گفت و گوهای ایرانی: این یک گربه زیباست
سعید: این عکس یه گربه است.
علیرضا: هه هه هه، که چی؟
سعید: منظورم اینه که خیلی قشنگه.
علیرضا: به نظر من که اصلا قشنگ نیست، گربه های ایرانی خیلی قشنگ تر هستند.
سعید: خوب، منظور منم همینه، این گربه ایرانیه.
علیرضا: حالا چه اهمیتی داره؟ من نمی فهمم شما فمینیست ها چرا این قدر جو می گیردتون؟
سعید: من فمینیست نیستم، من از عکس این گربه خوشم می آد.
علیرضا: اولش می گی گربه قشنگه، بعد از حقوق حیوانات دفاع می کنی، بعد هم به مردها فحش می دی، پدر من چهل سال کارگری کرد. نشستی بیرون گود می گی لنگش کن.
سعید: خدا رحمتش کنه. من فمینیست نیستم، فقط از عکس گربه خوشم می آد.
علیرضا: این همه آدم توی آفریقا و فلسطین و مصر و سوریه کشته می شن تو از گربه خوشت می آد؟ بابا احساسات! بابا حقوق بشر!
سعید: اتفاقا من توی فلسطین زندگی می کنم و خیلی هم نسبت به مسائل جنبش بهار عرب حساس هستم. ولی این گربه عکس اش قشنگ بود.
علیرضا: معلومه که قشنگ بود، رفتی نشستی توی نوار غزه، نیم ساعت تاکسی سوار می شی می ری بیروت حال و حول، می گن دیسکوهاش تا صبح به راهه.
سعید: نه بابا، من توی خیابون فلسطین زندگی می کنم، نزدیک میدون فاطمی. این گربه همسایه مونه. عکس شو گرفتم. خیلی قشنگ به نظرم اومد، یعنی جالبه.
علیرضا: منم جای تو بودم از گربه که هیچی، از موش هم خوشم می اومد. نشستی تو تهران حال تو می کنی و یارانه تو می گیری و اصلا عین خیالت نیست که ملت پناهنده چه مصیبتی توی ترکیه و عراق می کشن برای اینکه فقط یه خط تو یه روزنامه مقاله نوشتن.
سعید: البته من تازه از زندان بیرون اومدم، من اخراج شدم از دانشگاه با وثیقه بیرون هستم، یه خواهرم هم سه سال زندان گرفته، بابام هم توی جنگ شهید شد، مادرم هم مریضه، داره شیمی درمانی می شه. ولی می خواستم بگم این گربه خیلی قشنگه ها.
علیرضا: باز خیالت راحته که خودی هستی و دو روز هم که بری زندان، فورا یکی برات صد میلیون وثیقه می ذاره می آی بیرون، بعد هم می ری پی حال و حول ات.
سعید: من سه سال و نیم زندان بودم، دو سال و نیم دیگه هم باقی مونده. خواهرم هم سه سال، الآن هم برای چهار روز مرخصی گرفتم، دیروز این گربه رو دیدم، یه عکس ازش گرفتم. گفتم عکسش قشنگه. نیست؟
علیرضا: شماها که خودی هستین، اگر بیست سال هم برین زندان، بالاخره آزادتون می کنن، ولی یه آدمی مثل من دو هفته رفتم زندان، مگه ول می کردن، بعد از 36 ساعت بالاخره قاضی دستور آزادی من رو داد.
سعید: خیلی خوشحالم که آزاد شدی. الآن جات خوبه؟ تونستی اقامتی چیزی بگیری؟
علیرضا: واسه چی می پرسی؟ اصلا برای چی با من چت می کنی؟ سایبری هستی؟
سعید: من که با تو چت نکردم، خودت به من سلام کردی. من سایبری نیستم، من سعید رضوی هستم، تا حالا هفت بار زندان رفتم.
علیرضا: یعنی از اون اصلاح طلب های خاتمی چی هستی؟ لابد فرستادنت بیرون با من چت کنی. من اصلا شما رو نمی شناسم. سی یو. بابای.
( قطع می کند)
تروریست ها در حلب کشته شدند
امروز: خبرگزاری واحد مرکزی خبر اعلام کرد، در حمله نیروهای ارتش مردمی سوریه به مردم تروریست این کشور هفتصد تروریست کشته شدند و آخرین پایگاه دشمن در حلب به تسخیر نیروهای حامی بشار اسد درآمد. با توجه به کشته شدن آخرین نفرات نیروهای دشمن برای صدمین بار، ولادیمیر پوتین از سوی بشار اسد اعلام کرد که بشار تا هفته دیگر می رود. بشار اسد نیز اظهار داشت به حضرت عباس تا هفته دیگه می رم، اما سردار قاسم سلیمانی گفت: خفه شو زرنزن، فعلا هیچ کس هیچ جا نمی ره.
