نقدی بر یک بیانیه

سعید قاسمی نژاد
سعید قاسمی نژاد

نیروهای ملی – مذهبی  از نیروهای خوشنام و سرمایه های جامعه ما هستند. در این سالها جامعه  ایران، از جمله نگارنده، بر سر خوان  تجربه آنان نشسته است و آنان همواره مشاورانی امین و یارانی مهربان برای فعالین سیاسی جوانتر، خصوصا فعالین دانشجویی بوده اند. از این رو نقد نیروهای ملی – مذهبی نه به معنای نقد صلاحیت های آنان که نقد برخی ایده های این جریان ریشه دار و موثر در فضای سیاسی کشورمان است.

نیروهای ملی – مذهبی در بیانیه مفید و روشنگری که به تازگی منتشر کرده اند نوشته اند: “ما علیرغم موفقیت های قابل توجه جنبش سبز طی ماههای اخیر نمی توانیم نگرانی خود را نسبت به مخاطراتی که پیش روی جنبش قرار دارد پنهان کنیم. یکی از مهمترین تهدید های جنبش نه از جانب اقتدار گرایان که بیشتر از سوی برخی از دوستان جنبش است که بر نگرانی ها و دغدغه ها می افزاید. با توجه به اعمال خشونت از سوی اقتدارگرایان، جنبش سبز ایران بالقوه استعداد آن را دارد تا در دام چپ روی افتد و دامنه مطالبات و انتظارات را بیرون از ظرفیت های واقعی، افزایش دهد یا بخواهد ره صد ساله را یک شبه طی کند. در چنین وضعی، نه تنها امکان دریافت پاسخ مناسب را نداشته، بلکه امکان بسیج، وحدت و نیرو گرفتن اقتدارگرایان را فراهم می کند. از این رو مایلیم نگرانی خود را نسبت به اظهارات برخی فعالان سیاسی و اجتماعی در داخل و خصوصاً خارج کشور که از مطالبات مشترک این جنبش که در بیانیه شماره هشت آقای موسوی آمده است، فراتر می روند، اعلام داشته و آنها را به اتخاذ مواضع مسئولانه تر دعوت کنیم. از سویی ما، کمبود یک رسانه نزدیک به رهبران جنبش را احساس کرده و هم چنین بر نیاز و ضرورت رهبری نسبی شبکه های فعال غیر متمرکز، از سوی رهبران جنبش تاکید می نماییم. “

بیانیه اخیر اگر چه همچون همیشه واجد نکات بسیار مفید و روشنگری است، اما ایرادها و ابهامهایی دارد که نقد آن را ضروری می سازد.

نکته و ایراد اول در نوع “دشمن شناسی” آن است. این باور که بعضی دوستان جنبش تهدید بسیار مهمی را متوجه جنبش کرده اند که اقتدارگرایان هم نتوانسته اند آن را متوجه جنبش کنند خود شاید خطری باشد که متوجه جنبش می شود. وقتی دوستان ملی – مذهبی به عنوان نیرویی موثر در جنبش، دوستانی را همچون دشمنان جنبش خطرناک بخوانند، لابد لازم خواهد بود آنان را به زبان خوش به راه راست هدایت کنند و اگر به راه راست هدایت نشدند با افشای آنان نزد مردم امکان ضرر رساندنشان به جنبش را بگیرند. من البته معتقد نیستم که این یکی از مهمترین خطراتی است که متوجه جنبش شده است چرا که جنبشی که اعضایش در زندانها شکنجه و اعدام می شوند و در خیابان کتک می خورند و کشته می شوند و از زمین و آسمان مورد تهدید است لاجرم با خطرهای به مراتب بزرگتری مواجه است و اختلافات درونی و طبیعی از این دست اگر هم برایش خطری باشد خطری عظیم نیست.

