دیوید راث
از آنجا که حلقه های بسکتبال ایران با جاش مور بسکتبالیست یار نبود، او به راه اندازی وبلاگ روی آورد. تا قبل از اینکه او از پیتزا پاپا در رستورانی در بابلسر سر درآورد، همه چیز داشت خیلی خوب پیش می رفت. این آمریکایی اهل نیوجرسی، دلتنگی را کنار گذاشته بود و پس از بستری شدن در بیمارستان، چند هفته ای طول کشید تا توانست به کاری که برای انجام آن به ایران آمده بود، برگردد.
جدا از زمین بازی، مور سعی می کرد تا آنجا که می توانست از ایران دیدن و در این کشور تجربه کسب کند. البته این سیر و سیاحت برای جاش مور با آن قدوقواره بی حاشیه هم نبوده است. شاید برای آن دسته از ایرانیانی که جلوی او را در خیابان می گرفتند و از او می خواستند با آنها عکس بگیرد- زنان چادری، کودکان خندانی که مور آنها را مانند توپ بسکتبال بغل می کرد و مردان ایرانی- مور شبیه یک شخصیت افسانه ای بود. اما این بازیکن اسبق تیم NBA به یک دلیل بسیار عادی در باتلاق بسکتبال قرار گرفت: امرار معاش کردن در بازار جهانی پررونق بسکتبال.
مور پس از اینکه در بازی دو دبیرستان و دانشگاه میشیگان از خود فداکاری نشان داد و بازی را واگذار کرد و پس از یک فصل نیمکت نشینی تیم ان بی ای بخاطر مصدومیت، در سال 2004 و در سن 23 سالگی پایان احتمالی زندگی ورزشی را پیش روی خود تجسم کرد. مرگ برادر و مادربزرگش باعث افسردگی او شد و پس از آن، به گفته او، “بخاطر اینکه واقعا ً از نظر روحی آماده نبودم، فرصت های کمی برای بازی داشتم. بنابراین، پول چندانی هم نصیبم نمی شد.“
او می گوید، “ فرصت بازی در ایران واقعا ً یکهو از غیب پیدا شد، اما معمولا ً عملکرد اکثر بازارهای خارجی اینطور است. فیلم یک بازی خوب و یک اسم باعث می شود شما از هر جایی سر دربیاورید.” وجه مشترک تیم های لیگ های بزرگ و کوچک خارجی این است که آنها یک نیاز دائمی برای یافتن استعدادهای جدید دارند و به این منظور مایلند بازیکن خارجی استخدام کنند. از این رو، جاش مور در ماه اکتبر شغلی در لیگ برتر ایران یعنی بیم (BEEM) پیدا کرد.
اما اگرچه فیلم بازی مور، او را به ایران کشاند، اما قوانین لیگ برتر، مشکلات ویزا و عفونت رودۀ او بخاطر غذای رستوران بابلسر، مانع از شرکت او در بازی شدند. از این رو او کاری را کرد که هر مغز کامپیوتری که دچار مسمومیت غذایی شده و در ایران یکه و تنها مانده است، انجام می دهد: او یک وبلاگ راه اندازی کرد. مور می گوید: “در واقع راه اندازی وبلاگ اول توسط همسرم به من پیشنهاد شد تا به این ترتیب بتواند ایران را ببیند.” این وبلاگ ابتدا یک سفرنامه عادی بود، که در آن یک فیلم کوتاه دربارۀ بازدید از اتاق خواب مجلل کاخ شاه و عکس هایی از مور در حال کوتاه کردن موی سر در آرایشگاهی در تهران منتشر شدند، اما در مدتی کوتاه این وبلاگ نقش مهم تری برای خوانندگان مور و خود این ورزشکار پیدا کرد.
مور می گوید: “راه اندازی وبلاگ باعث شد من کیف وسایل ورزشی ام- DVD، سیستم بازی ویدئویی، آیپاد و غیره- را کنار بگذارم و توجه بیشتری به محیط اطرافم بکنم.” بنابراین مور در حالیکه مجهز به یک مترجم، یک مبایل دوربین دار و یک حس خوش طبعی بود، تا جایی که می توانست ایران را تجربه کرد. اگرچه بخشی از آن چیزهایی را که او در ایران مشاهده کرده ممکن است برای جمهوری اسلامی تکان دهنده باشند- در یکی از مطالبش او شرح می دهد که به طور تصادفی با یک صحنه همجنس بازی در کلکچال پارک جمشیدیه تهران روبرو شد- اما بیشتر آنها درست به این خاطر که خیلی آشکار و محسوس هستند، قابل توجه اند.
پس از گفتگوهای بسیار با دوستان و غریبه ها، مور به این نتیجه رسیده است که ایرانیان “آمریکا را دوست دارند. آنها با سیاست ما و خودشان مشکل دارند، اما به اندازه کافی باهوش هستند که مسأله دولت و مردم را از یکدیگر جدا کنند، چون که آنها هر روز با این مسائل روبرو هستند.” اما با وجود اینکه مور ایران را بعنوان طرفدار این کشور و ملتش ترک کرده است، نظر خوبی نسبت به لیگ برتر ایران ندارد. او می گوید: ”من ایران را بعنوان مکانی برای دیدن توصیه می کنم، اما نه بعنوان یک لیگ برای هیچ کس.” مور در ماه نوامبر به آمریکا بازگشت و هنوز هم به فعالیتش در وبلاگ ادامه می دهد.
منبع: وال استریت ژورنال، 3 ژانویه