درست ده ماه پیش در چنین روزی، در زمان صدور حکم قطعی مرگ روزنامه ی “جمهوریت” به این موضوع اشاره کردم که نظام تا اطلاع ثانوی اجازه ی کار روزنامه نگاری و فعالیت مطبوعاتی به “عماد الدین باقی” نخواهد داد.
اکنون باید چنین مرثیه ای را برای داماد خوش فکر و خوش قلمش محمد قوچانی خواند تا بداند تا زمان تغییر شرایط سیاسی کشور باید فکر روزنامه نگاری به سبک گذشته را از مخیله اش بیرون کند، یا اگر به این حرفه معتاد شده است و بر تداوم این کار پابرجا است، با یاری محمد عطریانفر، تیم شان شیوه ای نو و بدیع برگزیند.
اکنون اگر اوضاع سیاسی پیچیده تر از پارسال نباشد و اقتدارگرایان در مخمصه ای بدتر گیر نکرده باشند، آن ها شرایط شان از منظر داخلی یا اوضاع خارجی بهتر از روزهای پایانی بهمن 86 نیست که داس تیز مرگ را بر گردن روزنامه ی جمهوریت فرود آوردند تا تیمی دیگر از روزنامه نگاران را از صحنه خارج کنند.
این بار نیز بهانه ی لغو امتیاز، پافشاری بر اجرای ماده ی 16 قانون مطبوعات توسط هیات نظارت است. تنها نام نشریه از جمهوریت تغییر یافته است به “نیمروز” و تیم مطبوعاتی از یاران باقی تبدیل شده اند به همکاران محمد قوچانی، داماد جوانش. روزنامه نگاری که ماه پیش وقتی پیامی جدید، اما جدی تر را پس از سلسله توقیف های گذشته پیش روی خود دید، چندان که باید به آن توجه نکرد و از “آینده نو” به سمت “نیمروز” خیز برداشت تا چون گذشته در کنار محمد عطریانفر در صحنه ی مطبوعات باقی بماند و بمانند. اگر این بار روزی یک شماره “شرق” راهی دکه های مطبوعات نمی کنند، به همان اوضاع اخیر بسنده کنند و باز جایگزینی هفتگی بیابند برای “شهروند امروز”.
اما آنچه که اکنون نباید نادیده گرفته شود این است که حال پیام روشن است و کاملا شفاف، هر چند غیرقانونی و در تضاد آشکار با قانون اساسی: “تیم عطریانفر- قوچانی دیگر حق فعالیت مطبوعاتی ندارند”.
پیامی که اولین بار به جرم دگراندیشی و تبدیل شدن به حلقه ی اصلی وصل تمام ایرانیان و اصلاح طلبان برای تیم معروف به “جامعه” فرستاده شد که با توس، عصرآزادگان، نشاط و در کنارش اخبار اقتصاد و دانستنی ها و گوناگون هم تا مدتی به حیات خود ادامه دادند و حتی تا راه انداختن موسسه ی انتشاراتی “جامعه ایرانیان” نیز پیش رفتند که پس از لاک و مهر دفتر “جامعه” نیمه شبی “دزدهای خانگی” به دفترش زدند تا مدارک و اسناد لازم را جمع آوری کنند و در بازجویی ها از آن ها علیه محمود شمس الواعظین، باقر ولی بیک و … بهره بگیرند!
پیامی که با فاصله ی اندک برای تیم معروف به “صبح امروز” که اسرار هویدا می کرد نیز فرستاده شد. تیمی که به نوعی به دولت خاتمی منتسب بود و عصرها “آفتاب امروز” را هم در دکه های مطبوعاتی داشت و بعدها به نوعی بهار و بنیان، دوران امروز و آئینه جنوب و نوسازی و … را. این بار آدم ربائی نیز به ماجرای توقیف های مکرر و مداوم افزوده شد تا شاید اطلاعاتی بیشتر و کاراتر برای برخوردهای شدیدتر با دست اندرکاران این نشریات به دست آید!
پیام بعد برای تیم “سلام” بود که اکنون در هویت “جبهه مشارکت ایران اسلامی” و روزنامه ی “مشارکت” جلوه ای دیگر یافته بود و در کنار خود ماجرای کوی دانشگاه را داشت ومسائل مجلس ششم و حکم حکومتی را نیز. و بعدتر با ”نوروز”، “یاس نو”، “وقایع اتفاقیه” و … حضوری دیگر در فضای مطبوعاتی کشور.
