برای چی همینطوری نشسته اید دارید به من نگاه می کنید؟ مگر شما کار و زندگی ندارید؟ چه معنی می دهد آدم به سن و سال شما هنوز بیکار باشد؟ اینهمه کار، اینهمه اشتغال، این همه فرصت شغلی، اینهمه حمایت از کار و سرمایه ایرانی… خب بروید از اینهمه خدمت رسانی دولت خدمتگزار بهره مند بشوید،مگر شما ایرانی نیستید؟ خب شما هم بروید یکی از همین فرصت های شغلی ایجاد شده را بردارید برای خودتان، تحت حمایت قرار بگیرید، بچسبید به کار، زندگیتان را بکنید. یا بچسبید به زندگی، کارتان را بکنید… بالاخره از این دو حال که خارج نیست، یا باید به این یکی (یعنی کار) بچسبید، آن یکی (یعنی زندگی) را بکنید، یا به آن یکی بچسبید، این یکی را بکنید… تازه امسال سال حماسه اقتصادی و حماسه سیاسی باهم است… باید دو پشته حماسه سازی هم بکنیم… چی؟…
زرشک؟… چه ربطی به زرشک دارد؟ من دارم می گویم بروید از اینهمه فرصت اشتغالی که دولت خدمتگزار ولایت پذیر ایجاد کرده استفاده کنید، حماسه سازی کنید، شما می گویید زرشک؟ زرشک هم شد حماسه؟ آدم با منویات رهبر فرزانه اش اینطوری برخورد می کند؟ یعنی چی؟… آهااان، الان متوجه شدم… شما منظورتان این است که کلا هر سال چهارده هزار فرصت شغلی بیشتر ایجاد نشده، ولی شما تعدادتان چهارده میلیون نفر است؟ خب…یک کمی قناعت کنید. هر هزار نفرتان باهم بروید سر یک کار… اتفاق خیلی هم بهتر است. زودتر کارتان تمام می شود، خسته نمی شوید. اصولا کار دسته جمعی برای همه جای آدم خوب است. آدم که نباید توقع داشته باشد هر چیزی که می خواهد همینطوری مثل الطاف خفیه الهی جلوی چشمش سبز شود یا مثل یارانه های نقدی دولت خدمتگزار بیاید بگذارد توی جیبش…بعضی وقت ها هم باید برای به دست آوردن چیزهایی که ندارید تلاش کنید.
البته برای از دست ندادن چیزهایی که دارید هم باید تلاش کنید.. بالاخره از این دو حال که خارج نیست، چه بخواهید چه نخواهید باید تلاش کنید… مثلا چه کار کنید؟ خب، مثلا بایستید توی صف، بالاخره از یکجا نشستن که بهتر است. قشنگ دست هم سن و سالانتان را بگیرید، با هم بروید بایستید توی صف فرصت های شغلی.خیلی هم خوش می گذرد، دیر و زود دارد، ولی سوخت و سوز ندارد، بالاخره یک روز هم رایحه خوش خدمت دولت پاک به شما می رسد، کاردار می شوید. نه نه نه خوشحال نشوید، تا این حد هم قرار نیست رایحه مند… ببخشید، بهره مند بشوید. این کاردار ربطی آن کاردار و تفاوت فرهنگی ایران و برزیل و دیپلماسی انگشتی ندارد، بیخودی انگشتتان را صابون نزنید. منظورم از کاردار می شوید این بود که می روید سر کار. نه، ناراحت نشوید، سرکاری نیست، منظورم این است که واقعا به طور رسمی می روید سر کار… یعنی مشغول می شوید…
اصلا این حرف ها را ول کنید، بیخودی داریم دچار سوءتفاهم می شویم…راستی ببینم شما اصلا چرا نمی روید برای انتخابات شوراها ثبت نام کنید؟ خدا را چه دیدید، شاید یکدفعه دری به تخته خورد، شما هم خارج از صف، همینطوری به عنوان نماینده یک جایی (منظورم یک شهری،روستایی، بخشی، چیزی است) وارد شوراها شدید. اصلا هم قرار نیست برای انتخاب شدن شما یک نفر سرش با جسم سخت برخورد کند، یا یک شهروند از روی یک شهروند دیگر با ماشین رد بشود، یا یک نفر خودش را از بالای پل بیندازد پایین، یا یک نفر به صورت خودجوش مننژیت بگیرد… باور کنید حتی لازم نیست کسی نظرش به نظر شما نزدیک تر بشود، خودش را با تن ناسالم و جان و ناقابل برای شما بیندازد وسط…
همینکه هستید و وجود دارید و نفس می کشید، کفایت می کند. هیچ شرط دیگری هم ندارد. خیلی قشنگ و خوشکل و با ادب بلند می شوید، لباس های خوبتان رامی پوشید، موهایتان را شانه می زنید، می روید ثبت نام می کنید، بعد تا ده می شمارید،چشم هایتان را باز می کنید می بینید اسمتان به عنوان نماینده فلان جای کشور (منظورم همچنان یک شهری، روستایی، بخشی، جایی است) در روزنامه های کثیرالانتشار به چاپ رسیده… به همین راحتی.
