نیمه زشت درون

نوشابه امیری
نوشابه امیری

می گویند هنگام انتخابات ریاست جمهوری نهم، برخی از دست اندرکاران جمهوری اسلامی، به علت ویژه ای با نامزد شدن آقای محمود احمدی نژاد مخالف بودند: شکل ظاهری رئیس جمهور آینده.

و کسی را می شناسم که اتفاقا با استناد به اینکه تنگی چشم، بزرگی بینی، گشادی دهان، کوتاهی قد و… دلایل خوبی برای رای ندادن به کاندیدای مقابل اکبر هاشمی رفسنجانی نیستند، به “دکتر محمود احمدی نژاد” رای داد.

می گفت: چه بسیار تنگ چشمانی که گشاده رویی شان، راه بر دیدن چشمان شان می بندد؛ چه بسیار دهان گشادانی که چون سخن آغاز می کنند، جز گزیده از دهانشان شنوده نمی شود؛ چه فراوان کوتاه قدانی که به قوزک آرزوهای انسانی شان نیز نمی رسی و…

بعد هم همه اینها را به”بچه ی فقر” بودن احمدی نژاد ربط می داد: کسی که از پایین ترین لایه های فقر برخاسته؛ کسی که گرسنگی را تا پایان عمر با خود بدین سوی و آن سوی خواهد برد؛ کسی که پینه های دستان پدری آهنگر را از یاد نخواهد برد؛ کسی که…..

خلاصه او کار خود کرد و ما کار خود. آنچه از صندوق ها در آمد، همان بود که او می خواست.

و من امروز سخنم از اوست؛ آنکه دیگران زشتی برونش را نادیده گرفتند به امید درون زیبا: محمود احمدی نژاد. هم او که اگر چه هم اندازه قد خویش باقی ماند، اما به هر روی چهره بیرونی کسانی است که برای “محتوای” نامیمون خویش،” شکلی” مناسب یافته اند.

ایران ما، امروز عرصه شلنگ اندازی همه نیروهای اهریمنی ست. گویی تمام دیوهای دربند کشیده تاریخ، که از اولین روز انقلاب، در اینجا و آنجا بند از پای برگشودند، در این نقطه تاریخی به یکدیگر پیوسته اند.

اگر روزگاری چاقوکشان محله ها و قداره بندان مخفی، نقاب از چهره برداشتند و با از چارچوب در آوردن درب”امنیه ها”، نقش”امنیه چی” های انقلاب را بر عهده گرفتند، امروزهمان ها با تکیه بر ثروت ملی و ایجاد هراس عمومی، از چارچوب برکشیدن درب های میهن ما را نشانه گرفته اند و به یک دلیل روشن: “دیو” تنها در تاریکی و هراس است که دوام می آورد، زاد و ولد می کند و می ماند.

اما میهن ما به بند کشیدن دیوها را نیز، کم نیازموده. همه تاریخ ما، سراسر در نبرد نور و تاریکی گذشته است. و امروز بیش از هر زمان وقت پیوستن قطره های نور است. از هر مسلک و مرام، از هر رنگ و هر زبان. ترک، بلوچ، فارس، کرد، لر… ایرانی؛ همه و همه و با یک هدف: استقرار نور در سرزمینی که دیو، زشت ترین چهره اش را به نابودی زیبایی آن گمارده است. چهره ای که سراسر میهن ما را به نام”مهرورزی” می نوردد تا بذر نابودی بکارد؛ آنکه به زبان ما سخن نمی گوید؛ همان که می اندیشد در برابر وی” همه جا زده اند”. همان که این روزها دست به دعا برداشته تا باران جنگ بر سرزمین ما سرریز شود و خاک مارا بروبد.

نیمه زشت برون را که پس زنیم، از نیمه زشت درون هیچ نخواهد ماند.“زشت” موجودی که اگر امروز پسش نرانیم، خیمه ای تا قیامت در میهن ما به پا خواهد کرد. نگذاریم موزه ها و آموزه های میهن ما جولانگاه “زشت” سیرتان و “زشت” صورتان شود. ما جز میهن خود، هیچ نداریم.