سرانجام اتفاق افتاد. راهیان دهلی، آن سه زن که عازم بودند تا در کارگاه های آموزشی دهلی روزنامه نگاری بیاموزند، بازداشت شدند و پس از بازجویی، به آنها گفته شد که به اتهام “اقدام علیه امنیت ملی” محاکمه خواهند شد. برای بسیار کسان که می دانند روزنگاری به صورت علمی با هدف های دموکراتیک در ایران جرم است، موضوع شگفت انگیزی نبود. حتی قابل پیش بینی هم بود.
الگوهای روزنامه نویسی امنیتی در ایران مشخص است. تحریریه چند روزنامه امنیتی که اخبار محرمانه بازجویی از منتقدان و فعالان به جای خبر به آنها گزارش می شود، نمونه ای از الگوی قابل قبول است. اغلب الگوهای دیگر، نفس های آخر را می کشند. طبیعی است که نظم امنیتی کنونی آموزش روزنامه نگاری نوین را، آن هم برای زنان، تحمل نمی کند.
منصوره شجاعی، طلعت تقی نیا و فرناز سیفی متهم به “اقدام علیه امنیت ملی” از طریق عزیمت به دهلی برای آموزش روزنامه نگاری توسط کارشناسان بین المللی شده اند. این عمل مجرمانه تاکنون از سوی قانون گذار تعریف نشده است. از طرف دیگر آنها متهم به حضور موثر در کمپین مبارزاتی زنان برای جمع آوری یک میلیون امضا هستند. این نیز اتهام موهومی است که در قانون به تعریف آن نپرداخته اند. اما از همه مهم تر جرم سوم است که اتفاقاً قوانین به شکل های مختلف آن را تعریف و بلکه تفهیم کرده اند: “زن بودن”.
در برابر جرایم خطرناکی که این سه مرتکب شده اند، جرایمی مانند دزدی از بودجه دولت، قاچاق کالا به نفع گروه های مرتبط با کانون های قدرت سیاسی، ایجاد اسکله های غیر قانونی برای ورود و صدور کالاها بدون مراعات قوانین کشور، استفاده از ادبیات تحریک آمیز در روابط جهانی در مسیر انهدام ایران، چیزی نیست. از نگاه امنیتی حاکم بر ایران، اینک طلعت و منصوره و فرناز از همه آن مجرمان خطرناکترند. چون دارند پیکره حق خواهی زنان را تناور می کنند. مرد سالاری لانه کرده در نظام سیاسی، قضایی و امنیتی کشور نمی تواند آنها را نادیده بگیرد. این سه، بخشی از موتور یک کمپین مبارزاتی زنانه شده اند تا شاید با آگاه کردن زنان از وضع و حال اسفناک قانونی شان، یک میلیون امضا جمع کنند. تازه می خواسته اند در کارگاه های آموزشی روزنامه نویسی هم درس روزنامه نویسی بگیرند. زهی خیال باطل. همه این تلاش ها و جان کندن ها در فرهنگ سیاسی امروز ایران یک جرم را تداعی می کند و آن هم جاسوسی و ارتباط با بیگانگان است. از این نگاه دایر کنندگان کارگاه های آموزشی “اجانب” هستند و شرکت کنندگان در کارگاه های آمزوشی جاسوس و سرسپرده!
به نظر می رسد دارند وظیفه و امنیتی را که عمدتاً عبارت است از “پیشگیری از وقوع جرم و جنایت” وارونه انجام می دهند. ابتدا در محافل خودشان تصمیم می گیرند کدام رفتار مجرمانه است (بی خیال قوانین)، سپس تصمیم می گیرند آن رفتار مجرمانه را که خود کشف کرده اند کنترل کنند. با این شکل از سیاستگذاری، هر سه زن که بازداشت شده و سپس به قید کفیل به طور موقت آزاد شده اند، مانند تمام زنان ایرانی که در فضای محدود خانه جا نمی گیرند و وارد عرصه وسیع فعالیت های اجتماعی و فرهنگی می شوند، مجرمین بالفطره هستند.
جلوی خطر را از هر کجا بگیرند منفعت است. این ضرب المثل کاسبکارانه زیربنای عملکرد کاسبکاران سیاسی شده است. آنها از فرودگاه مهرآباد جلو ضرر را می گیرند.
