نیروهای منتقد شرایط موجود در ایران، گویا به قدری روحیه خود را از دست دادهاند که دیگر هر طرح منطقی و منسجم و بویژه تاثیرگذار را طرحی ذهنی، خیالی، ماورائی و هورقلیائی تلقی میکنند و در مقابل، هر برنامه ناچیز و خرد و حداقلی را عین واقع بینی و متناسب با وضعیت عینی نیروهای منتقد و تحول خواه میدانند.
اگر مشکل ایران با دستیابی به حداقلها یعنی چیزهایی مثل زبان ملایمتر و دیپلماتیکتر رئیس جمهور و یا تخصص بیشتر برخی از وزیران حل میشد حرفی نبود و میشد برای دستیابی به حداقلها برنامه ریزی کرد، اما واقعیت این است که ایران برای بقای خود نیازمند اصلاحات اساسی است و بدون کوشش برای تحقق آنها، اعمالمان حبط خواهد شد.
اگر کسی معتقد باشد که همان حداقلها راه چاره معضل ایران است، میتوان حرفش را شنید، اما به دلایل کاملا روشن نمی توان با او همراه شد. اگر کسی باورش این باشد که ایران نیازمند اصلاحات ریشهای است اما ما از انجام چنین اصلاحاتی عاجزیم، پس باید به حداقل ها تن در دهیم، در آن صورت باید پرسید که چرا ما از انجام اصلاحات عمقی عاجزیم و چرا باید عجزمان را در تن دادن به حداقلهایی که بر سرنوشت ما تاثیر نمیگذارند پنهان کنیم؟
مسلما میتوان دلایل متعدد و بسیاری برای عجز ما از انجام یا پیگیری اصلاحات عمقی مطرح کرد، اما آیا نبود اراده و از دست دادن روحیه و پذیرش تلویحی شکست در راس این دلایل قرار ندارد؟
مسلما در زندگی بشر گاهی شرایطی پیش میآید که فرد، گروه یا جمعیتی نمیتوانند بر سرنوشت خود تاثیر بگذارند و به ناچار باید به آنچه مقدر شده است، گردن نهند، اما گاهی هم از دل شرایط سخت، فرصتی تاریخی جرقه میزند که لازم است آن را شناخت و به بهره برداری از آن همت گمارد، وگرنه اسیر جبر خواهیم شد.
به گمان من به دلایل متعددی که در اینجا مجال طرح آنها نیست، انتخابات ریاست جمهوری سال آینده روزنه فرصتی در برابر ایران قرار داده که میتوان با غنیمت شمردن آن، راهی در تاریکی گشود. این روزنه را نیروهای سیاسی منتقد ایجاد نکرده اند بلکه گردش ماه و خورشید و فلک در اختیار ما گذاشته است. استفاده از این فرصت همت و همکاری میطلبد، چیزی که از نقطه نظر منطقی کاملا ممکن است، اما اراده قدرتمندی برای تحقق آن وجود ندارد.
آقای دکتر محمد علی نجفی برای استفاده مجموعه نیروهای اصلاح طلب از فرصت ناچیز اما واقعی انتخابات ریاست جمهوری دهم، پیشنهادی را مطرح کرده است که از هر جهت منطقی، معقول و کارآمد است، اما چرا اقبال اندکی به آن شده است؟
طبق پیشنهاد آقای دکتر نجفی، نمایندگان همه نیروهای اصلاح طلب باید در نهادی به عنوان پارلمان اصلاحات گرد هم آیند و با برگزیدن کاندیدای واحد ریاست جمهوری در روندی دمکراتیک، آن را برای رقابت در انتخابات معرفی کنند و اگر این کاندیدای واحد از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد، همه این نیروها، از انتخابات کناره بگیرند.
به باور دکتر نجفی، در صورت معرفی نامزدی واحد، شورای نگهبان قادر به رد صلاحیت او نخواهد بود، اما اگر هم رد کرد، نیروی منسجم و فعالی در سطح جامعه شکل میگیرد که میتواند از راههای مختلف بر اوضاع ایران تاثیر بگذارد.
چرا احزاب و نیروهای اصلاح طلب، از چنین پیشنهادی استقبال نمیکنند؟ آیا آن را زیان آور میدانند و یا غیر عملی؟
بعید است که فرد یا گروهی قادر به اقامه دلیلی منطقی مبنی بر زیانآور بودن این پیشنهاد باشد، پس میماند غیر عملی بودن آن.
اما چرا این پیشنهاد غیر عملی است؟ جز اینکه اصلاح طلبان اراده تحرک واقعی را ندارند؟
قاعدتا هر گروهی خواهد گفت که موافق این پیشنهاد است، اما دیگر گروهها مخالفند! آن “دیگر گروهها” براستی کدام گروههایند؟ آیا تاکید بر مخالفت دیگر گروهها، تنها بهانهای برای فرار از تبعات نپذیرفتن چنین طرحی از سوی خود آن احزاب نیست؟
هر گروه یا تشکل اصلاح طلب میتواند موافقت خود را بی توجه به موضع سایر گروهها با این پیشنهاد اعلام کند تا در نهایت روشن شود که کدام گروه مخالف این مساله است.
به گمان من اگر روزنه فرصتی که در برابر ایران در حال گشایش است، به علت بی ارادگی و یا ترس از نهیبهای این و آن از دست رود، جامعه ما محکوم شرایطی خواهد شد که راهی جز پذیرش خفت بار آن و تسلیم در برابر جنبههای فاجعه آمیز آن نداریم.
گویی خداوند و یا ناموس خلقت، در فضای ناامیدی، در حال گشودن دری است، این فرصت را دریابیم.