در این میان نباید تیم روزنامه ی “خرداد” را فراموش کرد که وزیر استیضاح شده ی خاتمی را در جایگاه مدیر مسئول در کنار خود داشتند و سپس فتح را راهی دکه های مطبوعاتی کردند. مکانی که با بالا گرفتن داستان توقیف های فله ای بعد ها دفترش جایگاه و محل امید آن گروه از روزنامه نگاران نشریات تعطیل شده ای شد که هنوز دل به ماندن و ادامه ی کار در این حرفه بر اساس تئوری “بقا” داشتند، در هر شکل و شمایل و تحت هر شرایط و فشاری؛ ویژه نامه همشهری، جمهوریت، شرق، اعتماد، هم میهن و… جمعی که بعد محدودتر و محدودتر شدند و ماندند در کنار “محمد عطریانفر” به عنوان رئیس شورای سیاستگزاری و “محمد قوچانی” در هویت سردبیر و یادداشت نویس.
اما اکنون این دو فرد سخت کوش و پرتلاش با شرایطی جدید و پیامی جدی مواجهند. این بار پیام مستقیم است و کاملا شفاف، آن هم در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری خرداد 88 : “تیم بی تیم”؛ یا خانه نشین شوید و از خیر کار روزنامه نگاری به شیوه ی مرسوم بگذرید، یا چون بسیاری برای ادامه ی کار راهی دیار فرنگ شوید، یا نه به کار در همین سایت های خبری و وب ولاگ های تحت فشار دل خوش کنید. همان هایی که مشغول تدارک سازوکارهای لازم برای زدن و نابود کردن شان هستیم!
شیوه ی بکارگرفته شده علیه تیم جدید هدف قرار گرفته شده همان است که در مورد دیگر تیم ها بود و با همان پیام مشخص: از این به بعد دست روی هر نشریه ای که بگذارید یا در همان نطفه خفه شان می کنیم یا در همان شماره های اول توقیفشان می سازیم؛ پیش از انتشار یا در روزهای اول کار! چون “نوسازی”، “آریا”، “جمهوریت”، “هم میهن”، ”آینده نو” و…
تنها تفاوت بارز در این ماجرا، در تبدیل “حاکمیت دوگانه ” است به “حاکمیت یک پارچه و یک دست” و در کنارش محوریت یافتن وزارت ارشاد و هیات نظارت بر مطبوعات به عنوان عامل و مجری تا اطلاع ثانوی، به جای نقشی محوری که پیش از این قوه ی قضائیه و دادستانی ایفا می کردند.
این در شرایطی است که روال هیات نظارت در دوران اصلاحات بیشتر این بود که نشریاتی که به حکم دادگاه توقیف موقت یا به توصیه ی مقام قضایی منتشر نمی شده اند، تا روشن شدن وضعیت و بیرون آمدن از شرایط بلاتکلیفی از شمول ماده 16 قانون مطبوعات مستثنی باشند، اکنون اوضاع به کلی دگرگون شده و این نهاد خود شخصا حکم مرگ قطعی را صادر می کند. کافی است که مدیر مسئول به سمت و سوی تیمی به اصطلاح “مسئله دار”- از آن دست که شرحش رفت- نزدیک شود تا طناب دار را زودتر بر گردن روزنامه یا مجله ی خود ببیند. آن هم به این صورت که در ابتدا باب مذاکره را با او باز می کنند و حتی از دادن وعده و وعید نیز ابایی ندارند تا هر چقدر که می توانند از برنامه، نیت و تیم همکارش آگاه شوند. در واقع، مذاکرات اداری و قانونی دامی می شود بر سر راه مدیر مسئول بی نوا تا در زمان مناسب صیدی دست و پا بسته شود در تله ی این ماده ی به اصطلاح قانونی، در خصوص عدم انتشار به موقع و مستمر.
نکته ی درخور تعمق در اینجا نقش “نماینده مدیران مسئول” در هیات نظارت بر مطبوعات است که به تبع باید چون اسلاف خویش، در عمل نقش “وکیل مدافع مطبوعات” را بازی کند، نه مدعی العموم، دادستان و حتی گاه مجری حکم اعدام. اما متاسفانه با نقشی که جریان مسلط در نهادهای مطبوعاتی بازی کرده اند، آقای حسین انتظامی را در جریان انتخاباتی استصوابی بر این پست برگماشتند تا در عمده موارد به ویژه نشریات مستقل، دگراندیش و اصلاح طلب به زیان مدیران این مطبوعات رای دهد، در جهت منافع حاکمیت عمل کند و خود جا پایش را در پله های نردبان ترقی محکم سازد.