امکان ندارد؟ شما هیچ تخصصی ندارید؟ تا به حال اداره اتاقتان را هم به عهده نگرفتید؟ اصلا چهار خط نامه رسمی نمی توانید بنویسید؟ از معماری و شهرسازی و خدمات عمرانی سر در نمی آورید؟… خب اینها که مهم نیست.
حسین رضازاده هم هیچکدام از اینها را ندارد، تازه اضافه وزن هم دارد، ولی اسمش را نوشته… دلیل نمی شود. یا همین علیرام نورائی، با اینکه خیلی خیلی بازیگر پرکاری است، ولی همه کارهایش را گذاشته کنار، با خبرگزاری فارس هم دیگر مصاحبه نمی کند،آمده اسمش را نوشته… یا خانم افسانه بایگان، یا آقای حبیبالله کاسهساز، یا برادران زندگانی( امید و امین) یا عباس آقای جدیدی یا حمید سوریان یا….
به نظر من که خیلی هم خوب است.این جوری کلا همه چیزمان با همه چیزمان جور می شود. چرا؟ چون یک تعدادی از سرداران سپاه که قرار بوده یک زمانی کارهای نظامی بکنند، الان دارند کارهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و ورزشی و بهداشتی و آرایشی را با هم می کنند. از آنطرف کسانی که از اول قرار بوده کارهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و ورزشی و بهداشتی و آرایشی بکنند، دل به کار نداده اند، الان هم یا به صورت گروهی دارند فعالیتهای توریستی می کنند و از این کشور می روند آن کشور عشق و حال و صفا، یا به صورت دست جمعی گرما زده شده اند، دارند آب خنک می خورند و باز هم عشق و حال و صفا… بنابراین اگر هیچ کدام از آن چیزهایی که گفتید را، به توان دو هم نداشته باشید، تازه می شوید یکی مثل همین نیروهای زحمت کش و جان برکف سپاهی که در تمام عرصه ها مشغول به از خود گذشتگی هستند. اینطوری هم کارهای مملکت خیلی هماهنگ تر انجام می شود، هم کسی بیخودی حرص و جوش نمی خورد… اصلا شما فکر می کنید این مملکت در طول این هفت و هشت سال چطوری اداره شده؟ دقیقا همینطوری…
فکر می کنید ما چطوری به اینهمه قله های پیشرفت صعود کرده ایم؟ باز هم همینطوری… فکر می کنید ما چطوری الان توی دنیا برای کشورهای دیگر در تمام زمینه ها تبدیل به الگو شده ایم؟ باز هم همینطوری… اصلا فکر می کنید ما چطوری اینهمه پیچ های تند تاریخی را هی گذاشتیم پشت سرمان؟ باز هم همینطوری… همینطوری یعنی چی؟… یعنی همان قانون قدیمی… “نکرده کار، نبرش به کار، ببریش به کار، به قله های پیشرفت و ترقی صعود می کند” البته با یک تغییرات خیلی خیلی جزئی.
بالاخره آدم که نباید خودش را اسیر این ضرب المثل های قدیمی بکند. یک کمی نوآوری، یک کمی اعتماد به نفس، یک کمی صرف فعل ما می توانیم، یک مقدار زیادی بصیرت… همه را که با هم مخلوط کنیم، می شود همین چیزی که شده… یعنی “ نکرده کار، نبرش به کار، ببریش به کار، به قله های پیشرفت و ترقی صعود می کند” خیلی هم قشنگ تر است.
نمونه اش هم همین کارنامه دولت پاک.سابقه از این درخشان تر؟… از این درخشان تر که نمی شود، یک سر سوزن درخشان ترش بکنیم، می شود بیگ بنگ… کلا از زیر و رویمان نور و درخشش می زند بیرون، کل قله های پیشرفت و ترقی را همزمان صعود می کنیم به ملکوت اعلی می پیوندیم… لطفا به همین اندازه درخشش و تلالو رضایت بدهید، زود بروید برای شواراها ثبت نام کنید…والا، کی به کیه؟