چهل برابر ترامادول

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

این خط این نشان، رفت و آمد بابک زنجانی با حکومت و نامه امروز مرتضوی که معلوم است که دارد با کارت دکتر کار می کند، خیلی معنی دار است. خبرها را یک دور دیگر مرور کنید. بقول ملت گرمیم هنوز حالی مان نیست، این مجلس وامانده احمق هم نمی فهمد که در شرایطی که کشور رسما دارد منفجر می شود این دعواها به معنی نابودی کامل جامعه است. یادم به صحنه های شمشیرزنی روی کشتی های در حال غرق شدن می افتد. اتفاقا افرادی مثل هاشمی و خاتمی و خامنه ای و لاریجانی و ظریف و تک و توکی دیگر می فهمند چه خبر است، ولی واقعیتش این است که عده ای از این آقایان اصلا نمی فهمند که علیرغم اینکه جامعه ایران چهره ای امیدوارتر پیدا کرده و در سطح جهانی هم ما با چهره ای بهتر دیده می شویم، ولی اصلا وضع خوبی نداریم. گروهی از ایرانیان ساکن مالزی بخاطر قاچاق مالزی به این کشور در حال مجازات مرگ هستند. انگار نمی توان به این افراد فهماند که وقتی در کشوری مجازات مرگ برای کمترین میزان مواد مخدرخطرناکی مثل شیشه در نظر گرفته می شود یعنی دولتش نمی خواهد اصلا از این شوخی های بی مزه با جامعه بکند.

به گفته مرتضوی نیمی از اعضای مجلس از وی در دوره کاری اش رشوه گرفته اند. همین آقای مرتضوی که مامور مخصوص جلوگیری از رشوه است به زنش کمک مالی کرده و به او موقعیت اداری داده است. از طرف دیگر اعلام شده که مصرف ترامادول و متادون بصورت انبوه و بسته بندی شده در عطاری ها انجام می شود و مرگ و میر ناشی از مصرف آن نسبت به چهار سال گذشته چهل برابر شده است. این افزایش مرگ و میر از آنجا اهمیت دارد که بدانیم که در شهر تهران یعنی ام القرای اسلام روزانه چهار تن تریاک مصرف می شود و دو میلیون نفر از کل مردم ایران معتاد به تریاک هستند. و اینکه در زابل با یک دلار می توان پنج گرم تریاک تهیه کرد و قیمت تریاک از آبجو ارزان تر است.

البته مشکلات ما فقط این نیست. یکی اش این که ازدواج موقت در ایران در یک سال 31 درصد افزایش پیدا کرده. این مهم نیست. آن یکی را بگویم، طبق آمارهای رسمی 95 درصد روحانیون بیکار هستند، البته این آمار خودش ایراد اساسی دارد، یعنی وقتی می گوئیم کسی روحانی است یعنی کار خاصی نمی کند، ولی منظور از این آمار این است که 95 درصد از روحانیون حتی کار خاصی هم نیست که نکنند، در همین شرایط است که صدا و سیما باضافه جامعه مندرسین حوزه علمیه قم باضافه دفتر آقای مصباح می خواهند از صدا و سیمای جمهوری اسلامی مسابقه استارآکادمی معروف به « استارآقا ولی» را برای کودکان و نوجوانان برگزار کنند. که چه بشود؟ مگر کم داریم؟ 95 درصد روحانیون بیکارند، آن وقت شما می خواهید تولید انبوه یا اندک روحانی بکنید؟ همین می شود که یکی می شود معتاد و « این یکی هم که آرام بود از ذوقش عقلش را فرستاد تجریش» همین است آقا. بیخودی نیست که حجت الاسلام رئیسی معاون قوه قضائیه می گوید « ایران در زمینه حقوق بشر مدعی است.» آدم تا این جور مصارف را نکند الکی مدعی می شود؟ اصلا شما می توانید بفهمید منظور از این چیزها چیست؟