نکته دوم آن است که ظرفیتهای واقعی جنبش را چه کسی معین می کند؟ آیا برای شناسایی ظرفیتهای واقعی جنبش دستگاهی اختراع شده است که می توان با آن معین کرد فلان ظرفیت واقعی است و فلان ظرفیت غیرواقعی؟ آیا تلقی دوستان از جامعه ظرفی با حجم مشخص است که فی المثل 10 لیتر آب در آن جا می شود و بیشتر نه؟ یا اینکه جامعه موجودی ارگانیک است، با هزار رمز و راز که هر قدر بکوشیم و تلاش بیشتر بکنیم دلیرترمی شود و ظرفیت آن بیشتر؟ واقعیت این ایت که قبل از انتخابات هیچ کداممان تصور چنین ایستادگی و خیزشی را از جامعه ای که در حضیض اخلاق و خفته و… خوانده می شد نداشتیم. اگر ایران امروز را با 32 سال پیش، قبل از پیروزی انقلاب مقایسه کنیم، براستی کدام یک ظرفیت بیشتری برای تغییرات بنیادین در خود می پروراند؟ حکومت یکدست شاه با اقتصادی کار آمد که سابقه رشد عظیم اقتصادی را با خود یدک می کشید، در جامعه جهانی پذیرفته شده بود، آزادیهای فرهنگی و اجتماعی و حقوق زنان را بیش از حکومت کنونی به رسمیت می شناخت، تبعیض مذهبی را دامن نمی زد، شهروندانش رفاه بیشتری داشتند و…. یا حکومت فعلی ما که دچار شکافهای درونی بسیار حاد و شدیدی است، کارنامه عمیقا ناموفق اقتصادی دارد، با حقوق زنان دشمن است، دشمن سازش ناپذیر آزادی های اجتماعی و فرهنگی است، در عرصه بین المللی هزار و یک مشکل دارد، شهروندانش شدت فقیرند و…؟ در سال 56 چه کسی باور می کرد جامعه ظرفیت تغییر حکومت شاه به خاطر نبود آزادیهای سیاسی را داشته باشد که امروز ما بتوانیم با اطمینان ظرفیتهای جامعه را تعیین کنیم؟ متاسفانه از مضرات نداشتن رسانه این است که بعد از مدتی آدمی حرفهایی را که رسانه های دیگران به کرات تبلیغ کرده اند باور می کند. نکند دوستان ملی – مذهبی هم باور کرده اند که علت شکست اصلاحات تندرویهای اکبر گنجی و عماد باقی بود و نه چیزهای دیگر؟ جا دارد امروز پس از دیدن نتایج مبارک برخورد متفاوت مهندس موسوی و شیخ مهدی کروبی با روش های قبلی، در آن روش ها تجدید نظر کنیم.

سوم آنکه معیار راست روی و چپ روی و تندروی و کندروی کیست و چیست؟ شاقول را به دست که باید داد؟ همگان  همانجا را که نشسته اند حد فاصل تندروی و کندروی و میزان اعتدال می دانند. آقای احمدی نژاد هم مدعی اعتدال است… در بحث های استراتژیک باید مشخص تر صحبت کرد تا دیگران مجبور نباشند برای رمز گشایی از سخنان ما به حدس زدن متوسل شوند.

چهارم آنکه مبادا تبلیغات سران حکومت در مایی که با آنان مبارزه می کنیم هم اثر بگذارد که از دیرباز گفته اند اگر دیری در مغاکی چشم بدوزی، آن مغاک نیز در تو چشم میدوزد. ابراز نگرانی از “چپ رویها”ی برخی فعالان سیاسی و اجتماعی در داخل و خصوصاً خارج کشور سوالی را ایجاب می کند: اگر این حرفها میان مردم خریداری ندارد چرا باید نگران آنها بود؛ حرفی است می زنند، باد هواست، می رود و اتفاقی نمی افتد. اگر این حرفها حرف مردم است چرا باید نگران بود که مردم حرفشان را بزنند؟ آیا مردمی که به خیایان می آیند کتک می خورند و کشته می شوند نباید حرفشان را بزنند؟ معیار مسئولانه سخن گفتن چیست؟ البته می توان حدس زد کدام شعار مردم آن عزیزان را اینگونه آزرده است ولی از آنجا که قصد نیت خوانی نداریم و معتقدیم اگر بزرگان سیاست ایران صلاح می دانستند خود صریحتر سخن می گفتند، نقد آن را به وقتی می گذاریم که آن عزیزان صریحا در این باره سخن بگویند.

