هرچند این ضرب المثل بین مردم رایج است که “ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است”، اما همین مردم ضرب المثل دیگری دارند که هشدار می دهد مبادا در انجام امور، کار از کار بگذرد و “نوشدارو، پس از مرگ سهراب برسد!”
حال این وضعیت دارد در مورد به اصطلاح “نیمه دیگر” جامعه، که بسیاری از واپسگرایان و تمامیت خواهان آنان و آزادی های شان را بر نمی تابند و حتی به استادیوم های ورزشی راهشان نمی دهند، مصداق پیدا می کند.
این محرومان از حقوق شهروندی همان هایی هستند که زمانی برای رسیدن به چنین مطالبه و هدفی بلند شعار می دادند “حق زن، نیمی از آزادی” و با جنگ و دعوا تلاش می کردند که وارد ورزشگاه آزادی شوند، اما اکنون بسیار صبورانه و محتاطانه پشت در استادیوم دوازده هزار نفری، زانوی غم بغل می گیرند و شاهد رفت و آمد هم جنس های برزیلی خود هستند و گاه زنان ایرانی ای که پست و مسئولیتی دارند.
در شرایطی که تب ورزش فضای جامعه را داغ کرده و چگونگی بازی ها و نتایج مسابقات نقل هر مجلس شده است، این بانوان ایران هستند که این روزها هرچه بیشتر درک می کنند حق و حقوقشان در حال پایمال شدن است. در چنین محدودیت هایی تنها دلخوشی زنان و دختران ورزش دوست این است که در خانه پای تلویزیون بنشینند و بازی قهرمانان تیم های ملی ایران در رشته های والیبال و فوتبال را تماشا کنند و حتی نتوانند در محیط های عمومی چون سینماها و پارک ها تماشاگر این بازی ها بر صفحه های بزرگ و شفاف باشند.
کاری در حد و سطح حسن روحانی که حال نه تنها همرنگ جماعت شده و با لباس ورزشی تیم ایران جلوی تلویزیون می نشیند و عکس خبری- تبلیغاتی می گیرد، بلکه در واکنش به اعتراض معاون امور زنان خود دستور رسیدگی به علت راه ندادن بانوان به سالن مسابقات والیبال را صادر می کند.
اقدامی دیرهنگام و شاید بی اثر، در حالی که دختران و زنان محروم ساکن ایران دائم انگشت حسرت به دندان می گزند و با این پرسش کلنجار می روند که چرا باید مجبور باشند در یک کشور واپسگرا و پر از قید و بند زندگی کنند! آنان گمان می برند اگر در کشوری دیگر می زیستند یا غیرایرانی محسوب می شدند این چنین حق و حقوق انسانی شان پایمال نمی شد و دیگر کسی قادر نبود به بهانه زن بودن جلو حضورشان در میادین ورزشی را بگیرد.
به هر حال چاره ای نیست جز دل خوش کردن به ضرب المثل ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است؛ حتی در شرایطی که دو بازی حساس قهرمانان تیم ملی والیبال ایران با پر افتخارترین تیم جهان، برزیل، به پایان رسیده و جایی برای تشویق زنانه در استادیوم نبوده است.
باید نشست و دید پیامد خبر خوش معاون امور زنان رئیس جمهور چه خواهد بود، زمانی که اعلام کرده است “حسن روحانی دستور بررسی حضور بانوان در سالن مسابقات والیبال را صادر کرده است” - البته نه برای تمام رشته های ورزشی و در اقدامی همه جانبه برای همیشه تاریخ.
خانم مولاوردی خود بیش از همه می داند که که اکثر قریب به اتفاق همین دختران و زنان محروم بودند که در انتخابات ریاست جمهوری گذشته به امید تغییر در سبک زندگی و ارتقای حقوق شهروندی به حسن روحانی رای دادند. آنان که اکنون می گویند دستکم در این مورد خاص در زمان احمدی نژاد آزادتر و شادتر بودند و پایشان از استادیوم والیبال بریده نشده بود.
معاون رئیس جمهور که خود از فعالان جنبش زنان بوده و هست این بار در مقام یک عضو دولت روحانی اعتراض و گلایه اش را در شبکه های اجتماعی و در ساختمان پاستور به رخ همکاران مردش کشیده است. وی پیامد این ماجرا را نیز به جامعه کشانده است: “آقای رئیس جمهور در این باره توضیح خواستند و من به آقای روحانی توضیح دادم که قبلا این ممنوعیت برای حضور زنان در ورزشگاه و تماشای مسابقه والیبال وجود نداشته و این زیبنده دولت تدبیر و امید نیست که این ممنوعیت ها و محدودیت ها به نام این دولت گره بخورد و برخلاف برنامه ها و اهداف دولت است که به دنبال افزایش سرمایه اجتماعی و جلب رضایت عمومی جوانان است”.
