روز گذشته خانواده های بازداشت شدگان سیاسی و مطبوعاتی در مقابل دفتر رئیس قوه قضائیه تجمع کرده و ضمن اعتراض به دادگاه روز شنبه، خواهان دیدار با هاشمی شاهرودی شدند. درباره این تجمع و آخرین وضعیت احمد زیدآبادی، روزنامه نگار و عضو ادوارتحکیم با مهدیه محمدی همسر او گفتگو کرده ایم که در زیر می آید.
خانم محمدی قرار بود خانواده های زندانیان سیاسی در مقابل دفتر آقای شاهرودی اجتماع کنند. این اجتماع برگزار شد؟
بله؛ من هم آنجا بودم. تعدادی بین پنجاه تا شصت نفر از خانواده ها آمده بودند. حدور یکساعت و نیم ایستادیم و بعد خانم مجردی همسر آقای محسن میردامادی و خانم محتشمی پور همسر آقای تاجزاده به نمایندگی از جانب سایر خانواده ها وارد ساختمان دفتر شدند. آنجا به آنها گفته شد که شما یک تقاضای ملاقات کتبی با آقای شاهرودی بنویسید تا بعداً برای ملاقات با شما تماس بگیریم. آنها ظاهراً نوشتند و ما برگشتیم.
یعنی موفق به دیدار اقای شاهرودی نشدند؟
نخیر!
حین تجمع شما مسئله خاصی پیش نیامد؟
نه، اما مطلبی که جالب بود رفتار مردم بود. عده ای آمده بودند تا فقط کنار ما باشند. عده ای که متوجه جمع ما می شدند به طرف ما می آمدند؛ سوال می کردند و به ما دلداری می دادند و نکته جالب تری که بود اشاره مردم بود به دادگاه دیروز که همه می گفتند این دادگاه و این اعترافات برای ما هیچ ارزشی ندارد و ما از دیروز تا به حال به آقای ابطحی و آقای عطریانفر علاقه و احترام بیشتری داریم و آنها برای ما محبوب تر شده اند.
شما از آقای زید آبادی خبر جدیدی دارید؟
بله؛ اتفاقاً همین امروز که بخانه برگشتم ساعت دوی بعد ازظهر تماس تلفنی گرفتند. البته احساس کردم که حال او نسبت به تماس قبلی اش که چهار روز پیش، روز چهار شنبه صورت گرفت، خیلی بهتر شده بود. اصطلاحی که خودش در مورد احوال و روحیه اش به کا رمی برد این بود که “من خیلی احساساتم رقیق شده است و من خیلی زیاد نگران شما هستم”. و من به او گفتم: ببین! ما دوست داریم حالا که به هر جهت آنجا هستی نگرانی برای ما را کنار بگذاری و بیش از این بخودت فشار نیاوری. به او گفتم تو که دفعه قبل می گفتی من انفرادی را خیلی خوب تحمل می کنم و مشکلی ندارم! گفت:” نه! شرایط فرق می کند؛ خیلی فرق می کند.” من احساسم این است که فشاری که روی او هست بسیار غیر قابل تحمل تر از دفعه قبل در سال هفتاد و نه است.
خانم زید آبادی یکی از پرسش هایی که مطرح است این است که آیا زندانیان از انچه در بییرون می گذرد اطلاع دا رند؟
نخیر، اصلاً خبر ندارند! من حتا از زید آبادی پرسیدم که شما از دادگاه آقای ابطحی خبر دارید؟ و باور کنید که او آنقدر از اینکه صحبتی غیر از احوالپرسی از من بشنود وحشت داشت که از شخصی که نزدیکش یا همراهش بود پرسید: آیا ما می توانیم از دادگاه آقای ابطحی صحبت کنیم؟ ایشان هم پاسخ داد نه! اصلاً، اصلاً!
آقای زید آبادی در مورد شرایط نگاهداری خودشان هیچ چیزی نگفتند؟
می گفت: “ لحظه بازداشت مثل یک مرگ ناگهانی است و بعد از ان دنیا هیچ ارزشی ندارد.” من گفتم: شما نمی دانید دنیا چه خبر است؛ نمی دانید مردم دارند چکار می کنند برای شما و برای همه آنانی که زندانی هستند! ولی باز گفت: “حالا دیگر این حرف ها را نزنیم و احوالپرسی کنیم فقط.” مرتب می پرسید خودت چطور هستی؟ بچه ها ؟ خانواده ام؟” و من دائم می گفتم شما نباید نگران ما باشی؛ اینطوری داری بخودت فشار بیشتری می آوری! من واقعاً مطمئنم که شرایط او با سال هفتاد و نه، اساساً متفاوت است. از او پرسیدم: آخر کجایید شما؟ بعد از پنجاه روز من نباید بدانم شما کجا هستید؟ گفت: “حالا…این آقا می گویند، یک جایی در تهران؛ یک جایی توی بازداشتگاه اوین.” پرسیدم این یعنی چه که “یک جایی”؟! که پاسخ داد: “ حالا..دیگر.. می گویند شاید ملاقات بدهند . وقتی آمدی ملاقات حتماً متوجه میشوی که من کجا هستم!” اما شماره ای که افتاده بود مربوط به زندان اوین نبود. پیش شماره اوین 224 است این پیش شماره 229 مربوط به شرق تهران است.