شود و از همه مهم تر یکی از نمایندگان تفکر چپ جدید در سینمای امروز ترکیه است.
بین الملل اولین تجربه سینمایی محرم گولمز و سیرّی ثریا ئوندر[رمان نویس] است و برای یک کار اول بسیار قابل قبول و شکیل به چشم می آید. محرم گولمز سابقه طولانی در تهیه کنندگی سریال های تلویزیونی و دستیار کارگردانی فیلم های مهم دهه اخیر سینمای ترکیه از قبیل کارهای سازمان یافته، بدو دنبال پول، سفر به سوی خورشید، گردنبد الماس بانو سالکیم و عشق از مرگ هم سردتر است دارد. اطمینان دارم هنگام تماشای این فیلم بسیار به کشور خودمان فکر خواهید و این که آیا امکان دارد ما هم درباره روزگار سختی که در آن سال های تلخ داشتیم بتوانیم فیلم هایی این چنین بسازیم!
ژانر: کمدی، درام، سیاسی.