برخورد با ظریف از نوع سوم

به نظر من که این معجزه کربلاست و آن هفتاد و دو تنی که هنوز باقیمانده اند. 72 نماینده مجلس از روحانی خواستند ظریف را برکنار کند. حتما می خواهید دلیلش را بدانید. دلیلش این است که ظریف گفته است آمریکا اگر به ما حمله کند کشور ما را از میان می برد، حالا اینجوری هم نگفته باشد یک جور دیگری گفته است. این هفتاد و دو نفر هم عقل شان را روی هم گذاشتند، البته فکر نکنم عقل شان را روی هم گذاشته باشند، چون روی هم بگذارند هم چیزی نمی شود، شاید دست شان یا پای شان یا یک چیز دیگرشان را روی هم گذاشتند و گفتند: « مگر آمریکا می خواست عراق را از بین ببرد، توانست؟» و خودشان جواب دادند: « معلوم است که نتوانست، همین الآن عراق سرومروگنده سر جای خودش است.» بعد همان هفتاد و دو تا با هم پرسیدند: « مگر آمریکا می خواست افغانستان را از بین ببرد، توانست هیچ کاری بکند.» در همین حال چند نفر آمدند جواب بدهند، که خودشان گفتند: « نه، نتوانست افغانستان را از بین ببرد، الآن افغانستان هست، خیلی هم بهتر است.»

پس اینطوری نیست که اگر آمریکا بخواهد کشوری مثل ایران را به این گندگی از بین ببرد بتواند، معلوم است که نمی تواند. پس نه تنها ظریف برای مراسم ماندلا نباید برد بلکه باید توسط روحانی برکنار شود. اصلا مهم نیست که ظریف برکنار بشود یا نشود، کجا می خواهد برود وسط یک مشت نمایندگان خارجی که یا عرب اند و با ما دعوا دارند، یا اروپایی اند و با ظریف و روحانی دوست اند، یا آمریکایی هستند و می خواهند با ظریف دست بدهند. اصلا مرض داریم کسی را بفرستیم به تشییع جنازه ماندلا که برود با اوباما دست بدهد؟ زن هم که نیست بگوئیم که ما مسلمان هستیم و دست نمی دهیم و موقع دست دادن مثل هندوها دست مان را می گذاریم روی هم و گردن مان را تکان می دهیم. لامصب اسرائیل هم نیست که بگوئیم دست نمی دهیم، چون اسرائیلی است.

اصلا چه لازم است که ظریف برود؟ آن هم آدمی که یا دارد استتوس می گذارد یا توئیت می کند، روحانی هم که بهش اعتمادی نیست. هاشمی را هم که بفرستیم از هر دو تاشان بدتر. اصلا چطور است خود آقای خامنه ای برود که دست هم ندهد، البته یک دفعه دیدی با همین نرمش قهرمانانه اوباما را گرفت بغل و آن وقت یکی باید این را جمع کند. هاشمی هم که توی نمازجمعه تهران قابل اعتماد نیست چه برسد به تشییع جنازه ای که هر چه سیاستمدار در دنیا هستند در آن جمع شده اند. خاتمی هم که وقتی هنوز سندش موجود نبوده بدون اینکه آمریکا رفته باشد در واشنگتن با جورج سوروس ملاقات کرده یکهو دیدی اینجا روی حسادت و چشم و همچشمی پرید اوباما را ماچ کرد، اوباما هم که مثل بیل کلینتون جنتلمن نیست نیم ساعت پشت در توالت منتظر بماند، تازه، آدم می رود تشییع جنازه نمی تواند تمام مدت برود توالت. به نظرم همین سردار رادان را بفرستیم با یک آفتابه قرمز برود تشییع جنازه ماندلا که هم آداب اش را به جا بیاورد و هم ترتیب عناصر معلوم الحال بین المللی را بدهد.