نکته پنجم آنکه کشیدن خطی چنین حایل میان داخل و خارج به مثابه نهادن خشت کژی است که شایسته نیست معمار آن، عزیزان بزرگوار ملی - مذهبی باشند. بسیار از عزیزانی که امروز در شورای فعالان ملی مذهبی حضور دارند سی سال پیش در چنین روزهایی در حال دفاع پرهیجان وشورمندانه از اشغال سفارت امریکا بودند و حتی بر خلاف خواست مهندس بازرگان در دفاع از آن اقدام بیانیه می دادند. امروز مشخص شده است که آن اقدام یکی از مخوفترین اشتباهات رخ داده در تاریخ پنحاه ساله اخیر بود که حداقل یک جنگ هشت ساله را به ما تحمیل کرد. آیا آنان که در خارج از کشور منتقد اشغال سفارت بودند تندرو بودند و اشتباه کردند؟ دکتر ابراهیم یزدی سالهای متمادی از عمرش را پیش از انقلاب در خارج از کشور گذرانده بود و با اشغال سفارت مخالف بود. آیا دکتر ابراهیم یزدی در داخل کشور بود که تندرونبود و اشتباه نکرد؟ کسانی چنان میان خارج و داخل مرز می کشند که گویا تنفس هوای داخل کشور آدمی را تحلیلگر  و اندیشمند می کند و حضور در خارج از کشور آدمی را مالیخولیایی و بی تحلیل. مهمترین استدلالی هم که همواره چاشنی بحثهاست این است که اگر راست می گویید به ایران بیایید و آنجا حرفهایتان را بزنید. این استدلال  اتفاقا عنصری خود افشاگر دارد یعنی در ایران هر حرفی را نمی شود زد حتی اگر درست باشد؛ چرا که زوری بالای سر است که گذشتن از مرزی را به هیچ وجه مجاز نمی دارد و آدمی بهتر است بعضی حرفها را نزند تا بتواند  اقلا حرفهای دیگر را بزند. امروز به لطف تکنولوژی، فضایی مهیاست که می توان با استفاده از آن بسیاری حرفها را به گوش مردم رساند، حرفهایی را که شاید نتوان از داخل کشور زد. این چه حرفی است که چون فشار حکومت در داخل به اکثریت فعالان سیاسی اجازه نمی دهد این حرفها را بزنند و به گوش مردم برسانند آنهایی که در داخل کشور به هر دلیل این حرفها را می زنند یا کسانی که در خارج از کشور می توانند با خیالی اسوده تر این حرفها را بزنند باید سکوت کنند؟

نیروهای سیاسی و فرهنگی خارج از کشور توانسته اند با نیروهای سیاسی و فرهنگی کشورهای میزبان خود ارتباط برقرار کنند و از این طریق امکانات و ارتباطات بسیاری را در اختیار جنبش سبز و نیروهای داخل کشور قرار داده اند. این چه انتظاری است که این نیروها صدای مردم را از فیلتر بعضی نیروهای سیاسی داخل کشور رد کنند و سپس به گوش جهان برسانند و از طرف دیگر در ارتباط با مردم داخل هم حرفهای خود را نزنند وحرفهای دیگران را تکرار کنند؟ این من البته معتقدم آنچه در نقد فعالان خارج ازکشورگفته شده است بیش از آنکه هدفش فعالان خارج از کشور باشد هدفش تخطئه کسانی که اندیشه ای مخالف دارند به عنوان افرادی دور از ماجرا و در کنج عافیت نشسته بوده است. والا لابد آن دوستانی که در خارج از کشور چون آن عزیزان می اندیشند از اتهام سخنان غیرمسئولانه گفتن محفوظند. این به هر حال بیان این انتقادات برای جریانی سیاسی رفتاری طبیعی است، ولی زمانیکه از جانب یک جریان مهم سیاسی بیان می شود ممکن است کسانی که ظرایف نزاعهای سیاسی را خوب در نمی یابند قضیه را جدی بگیرند و جنگ حیدری – نعمتی داخل- خارج را براه بیندازند و مشکلی بر مشکلات بیفزایند.

یقین دارم که این چند نکته و انتقاد مایه دل آزردگی عزیزان ملی - مذهبی نمی شود چرا یکی از چیزهایی که نسل من بر سر سفره آن عزیزان آموخته است نقد پذیری و تساهل و تسامح در برخورد با عقاید مخالف بوده است، خصوصا وقتی که انتقاد از سر احترام و همدلی بیان می شود.