همه ما آن سه زن را می شناسیم. خانه سه زن پر شور، خستگی ناپذیر و بی بضاعت را کاویده اند. همگی البته کامپیوتر داشته اند و دست نوشته. همه می دانیم از میان دست نوشته های آنها چه چیزهایی را جستجو می کنند. همه می دانیم در “هارد” کامپیوتر شان دنبال چه چیزهایی می گردند: هر آنچه که به درد چسباندن اتهام رابطه با بیگانگان بخورد. دفعه اول شان که نیست. این سه زن نشان شده از مال دنیا فقط و فقط یک “قلب بزرگ” دارند. همین یکی کافی است تا سرکوبگران را بترساند. می شود از آنها زیر فشار، اقاریر اخذ کرد. می شود به آنها نسبت جاسوسی و فریب خوردگی از بیگانگان داد. اما نمی شود به انبوه کسانی که آنها را می شناسند گفت که این سه زن به خطا رفته اند. زندگی مظلومانه این سه زن جایی برای تهمت های از سکه افتاده و مستعمل باقی نمی گذارد. این سه زن را همه می شناسند. بیش از همه وزارت اطلاعات، نهادهای امنیتی سپاه، قوه قضاییه و نیروهای انتظامی از مظلومیت آنها خبر دارند. با این حال مثل همیشه خواهند گفت: دست نشانده بیگانه بوده اند. منافع ملی را به خطر انداخته اند و یا چون داشتند فریب می خوردند، زود به دادشان رسیده اند! از سر خیر خواهی!
آنان که با اقتدارگرایان سرو کارشان افتاده است می دانند هر آن کس برای این کشور دل بسوزاند، بر کرسی اقدام علیه امنیت ملی می نشیند. جرم زنان فعال و پرکار ایرانی نه ارتباط با بیگانگان و اقدام علیه امنیت ملی، که اقدام با هدف تضعیف مرد سالاری در سطوح مدیریتی و قانونگذاری کشور است. این را می گویند اقدام برای تقویت امنیت ملی. این را می گویند اقدام برای رشد نیمه ای از جمعیت کشور که تا آگاه و نیرومند نشود، امنیت ملی همواره در خطر است و شعاری است تو خالی.
در محافل بین الملل،ی حیثت ملی ایران به لحاظ آن دسته از قوانین که زن را تحقیر می کنند مخدوش شده است. حیثیت ملی ایران را وجود قانون سنگسار و سن ورود به مسوولیت جرایی که برای زنان 9 ساله است مخدوش می کند. حیثیت ملی ایران را زنانی از تبار طلعت و منصوره و فرناز می خواهند حفظ کنند و به جبران آن خطاها که قانون گذار مرتکب شده است، می خواهند دست به کاری بزنند متناسب با منافع ملی ایران. جرم این زنان فعال یا آنها که هنوز بازداشت نشده اند این است:
اقدام و عمل به شکستن دیوار خانه!
اقدام و عمل به شکستن دیوار سکوت!
اقدام و عمل برای تقویت امنیت ملی!
این ها جرایم کمی نیست. جرایم خاص زنانه است. سالهاست از زنان قربانی گرفته اند. جرم همه شان این بوده و هست که از مطبخ زده اند بیرون. قلم به دست گرفته اند. با صدای بلند حرف زده اند. در یک کلام: پا از گلیم خود فراتر نهاده اند. آنها به مرد سالاران حکومتی باج نمی دهند. مدیریت یکدست مردانه را پاسخگو می خواهند و زود خواهد بود آن روز که از آنها بپرسند: “لطفا بگویید برای حفظ امنیت ملی این کشور چه کرده اید؟ مرد باشید و بگویید.”
دیرزمانی است که زنان کشور فهمیده اند برای شکاف انداختن در مدیریت مردانه و شکاف انداختن در ذهنیت بسته و سنتی باید از موانعی به بزرگی بند 209 عبور کنند. راه دیگری باقی نگذاشته اند. زندان را تبدیل به پلی کرده اند که نمی شود بدون عبور از آن به جنبش بین المللی زنان پیوست.
این سه زن باید به سرعت تبرئه بشوند. در غیر این صورت راهی نیست جز ایجاد حلقه های حمایتی داخلی و بین المللی.