کلب آستان ولایت، نلسون

دوباره این وب سایت درد گرم خورده فلان نیوز نوشته بود از قول ولایتی که « ماندلا بارها خامنه ای را رهبر من خطاب کرده است.» خوب این جوری که حساب کنید که مجموعه مستخدمین من می شوند رضا کیانیان و مسعود بهنود و پرویز پرستویی و هوشنگ اسدی که هر وقت با آنها حرف می زنم یا می گویند چاکرتم یا می گویند نوکرتم، من هم می شوم رئیس مسعود فراستی و علیرضا میرعلینقی و صد نفر دیگر که هر وقت مرا می بینند می گویند چطوری رئیس؟ این که نمی شود که هر کسی به هر کسی گفت عبدتم عبیدتم غلامتم چاکرتم مخلصتم، فورا یک حکم برایش صادر کنیم و برایش حقوق تعیین کنیم. یعنی می شود این کار را هم کرد، ولی دفعه اول که طرف خندید و توضیح رسمی داد، که ظاهرا مرحوم ماندلا سالها قبل توضیح رسمی اش را داده، تکرار کردنش خیلی لوووووس است. البته مطمئنم که آقای ولایتی آدم سبکسری نیست، خیلی هم آدم با شخصیتی است ولی توی این جماعت کشتگان ولایت از این دل دیوانه ها پیدا می شوند.

مذبذبین بین ذلک

حالا ما که هیچی امیر جان، شما خودت بگو. اصلا ما رو بیخیال، شما خودت به کارهای یک سال قبل و موضوع گیری سه سال قبل خودت نگاه کن، یک نگاهی به مقاله ها و نوشته های خودت بکن، بعد درست، شوخی نمی کنم، همچین درست توی آئینه نگاه کن بعد ببین اینی که توی روزنامه برداشتی نوشتی بیشتر برازنده کیه؟ یعنی چی که نوشتی: « روحانی بین محافظه کاران و اصلاح طلبان مذبذب است.» بیخودی نگفتند که هر کسی تصویر خود بیند در آب.

داکیومنتولوژی یا سندشناسی تفصیلی

این هم مطلب امشب همان رفیق مان که اسم مستعار داشت، آنشب نوشته بود مسعود یا سعید هوشیار، حالا نوشته ایمان هوشیار، ممکن است فردا بنویسد امین هوشیار، یا خوشش بیاید بنویسد رامین هوشیار، البته ایشان با رامتین هوشیار که رفیق من است فرق دارد، ولی هر چند تاشان آدمهای هوشیاری هستند.

 بنده کسی را می شناسم که ایشون متخصص ثبت اسناده. در واقع بهتراست بگوییم اساسا متخصص مستنداته. در مورد همه چیز سند داره، کلا رو دست این آقا کسی نیست. البته کارش چیز دیگری است ولی در این زمینه نبوغ ذاتی دارد و در مورد استدلال عقاید و نظریاتی داده که سالها وشاید قرنها طول بکشد کسی بتواند به گرد پایش برسد. یکی از نظریاتش در مورد اسناد است که قسمتی از دست نوشته هایش را بصورت اتفاقی بنده پیدا کردم و در زیر آورده ام. چند نوع سند داریم،یک نوع سندی است که قابلیت انتقال دارد در واقع نوعی سند مالکیت است یک نوع دیگر منظور از سند همان مستندات است که برای رد و یا قبول مقوله ای ارائه می شود. حالا این نوع سند نوع دوم می تواند نوشته و یا نامه ای و یا مدیا(فیلم ،صوت،عکس) و موارد دیگری است که این آشنای ما بصورت زیر دسته بندی کرده است:

1) عطف به همجواری: سندی که می گویید سند دارم فلان سیاستمدار با جرج کاپلاویچ از کنار هم رد شدند.

2) عطف به خرفرض کردن مخاطب: یک برگ در می آورید می گویید این سنداست. دیگر ادامه نمی دهید. برگه را هم نشان هم نمی دهید.