سه روز قبل: به گزارش خبرگزاری المنار از پاچنار در عملیات برق آسای قطع سر افعی در دمشق و حلب 230 نفر از تروریست های طرفدار القاعده موساد و پاکستان که تنها باقیمانده های دشمنان بشار اسد بودند، طی یک عملیات رعد آسا کشته شدند. سازمان اطلاعاتی سوریه اعلام کرد با توجه به قطع رابطه دیپلماتیک میان کانادا و ایران، سی تن از تروریست هایی که هفته قبل به عنوان پاکستانی دستگیر شده بودند، اعتراف کردند که کانادایی هستند و برای به هم ریختن اجلاس نم در درگیری های سوریه شرکت کرده بودند.
یک هفته قبل: به گزارش الصوت المعده که از قاهره اداره می شود، در جریان حمله ارتش پیروز مردمی میهنی سوریه به تروریست های آمریکایی پاکستانی و وهابی سلفی عضو القاعده و شابات و پ ک ک، معیوب محسن فرمانده کل ارتش رهایی بخش سوریه همراه با 12هزار تروریست که همگی در کمپ های پاکستان و اسرائیل و انگلیس دوره دیده بودند، کشته شدند و یک نفر از نیروهای طرفدار بشار اسد که نزدیک بود زخمی شود، سرش را به موقع خم کرد و سالم ماند.
دوهفته قبل: خبرگزاری نووستی مسکو به نقل از خبرگزاری رسمی سوریه، اعلام کرد که به گزارش خبرگزاری فارس جنگ میان آخرین نفرات ارتش میهنی و ملی سوریه با تروریست های وهابی و مجاهدین خلق و القاعده و هفت نفر باقیمانده از مخالفان دولت بشار اسد، باعث شد تا در عملیات قطع دم تمساح 7هزار و 200 نفر از تروریست ها تکه تکه شده و جز جگر بزنند و کاملا بمیرند. دمشق اعلام کرد پیروزی قطعی است و عملیات امروز نقطه پایانی بر تروریسم دولتی اسرائیل و تائیدی بر برنامه غنی سازی اورانیوم ایران بود.
یک ماه قبل: ارتش سوریه اعلام کرد طی عملیات کشیدن دندان خرس 11هزار و 200 تروریست تجهیز شده توسط دشمن که توسط ناتو، سنتو، الجزیره، بی بی سی، سی ان ان، بی ام و، پژو، پاترول چهاردر، و بستنی نستله حمایت می شدند، در حلب و دمشق کشته شدند، سخنگوی ارتش سوریه که یک هفته بعد به قطر پناهنده می شود، اعلام کرد با کشته شدن این 11هزار و 200 نفر، فقط 273 نفر از 5 هزارمخالف بشار اسد زنده مانده اند.
دو ماه قبل: به گزارش خبرنگار شیعه نیوز از یک منبع خبری در مجمع الجزایر کومور، عملیات اژدهای آتشین در شهرهای درعا، دمشق، حلب و چند جای دیگر از زمین و هوا صورت گرفت و به جز هفت نفر از مخالفان بشار اسد که به ترکیه گریختند، کلیه مخالفان بشار اسد قلع و قمع شدند. بشار اسد گفت: من آماده کناره گیری هستم. روسیه نیز تائید کرد که با توجه به از میان رفتن همه مخالفان بشار اسد وی می تواند تا هفته دیگر برود.
شش ماه قبل: …. بیخودی چراهی عقب می روید؟ فکر می کنید تا حالا چند بار آخرین نفرات دشمن بشار اسد نابود شدند؟
گفت وگوی ایرانی:تمامیت ارضی مهم است
نیما: کنسرت محسن رو دیدی؟
مینا: کدوم محسن؟ محسن ناظری رو می گی؟
نیما: نه بابا، محسن نامجو، پسره که راک می خونه.
مینا: متنفرشم، چیه از همه جاش صدا در می آره، بی شعور بی ریخت.
نیما: به ریختش چی کار داری؟ یه آلبوم تازه خونده راجع به امام زمان، یه جوری شدم.
مینا: کدوم آلبوم؟ همونی که صدای بچه ها وصدای روضه خون ها رو در می آره و مثل شهر قصه می مونه؟
نیما: چی چی مثل شهرقصه می مونه، بابا جان! موسیقی درست و حسابیه، حرف نداره، البته…..
مینا: وای، اتفاقا دیشب شنیدمش، به اسم خواننده اش نگاه نکردم، عاشقشم، خیلی ماه بود.
نیما: ولی کار قبلی شو دوست نداشتم، نه تنظیم موسیقی اش خوب بود، نه شعرش.
