آزاده معاونی
چهار سال پیش در تابستان دلپذیر تهران، گفتگوئی با شیرین عبادی داشتم که آیا ایرانی ها باید در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کتنتد یا خیر. این وکیل حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل عقیده داشت ایرانی ها باید شرکت در انتخابات را تحریم کنند. وی می گفت مشارکت مردمی، به یک روند انتخابات غیر شفاف از سوی رژیم غیردموکراتیک مشروعیت می بخشد.
عقیدۀ او برایم در آن زمان درست بود، موضع شخصی که با نگرانی های اصلی جوانان آشناست. با این حال، احساس می کردم تحریم انتخابات، راه ابراز ایده ها و نظرات دربارۀ حقایق روزمره را می بندد. من ایران را هم در خلال سال های سرکوب اواخر دهه 1990 و نیز سال های نسبتاً باز دوره محمد خاتمی رئیس جمهور اصلاح طلب احساس کردم. انتخاب نشدن یک دولت بازتر، برای من غیر قابل درک بود.
بسیاری از ایرانی ها در تابستنان 2005 فراخوان تحریم را پذیرفتند و در انتخابات شرکت نکردند. این اقدام، به روی کار آمدن محمود احمدی نژاد رهبر آتشین ایران منجر شد که راه نابودی اقتصاد ایران و وجهه کشورش نزد جهان را در پیش گرفت. سیاستمداران اصلاح طلب که نامزدشان در انتخابات 2005 با عدم اقبال در صندوق ها روبرو شد، می گفتند ما مسؤول پیروزی احمدی نژاد هستیم. اگر «اکثریت خاموش» که شامل میلیون ها مردم طبقه متوسط می شود در انتخابات شرکت می کردند و خردمندی به خرج می دادند، حال و روز اقتصاد به این روز نمی افتاد.
چهار سال پس از آن، بسیاری از ایرانیان از تصمیم خود برای شرکت نکردن در انتخابات پشیمان هستند. من در سال 2005 در بیروت زندگی می کردم و نتوانستم برای رأی دادن به سفارت ایران در بیروت بروم. وقتی کمی بعدتر دوباره به ایران برگشتم، به تدریج عواقب پیروزی احمدی نژاد را حس می کردم و هر روز خودم را سرزنش می کردم. دوستان و خویشاوندانی را نیز که در انتخابات شرکت نکرده بودند سرزنش می کردم. وقتی از نرخ دو رقمی تورم و صعود 150 درصدی بهای مسکن، صف های پنج ساعته در پمپ های بنزین، سانسور در اینترنت، طرح های دولت برای تسهیل چند همسرداری و تفکیک جنسی در کلاس ها شکایت می کردند، به آنها می گفتم خودشان مسؤول هستند نه جمهوری اسلامی. آنها خودشان تصمیم گرفتند رئیس جمهور بهتری انتخاب نکنند.
حتی تا همین شش ماه پیش هم بسیاری از ایرانی ها درباره شرکت در انتخابات مردد بودند. یک مغازه دار در شرق تهران به من گفت: «چرا وقتی به رأی من احترامی گذاشته نمی شود، باید شرکت کنم؟» او می گفت همسرش وی را تشویق به شرکت در انتخابات می کند. «او فکر می کند با اینکار تفاوتی اتفاق می افتد. احتمالاً آخرش مرا متقاعد خواهد کرد.» با درنظر گرفتن انرژی جاری و انتقادات موجود ظرف ماه های گذشته، انبوه انرژی در جمعیت به طور ناگهانی در سه هفته آخر قبل از انتخابات سربلند کرد.
دوستان و آشنایانی که هرگز انتظار مشارکت آنها در انتخابات را نداشتم، تصمیم به رأی دادن گرفتند. مردم از تهران گرفته تا مشهد، از بن تا لندن و ویرجینیا، در صف های بلند منتظر ماندند تا اجازه ندهند کشورشان بیش از این به سوی فقر و انزوا پیش برود و اتفاق سال 2005 دوباره تکرار شود.
هرچند مردم خارج از ایران معمولاً اعتقاد دارند در انتخابات ایران تقلب صورت می گیرد، اما لا اقل تا این اواخر، رژیم تنها بخشی از آرا را جابجا می کرد. هزرگز انتظار نداشتم کل یک انتخابات دزدیده شود و آنها بتوانند در چنین حجمی تقلب کنند. در طول یک دهه ای که مسائل ایران را به عنوان یک خبرنگار پوشش داده ام، به نظر می رسید رژیم آنقدر به مشروعیت خودش اهمیت بدهد که خواست مردم را تا این اندازه با تقلب آغشته نکند. از این گذشته، قانون اساسی ایران خواست مردم را مبنای مشروعیت می خواند و تظاهر به دموکراسی است که به انقلاب ایران، وجهۀ اسلام سیاسی داده است.
منبع: تایم- 16 ژوئن 2009
http://www.time.com/time/world/article/0,8599,1904876,00.html?xid=rss-world