نکته درخور توجه این است که مسئولان وزارت ورزش و جوانان و دست اندرکاران فدراسیون والیبال پیش از این برای فرار از مسئولیت، گناه راه ندادن بانوان به استادیوم ها را، گردن ماموران نیروی انتظامی می انداختند. اکنون مشخص شده که آب از چشمه گل آلود بوده و اصولا حق خرید بلیط از زنان و دختران ایرانی سلب شده است.
در حقیقت این نه مسئولان یونیفورم پوش و ماموران مراقب استادیوم بوده اند که جلو ورود دختران و زنان را می گرفته اند، بلکه خود مقام های فدراسیون بوده اند که سامانه فروش بلیط های اینترنتی مسابقات را به گونه ای طراحی کرده اند که در زمان خرید اینترنتی بلیط ابتدا این هشدار جلو چشم ها به رقص درآید که “توجه کنید که خانمها نمیتوانند در ورزشگاه حضور یابند.” و بعد هم “کارت ملی” طلب شود و کارت ملی زنان “بی ارزش” و “غیرمجاز” ارزیابی گردد و دست رد به سینه صاحبان آن بخورد.
البته در ایران اگر پای زور نباشد و بگیر و ببند انجام هر کاری نشد ندارد. به این دلیل راه رخنه به این شیوه فروش “من درآوردی” به راحتی پیدا شد و طراحان اجرای این محدودیت به آسانی دور زده شدند. این گونه بود که در بازی دوم ایران و برزیل بسیاری از زنان مشتاق حاضر در پشت در ورزشگاه دوازده هزار نفری بلیط در دست داشتند. آنان برای خرید بلیط یا دست به دامان مردان خانواده شده و کارت ملی آنان را در اختیار گرفته و بلیط به دست آورده بودند، یا همچون گروهی که امیدوارانه راهی استادیوم شده بودند، دست در کیف کرده و با پرداخت چند برابر قیمت رسمی بلیط مورد نیاز را از فروشندگان بازار سیاه تهیه کرده بودند. هر دو گروه امیدداشتند که در دولت تدبیر و امید، در دقیقه نود، دری به تخته بخورد و برعکس مسابقه اول، جایی روی سکوهای ورزشگاه بیابند و در هنگام پیروزی در کنار شوهر، پدر یا پسر خویش هلهله شادی سردهند.
نکته درخور توجه دیگر این بود که باز این نه سربازان وظیفه و نیروهای کادر بودند که جلو ورود بانوان را می گرفتند بلکه “مسئولان حراست استادیوم” بودند که کاسه از آش داغ تر شده و دائم اعلام می کردند که “ورود خانم ها ممنوع است”. در مقابل، سربازان با زنان و دختران مشتاق و پیگیر ابراز همدردی می کردند. نیروهای انتظامی محافظه کار و محتاط تر هم یا روزه سکوت گرفته بودند یا سر به زیر انداخته و شرمگنانه زیر لب می گفتند :“ببخشید، ما ماموریم و معذور!”
هر چند اکنون حسن روحانی از خانم مولاوردی و گودرزی وزیر ورزش و جوانان خواسته است در این باره تعاملاتی داشته باشند و تدابیری بیندیشند و ساز و کارهایی بیابند که “هم نگرانی افرادی که نگران حضور زنان در ورزشگاه هستند برطرف شود و هم خواسته بانوان به ویژه نسل جوان در مسابقات بین المللی محقق شود”، اما به نظر می رسد نباید چندان امیدی به یافتن راه حلی سریع داشت. بعید است که در چند روز آینده کلید رئیس جمهور معجزه کند و بتواند در ورزشگاه ها را به روی زنان مشتاق دیدار بازی های والیبال “ایران ـ-ایتالیا” و “ایران ـ- لهستان” بگشاید تا دستکم وضعیت دوران احمدی نژاد در این زمینه حاکم شود.
حسن روحانی اگر می خواهد کاری بنیانی در این زمینه انجام دهد، باید در مقایسه با همتای ناخلف خود یک گام بیشترپیش بگذارد و یک کمیسیون ویژه مشترک تشکیل دهد و خود عهده دار ریاست آن شود و آن گاه در مقام یک “شخصیت مذهبی-ـ سیاسی” یک بار برای همیشه معضل ورود زنان به تمام ورزشگاه ها-ـ نه فقط استادیوم والیبال-ـ را حل کند.
گمان نمی کنم که او اطمینان خاطر نداشته باشد که محیط های “دو جنسیتی” همواره بسیار سالم تر و پاک تر از اماکن تک جنسیتی هستند و از آن مهمتر نداند که ملت خیلی بهتر از دولت می توانند هوای همسر، دختر و خواهر خویش را داشته باشند.