فردی که سابقه و نحوه ی عملکردش در موارد گوناگون برای بسیاری از مدیران مطبوعات و روزنامه نگاران کشور روشن بود؛ در پست مدیرکل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد در دوران پیش از اصلاحات، مامور رسمی سانسور و تعطیلی غیرقانونی روزنامه ها و مجلات. نقشی که در دوران حکومت احمدی نژاد، در جایگاه مسئول رسانه ای و سخنگوی شورای امنیت ملی نیز ایفا شد. مقامی که وظیفه ی اصلی اش صدور بخشنامه های خاص، حاوی مطالب و دستورالعمل هایی دائر بر ممنوعیت مدیران نشریات و روزنامه نگاران از انتشار اخبار و گزارش های مورد نیاز افکار عمومی بود، در شکل و شمایل فرمایشی در حهت تحکیم و تشدید سانسور و خودسانسوری که اهالی رسانه را از انجام کامل رسالت مطبوعاتی و وظیفه ی خطیر ملی شان منع می کرد و از اطلاع رسانی درست، شفاف و روشن برحذر می داشت.
فردی که اینک با اتکا به رای نسبتا بالایی که چند ماه پیش با وعده و وعید به دست آورد، اکنون حتی ابایی ندارد که در مصاحبه ی مطبوعاتی بگوید که اهل “مذاکره است و معامله” و “حکم توقیف مطبوعات” و “لغو امتیاز نشریات” را با سازوکارهای خلاف اصل 168 قانون مطبوعات- در اتاق های دربسته و جلسات”غیرعلنی” و در شرایط نبود هیات منصفه حتی از نوع انتصابی آن و در وضعیت عدم حضور مدیرمسئول یا وکیل او- قانونی می داند و عادلانه می انگارد!
حال در تله ای که فرا راه مدیران مطبوعات و روزنامه نگاران تعبیه شده است، علاوه بر نقشی که مقام های قضایی فراتر از اراده ی آیت الله هاشمی شاهرودی ایفا می کنند، حلقه و باند مطبوعاتی باقی مانده از دوران اقتدار سعید امامی در وزارت ارشاد و اطلاعات، نشسته پشت میزهای پرونده سازی کیهان، بر مسند وزارت و در جایگاه هیات نظارت، و به ویژه در جایگاه نماینده مدیران مسئول مطبوعات در این نهاد، همگی یک سناریوی چندجانبه را در چند پرده مو به مو اجرا می کنند؛ بستن و توقیف مطبوعات مستقل و بیکار کردن روزنامه نگاران آزادیخواه. ندادن پروانه ی انتشار به اقشار مختلف جامعه و هم زمان جلوگیری از انتشار نشریات دارای مجوز، اما دچار وقفه در انتشار.
برنامه همان برنامه ی گذشته ی دوران اصلاحات است- حتی اگر روز به روز بر سانسور و خودسانسوری بیشتر گردن نهاده شده باشد - و همه ی این افراد در خدمت یک تفکر، یک برنامه و اجرای منویات یک فرد خاص.
پارسال در زمان توقیف “جمهوریت ” و “آریا ” و “زنان” و… گفتم و اکنون نیز مجبور به تکرار آن هستم که اجزای این حلقه، چون دانه های زنجیر تو در تو، ماموریتی جز این ندارند که سرنوشتی محتوم را برای اهالی مطبوعات ایران - چون آن پرنده ی بی نوای اشعار و ترانه های فارسی- رقم بزنند.
در میان برف و بوران آخرین روزهای پائیز، و در شب یلدا و در استقبال فصل زمستان ، باز صدای محزون آن خواننده واضح و شفاف به گوش می رسد و نکته ای را در برابر ما می نهد. کسی به یادش مانده است که او از چه می نالید و از چه شرایطی فغان سر می داد، وقتی چنین می خواند؟
گنجیشکک اشی مشی
روی بوم ما مشین
بارون می آد، خیس می شی
برف می آد، گوله می شی
می افتی تو حوض نقاشی
کی می گیره، فراش باشی
کی می کشه، قصاب باشی
کی می پزه، آشپزباشی
کی می خوره، حکیم باشی
حکیم باشی، حکیم باشی.
گنجیشکک اشی مشی