مینا: اتفاقا خیلی هم خوب بود. هم تنظیم موسیقی اش خوب بود، هم شعرش. عاشقشم.
نیما: مگه آهنگ قبلی شو گوش دادی که می گی عاشقشم؟
مینا: تو خودت مگه همه کارهای شجریان رو گوش دادی که می گی عاشقشم.
نیما: من کی گفتم عاشق شجریان هستم، فقط از بعضی کاراش خوشم می آد.
مینا: یعنی تو شعورت از شجریان بیشتره که می گی عاشقش نیستم، احمق!
نیما: چه ربطی به شعور داره؟ من می گم از چند تا از کارهاش خوشم نمی آد. حق ندارم بگم؟
مینا: ببین، ما ایرونی ها تنها ملتی هستیم که به یک هنرمند که داره احساس خودش رو بیان می کنه می گیم نباید احساس ات رو بیان کنی.
نیما: من کی گفتم نباید احساس اش رو بیان کنه، اون که ترانه شو می خونه، منم می گم از این کارش خوشم نمی آد.
مینا: یعنی تو می گی ابی که خلیج فارس رو خونده، اشتباه می کنه، عاشقشم،مرده شور این عرب ها رو ببره، بحرین مال ایرانه.
نیما: ببین، من اصلا یک کلمه راجع به ابی حرف نزدم.
مینا: ولی نظرت همینه که من گفتم. مگه نه؟
نیما: نه.
مینا: تو غلط کردی نظرت همین که من می گم نیست، فاشیست پدرسالار وطن فروش.
نیما: خوب نظرم راجع به ابی و ترانه خلیج فارس این که تو می گی نیست.
مینا: چرا داد می زنی؟
نیما: من کی داد زدم، من دارم می نویسم، تو اصلا مگه صدای منو می شنوی؟
مینا: خوب معلومه داری داد می زنی، همه مردهای گه همین اند، خلیج فارس مال ایرانه و چهار تا سوسمارخور هم نمی تونن بیان بحرین رو از ما بگیرن.
نیما: من اصلا کاری به خلیج فارس ندارم. معلومه که مال ایرانه، همون طوری که آذربایجان و کردستان و خوزستان جزو ایران هستند.
مینا: ولی مساله کردها و ترک ها به خودشون مربوطه. شاید اونها بخوان مستقل بشن. ما اگر طرفدار دموکراسی هستیم باید قبول کنیم.
نیما: یعنی ایران باید تکه تکه بشه؟
مینا: تو حق نداری بگی ترک ها باید فارسی حرف بزنن.
نیما: چرا قاط می زنی؟ من کی گفتم ترک ها فارسی حرف بزنن؟
مینا: پس باید انتخابات آزاد برگزار بشه، اگر خودشون خواستن، کشورشون مستقل بشه. مال ما که نیست، مال خودشونه.
نیما: یعنی کی باید انتخابات برگزار کنه؟
مینا: خود کردها و ترک ها.
نیما: یعنی استانداری کردستان و استانداری آذربایجان؟
مینا: گاگول! استانداری که مال دولته، خود ترک ها و کردها منظوره.
نیما: آخه خودشون کی هستند؟ چطوری باید انتخابات برگزار کنند؟
مینا: تو مخالفی با استقلال کردستان و آذربایجان؟
نیما: بله، مخالفم.
مینا: یعنی تو با آزادی زنان هم مخالفی؟
نیما: نه، موافقم.
مینا: یعنی طرفدار تجاوز به کودکان هستی؟
نیما: چرا حرف از خودت در می آری. من کی گفتم که مخالف آزادی زنان هستم، موافق تجاوز به کودکان هستم؟
مینا: اینها همه اش یکیه، الآن همه اش با همه، یا طرفدار آزادی زنان و مخالف خشونت و طرفدار آزادی قومیت ها و طرفدار آزادی مذاهب و همه اینها هستی، یا خیلی آدم عوضی کثافتی هستی.
نیما: مینا جان! فحش چرا می دی؟
مینا: داد نزن، من کی فحش دادم عوضی فاشیست مستبد اصلاح طلب پدرسگ.
نیما: خوب، بعدا حرف می زنیم، فعلا من برم، بعدا….
مینا: خفه شو تخم …. سر من داد می زنی؟ فکر کردی کی هستی؟ همه شما مردها همین هستین.
نیما: باشه، فعلا خداحافظ، من می رم.
مینا: برای چی جیغ می زنی؟ شما مردهای کثافت رو با اون عرب ها و آخوندها باید ریخت تو یه چرخ گوشت تا دنیا از کثافت تون راحت بشه. دیکتاتور فحاش عوضی بی شرم.
نیما: بای
مینا: بای به قبر پدرت.
نتیجه گیری اخلاقی: اصولا برای حل مشکلات بهترین راه گفت وگوست.