3) عطف به اعتراف: سند می سازید. مثلا به یک نفر می گویید سه بار بگو “ما” او هم می گوید “ما،ما ،ما” بعدش می گویید آها نگاه کن فلانی اعتراف کرد که گاو است.

4) عطف به سیر ترشی: یک سری اسامی عجیب غریب و قلمبه سلمبه که نه خودتان می فهمید و نه طرف؛ مثلا « فلانی در سمپوزیوم پراگماتیستیک شرق خاوردور در مورد لیبرالیسیته و نقش آن در تولید سیر ترشی به روش شموئیل (صددر صد صهیونیست)هم نظر بوده.»

5) عطف به پیش بینی گذشته: مثلا در اتفاق سال 1964 ما قبلش گفته بودیم آقای فلانی می خواهد اینکار را بکند.

6) عطف به پیش بینی آینده: در مورد اتفاقی که در آینده قرار است رخ دهد همگی حالات را می گویید بالاخره یکی از آنها اتفاق می افتد؛ البته حواستان باشد حالات مختلف را در یک زمان و یکباره نگویید بلکه پخش اش کنید و در زمانهای مختلف بگویید. مثلا روزی سه وعده صبح، ظهر و عصر ناشتا.

7) عطف به معدوم: یک سری شاهد برای صحبت های خود می آورید که یا فوت گشته یا مفقودالاثر هستند.

8) عطف به خودم: استناد حرفهای خود را به یکی از انشعابات خود وصل کنید، مثلا این حرف صحیح است چون در صفحه فیس بوک یا مثلا در کتاب اینجانب یا مصاحبه ام با روزنامه فلان گفته شده که هر سه تا مال خودتان است.

9) عطف به پودونگ: بگویید فلانی را پودونگ(شخصیت منفی جولز و جولی) تایید کرده، در این نوع استدلال باید شخصی که به آن ربط می دهید وجود خارجی نداشته باشد.( مطمئن باشید کسی در این مورد تحقیق نمی کند، یا اگر هم تحقیقی بکند، کسی به جرفش گوش نمی کند، اگر هم کسی به حرفش گوش کرد، روی احتمال تصادف وی با موتورسیکلت می توان کار کرد.)

10) عطف به فحش به مقدسات: در این مواقع تمامی کسانی که مخالف استدلال تان هستند را افراد ملحد ،کافر،بی دین معرفی کرده وجرات حرف اضافه را می گیرید.

11) عطف به موجود: آخرین نوع سند از این دست این نوع استدلال است که بسیار قوی بوده و از تمامی موارد بالا موثر تر است اینکه فقط بگویید “سندش موجوده!” دقت کنید این کلمه موجوده بسیار مهم است. مثلا اگر بگویید سندش وجود دارد، دیگر آن تاثیر بالا را ندارد، اکیدا از به کار بردن واژه جایگزین برای”موجوده” خودداری کنید. بگویید” سندش موجوده”. البته توصیه شده کف دست را با زاویه 45 از بدن به بالا بیاورید و هنگام گفتن کلمه موجوده به مخاطب نشان دهید، این نوع سند متافیزیکی است درواقع نه ارائه می شود و نه قابلیت خوانده شدن دارد. تنها پس از ابراز اینکه “سند موجوده”ارائه می شود و سریعا پذیرفته می شود توصیه شده تعدادی اسامی مانند جرج، بنیامین، شموئیل، یعقوب … به حرفهایتان اضافه کنید؛ اگر تمام شرایط را رعایت کنید محکم ترین سند را ارائه دادید و از این سند محکم تر دیگر نداریم .این بخشی از دست نوشته های این دوست ما بود که کسی از آن خبر ندارد البته اگر باور ندارید که این متن متعلق به ایشان است برای شخص بنده خیلی اهمیتی ندارد چون سندش موجوده. دیدید چه تاثیری دارد. غوغا می کند لامصب!