عاقبت پرزیدنت اوباما درباره ایران اظهار نظر کرد و گفت:« دنیا از سرکوب اعتراضات صلح آمیز مردم ایران توسط رژیم، وحشتزده و خشمگین است».او همچنین به این موضوع اشاره کرد که آماده بود تا با ایران وارد مذاکرات مستقیم بشود. او گفت:« ما راهی را که ایران بوسیله آن می توانست به مجامع بین المللی راه پیدا کند، نشان داده بودیم.آنچه در این روزها و این چند هفته اخیر شاهدش بودیم نشان داد که ایران مسلما این راه را در پیش نگرفته است».
حالا که اعتراضات با افزایش سرکوب ها کم شده است، چه باید کرد؟
یک راهی که باید مورد مطالعه قرار بگیرد، سیاست آمریکا در قبال جنبش همبستگی لهستان بود که در دهه هشتاد با رژیم کمونیستی مبارزه کرد. در مورد “انقلاب سبز” در ایران جنبش همبستگی در برابر صفوف اول رژیم هنوز آغاز نشده است، اما به شکل یک اعتراض مدنی آرام آغاز شد.اما این جنبش اجتماعی کارگران، روشنفکران، روحانیون و تقریبا همه کسانی که با رژیم در ارتباط مستقیم هستند را در بر می گیرد.
آمریکا در آغاز در مقابل جنبش همبستگی، محتاطان برخورد کرد. دولت کارتر وام های خارجی و اعتبار در اختیار دولت لهستان گذاشت تا در مقابل جنبش تسلیم نشود. کاندیدای ریاست جمهوری آن زمان، رونالد ریگان، بی طرفانه برخورد کرد و گفت که بهتر است در امور داخلی یک کشور دیگر دخالت نکرد. اما جنبش همبستگی نظر افکار عمومی آمریکا را جلب کرد بخصوص نظر لین کرکلند که جمع آوری اعانه به سود جنبش همبستگی را آغاز کرد.
عجیب نبود که این اقدامات مانند ایران باعث شد که دولت لهستان و مسکو، غرب را متهم به دخالت در امور داخلی این کشور بکنند و این درحالی بود که دولت آمریکا به لهستان کمک مالی و غذایی می کرد. اما بعد از کودتای دسامبر 1981 در لهستان همه چیز تمام شد و دولت ریگان هم لهستان را تحریم کرد.
ریگان همچنین بشدت از جنبش همبستگی دفاع سیاسی کرد، حتی در زمانی که به نظر می رسید این جنبش با شکست مواجه شده است. ریگان در اکتبر 1982 در رادیو اعلام کرد:« به عقیده من موضوع تمام نشده است و همه کسانی که لهستان را می شناسند، می دانند که شعله های آزادیخواهی همچنان در قلب زنان و مردان لهستانی همچنان شعله ور است و نیروی جنبش همبستگی در لهستان زنده است».
طرفداران جنبش با وجود دستگیری رهبران و هزاران نفر دیگر از اوضاع بی خبر نمی ماندند. دولت آمریکا برای کمک به جنبش همبستگی به این کشور پول می فرستاد و وسایل مورد نیاز برای چاپ روزنامه را در اختیار این جنبش قرار می داد تا این جنبش زیر زمینی زنده بماند.
همچنین پاپ ژان پل دوم هم که ریگان کمک های مخفیانه او را می رساند، در این جنبش نقش مهمی داشت. ریگان او را فرشته ای می دانست و در ژوئن سال 1981 در نامه ای به دوستش نوشته بود:« احساس من چنین است، بخصوص بعد از سفر های پاپ به لهستان، گمان می کنم که مذهب پاشنه آشیل شوروی خواهد بود».
مداخله کلیسا باعث شهادت یرژه پاپولوشکوشد او کشیشی بود که تا زمان به قتل رسیدنش توسط پلیس مخفی در سال 1984 موعظه هایش در رادیو اروپای آزاد پخش می شد. این برخورد باعث شد که همه متوجه بشوند که دولت از لحاظ روحی شکست خورده است و با استفاده از زور سرپا مانده است. در نهایت رژیم توسط ترکیبی از شورش های داخلی، بحران های اقتصادی ، حمایت غرب از جنبش همبستگی و اینکه شوروی دیگر نتوانست تانک هایش را به خیابان بفرستند، سقوط کرد. قبل از فروریختن دیوار برلین، انتخابات پارلمانی در سال 1989 برگزرا شد و اعضای جنبش همبستگی همه کرسی ها را از آن خود کرد.
ایران امروز از بسیاری از جهات با لهستان دهه هشتاد متفاوت است. اقتصاد ایران با ثبات نیست اما رژیم می تواند از طریق صادرات نفت و گاز خودش را سرپا نگه دارد. رهبر ایران، علی خامنه ای، می تواند از قدرت مذهبی خود دفاع کند. رهبر مخالفان، میر حسین موسوی بیشتر شبیه الکساندر دوبچک است تا لخ والسا.
باید گفت که رژیم ایران مورد نفرت بسیاری از ایرانیان که شهید هم داده اند، واقع شده است. سرکوب ها نیروهای مخالف را باهم متحد کرده است و حمایت جهانی را بر انگیخته است و این شامل عذرخواهی بسیاری از روحانیون شده است.دامنه اعتراضات می تواند به گروه های کارگری و روحانیون شیعه که قوانین حکومت دینی را قبول ندارند، بشود. ارتباط های اینترنتی باعث شده است که حومت نتواند بی سر و صدا مخالفانش را در دنیا از بین ببرد.
همه این ها نشان می دهد که این فرصت برای دولت اباما بوجود آمده است که از این فرصت استفاده کند و در خواهان ایرانی دموکراتیک و در صلح بشود. معنای آن حمله نظامی به ملا ها نیست. اما آمریکا باید از هر فرصتی برای فشار آوردن به حکومت ایران در این تنش داخلی استفاده کند.
لخ والسا بعد از مرگ ریگان در سال 2004 نوشت:« من همیشه از خودم می پرسم چرا رونالد ریگان چنین کاری کرد و از جنبش همبستگی حمایت کرد. یادمان باشد که آمریکا در آن دوران در رکود اقتصادی قرار داشت و باید به وضعیت داخلی خود بیشتر می پرداخت. این موضوع احتیاج به یک رهبر داشت تا آنها را متقاعد کند که مسائل دیگری هم وجود دارد که ارزش جنگیدن دارد».
موقعیت تغییر چندانی نکرده است. با رهبری و دیدگاه های مشابه می توان به نتیجه مشابهی رسید.
منبع: وال استریت ژورنال 27 ژوئن
لینک:
online.wsj.com/article/SB124605747799763537.html