نمایش روز تئاتر ایران

نویسنده
جمشید کمالی

theater_b.jpg


حیات خلوت به کارگردانی چیستا یثربی در تهران بر صحنه است. نگاهی داریم به این نمایش.

 

نگاهی به نمایش حیات خلوت

اغراق

نویسنده و کارگردان: چیستا یثربی، طراح صحنه: لادن سیدکنعانی، موسیقی: نوید گوهری، بازیگران: سیما تیرانداز، محمد حاتمی، مینو زاهدی، حسین کشفی‌اصل.

خلاصه داستان: نمایش مشتمل بر 5 اپیزود است که با رویکردی اجتماعی و طنز تلخ قصد مطرح کردن معضلات روابط انسان‌ها را در جامعه امروز ایران دارد. هر 5 اپیزود به نحوی با هم مربوط هستند و همه اتفاق‌ها میان یک سلام و خداحافظ رخ می‌دهد، اما همه آدم‌ها بعد از این ارتباط میان سلام و خداحافظ، به درک جدیدی از زندگی خود می‌رسند.

چیستا یثربی را تا یکی دو سال پیش به عنوان نمایشنامه نویس می شناختیم. نمایشنامه نویسی که بسیار هم پرکار بود و سالی چندین نمایشنامه به همراه رمان و… می نوشت. اما از این اواخر خودش تصمیم گرفت که خودش کارگردانی نمایش هایش را نیز بر عهده بگیرد.

چیستا یثربی بسیار علاقمند به مسائل و معضلات زنان است. اما نگاه او به معضلات زنان در حد و اندازه ای است که تهمینه میلانی در سینما آن را مورد بررسی قرار می دهد. همین نگارش بسیار سبب می شود یثربی آنگونه که باید روی جزئیات داستان هایش تمرکز کند و بنابر این همه چیز رنگی سطحی به خود می گیرد. دیالوگ ها بسیار گل درشت هستند و اطلاع رسانی آنها به شکل صرف در دفاع از حقوق زنان است. این مسئله در حیات خلوت نمودی دو چندان پیدا کرده است. اپیزود های نمایش حیات خلوت جملگی بر پایه موقعیتی مشخص شکل می گیرد. موقعیتی که از نظر زمانی بسیار محدود است. تنها بخشی که از منظر پیچش های داستانی می توان آن را مورد توجه قرار داد اپیزود نهایی کار است.

موقعیت های داستانی که در نمایش حیات خلوت مطرح می شود به نوعی حاصل یک ذهن مغشوش است. ذهنی که در پراکنده گویی نمی تواند آنچه را مورد نظر نویسنده است گرد هم آورد.

مرد راننده ای که ماشین شوهرخواهرش را برداشته تا با آن رفع خستگی و تنهایی کند، برود بالای شهر. این مرد نه توانسته به سینما برود نه به چلوکبابی و… در راه زنی را سوار می کند او از یک میهمانی بازمی گردد، زن می داند که متعلق به آن فضا نبوده است، لباس های زن عاریتی است، او خود نیک می داند به همراه خواهرانش باید هر روز تا شب در خانه بماند و رنگ به دیوار بدهد و از دیوارها رنگ بگیرد، اما این ها در ظاهر پرزرق و برق او پنهان است. نشانه بعدی در بخش دوم نمایش، مرد تنهای دیگری است که چندان هم خسته و دلگیر نیست، درست عکس راننده اول. او پیرزنی را کنار خیابان می بیند، از سر دلسوزی او را سوار می کند، او ناظم دوران مدرسه اوست و خاطراتی که دراین میان در ذهن راننده تداعی می شود خاطراتی همراه با ترس و دلهره و ناظمی که هنوز هم تغییر نکرده است، همان طور تند و بدخلق و بددهن. بخش سوم زنی روستایی که وارد صحنه می شود تا جایزه کتابش را بگیرد. این بخش افق انتظارهای تو را درباره این نمایش می شکند. بخش چهارم ازدواج پسری جوان با خانمی میانسال است و بخش پایانی و پنجم ماجرای ازدواج مجدد مردی است که بعد مخاطب درمی یابد درگیر یک مثلث عاطفی شده که در آن مرد و زن اصلی دچار تردید در شناخت هویت خود هستند.

این چند بخش را کامل در متن آوردم تا بگویم یثربی سعی دارد در یک مسیر مشخص حرکت کند اما آنقدر درگیر مضمون می شود که فرم را فراموش می کند. به طور مثال حرکت آونگی نمایش ها بین رئالیسم و سورئالیسم می توانست جالب توجه و بحث باشد. همین نشان می دهد که یثربی ناخود آگاه هنرمندانه ای دارد، اما خود آگاهش همه چیز را خراب می کند.

شاید پرسش هایی که پس از پایان این نمایش و نمایش های مشابه در ذهن ایجاد می شود، راه گشایی برای آفریدن معنا و تربیت ذهن برای ارتباط با آثار دیگر باشد. پرسش اول این است آیا در اثری چندبخشی لزومی دارد بخش ها با هم ارتباط داشته باشند ؟ در این حالت دو تصور ایجاد می شود؛ اول اگر ارتباط میان بخش ها وجود داشته باشد پس بازنمود آن می باید روشن باشد. دوم؛ اگر قرار نیست رابطه باشد پس چرا این آثار در یک «کل واحد» به مخاطب ارائه شده اند؟ در این مرحله مسأله دیگری پیش می آید و آن این که جهان امروز کولاژی است از ناهماهنگی ها و گاه هماهنگی ها! یک اثر هم اینچنین است. ممکن است پرباشد از هماهنگی ها و ناهماهنگی. اما پاسخ این است که یک اثر باچنین ویژگی به طور قطع در ساختار خودش این رویکرد را نشان می دهد نه این که ساختاری کاملاً رئال و واقعی داشته و در آن ساختار ادعای جریان های مابعد مدرن! داشته باشد.

«حیاط خلوت» در ساختار خودش به این سؤالات پاسخ مشخصی نمی دهد. روایت «حیاط خلوت» از چند داستان کوتاه به هم ناپیوسته شکل گرفته که ارتباط ارگانیکی و نشانه ای بارزی آن چنان که به نظر آید در آن به چشم نمی آید. تنهایی و فقر در بخش اول، ترس، دلهره، توهم و گذشت در بخش دوم، سادگی همراه با کمی ناآگاهی در کنار نقد جوایز ادبی بازنمود بخش سوم، دغدغه های زندگی پسر جوان با خانمی میانسال صرف بخش چهارم و بخش پنجم که به تردید و گمشدگی افراد در دنیای جدید می پردازد. اما نمی دانم چطور می شود این مفاهیم را کنار هم در یک نمایش چید و نمی دانم آیا لزومی دارد که این مفاهیم در کلیت اثری واحد به نام «حیاط خلوت» ارتباطی با هم داشته باشند یا خیر؟