دختران ایرانی در جدال با هنجارهای کهن

مهرانگیز کار
مهرانگیز کار

دختران و زنان جوان در کشورهائی که هنجارشکنی های سنتی به شدت خطرناک است، نمادی شده اند از یک جریان اجتماعی که جدال با هنجارهای کهن به آنها هویت می بخشد. هویتی که در این مواجهه به آن شناخته می شوند، در کوتاه مدت بحرانی است و به غربزدگی، بی بند و باری، و سبکسری تعبیر می شود. اما در دراز مدت شکل مناسبات اجتماعی و خانوادگی را تغییر می دهد. ایرانیان هنوز از کوتاه مدت عبور نکرده اند و عزم جمع بزرگی از دختران و زنان جوان ایرانی برای عبور از هنجارهای کهن، در دراز مدت هویت انسانی و استقلال طلبانه آنها را از شائبه های امروزی که غرب زدگی و بی بند و باری و سبکسری است، پاک می کند. در هنجارشکنی های کنونی، البته پدیده هائی که حتی در جوامع مدرن هم از احترام و پذیرش بهره ای ندارند، ظهور می کند که حاشیه هائی است بر ذات و نفس هنجارشکنی که زیر بنای حقوق بشری دارد و بر حقوق بنیادی انسان صرفنظر از جنسیت و گرایش های جنسی استقرار یافته است.

در این یادداشت، تمرکز بر یک نمونه از گرایش دختران ایرانی برای هنجارشکنی است. این گرایش بی آن که مانع قانونی و حتی شرعی پیش رو داشته باشد، بحران زاست و دختری که شور و شوق این گرایش را ابراز می کند، با لشگری از مخالفان باید نبرد کند و همیشه هم پیروز نمی شود. گاهی به فرض پیروزی، زیر بار سنگین فقر و شایعه سازی های بی رحمانه له می شود.

دختران ایرانی پیاپی از حق خود برای جدا شدن از خانه پدر و مادر و به استقلال زیستن، می نویسند و از آشوبی که در خانواده بلافاصله پس از ابراز این گرایش بر پا می شود، قصه ها می گویند. شگفت انگیز است که پیام های دریافتی، اغلب ازسوی دخترانی ارسال می شود که در محروم ترین نقاط کشور زندگی می کنند. این ویژگی عمق دیگری به موضوع می دهد که قابل تامل است. زیر پوست مناطق محروم ایران، نمادهای تجددگرائی از جمع زنان آشکارا نشو و نما می کند. این دختران از قانون و شرع خبر ندارند و پرسش ها از این دست است:

قانون چرا اجازه نمی دهد دختر از خانه پدر و مادر، بی آن که شوهر کند جدا بشود و به استقلال زندگی کند؟

آیا در قرآن دستوری هست که دختران باید تا ازدواج نکرده اند با پدر و مادر و خواهر و برادر زندگی کنند؟

دختران پرسشگر، هنگامی که مطلع می شوند جدا شدن از خانواده و به استقلال زیستن، نه منع قانونی دارد و نه منع شرعی، بیشتر شگفت زده می شوند و به نقل حکایت هائی می پردازند که در ماجرای جدا شدن از خانواده برای آنها اتفاق افتاده است.

پری می نویسد:

هر چه عجز و لابه کردم تا محترمانه از خانواده جدا بشوم، بی فایده بود. یکی می گفت خودم را می کشم، یکی می گفت تو را می کشم، یکی می گفت از ارث محرومت می کنم. یکی می گفت می دهم سنگسارت کنند و…

سرانجام به هوای سفر به اطراف شهرمان و دیدار با یک دوست، غیبم زد. پنهان از آنها آپارتمان کوچکی اجاره کردم. صاحبخانه زن میانسال و محترم و سرد و گرم چشیده ای بود و وقتی دید شغل و درآمد خوبی دارم و تحصیلکرده هستم خوشش آمد. حتی به من تخفیف هم داد. می گفت “کاشکی من هم در جوانی یک جو از شهامت تو را داشتم. آن وقت مجبور نمی شدم برای فرار از خانواده و رسیدن به استقلال با جوانی ازدواج کنم که اصلا دوستش نداشتم. نه به استقلال رسیدم، نه به خوشبختی.”

اما این دوران خوش استقلال کوتاه بود. خانواده مثل مغول ها ریختند توی خانه. ابتدا تا توانستند به زن محترمی که به من خانه اجاره داده بود توهین کردند و بعد هم اثاثه من را که تازه خریده بودم ریختند توی وانت. به پلیس زنگ زدم. پلیس سررسید و وقتی فهمید موضوع از چه قرار است، تمسخر آمیز خندید و همدست پدر و مادر و برادرم شد. یکی از آنها پیاپی می گقت “دختر فراری که احترام ندارد. این چه کاری است؟”

کار به دادستانی رسید. مقاومت می کردم و می خواستم بروم و از یک مرجع قضائی کمک بخواهم. بالاخره از عهده ام بر نیامدند و رفتیم دفتر دادستان. آن جا پرسیدم چرا من را که رشید و شاغل و تحصیلکرده هستم به حال خودم نمی گذارند. مقام قضائی در را بست و دو ساعت من را نصیحت کرد. هرچه از او خواستم تا از قانونی که برای دختران این ممنوعیت را ایجاد می کند، بگوید طفره رفت. هرچه خواستم تا حکم شرعی ممنوعیت دختران رشید و شاغل را بیان کند، طفره رفت. فقط می گفت برادرتان می تواند تنها زندگی کند، ولی مصلحت نیست شما تنها زندگی کنید. جامعه فاسد است. گرگهای گرسنه دنبال غذای لذیذ می گردند. خودتان را به دستشان ندهید. از خانه پدر باید به خانه شوهر بروید. با خودم گفتم لابد از آن جا هم به گورستان!

از دفتر مقام قضائی بی آن که از قانونی با خبر بشوم دست خالی بیرون آمدم و در اختیار خانواده ای قرار گرفتم که پشت در منتظر بودند تا من را با خود به خانه خودشان ببرند و بردند. در حال برنامه ریزی هستم تا کاری در تهران پیدا کنم و بگریزم. باز هم اگر نشد، قاچاقی هم که شده از این کشور می روم.

برای این دختر نوشتم قانونی نداریم که دختر رشید را مکلف کند تا ازدواج نکرده با خانواده اش زندگی کند. حکم شرعی هم در این باره نداریم، مگر آقایان به جعل آن همت گمارند. قانون گذرنامه هم برای خروج دختران بالای ۱۸ سال از کشور و صدور گذرنامه برای آن‌ها به ضرورت رضایت رسمی پدر یا برادر و دیگر افراد ذکور خانواده اشاره‌ای ندارد. بنابراین وقتی دختر ۱۸ ساله‌ای می‌تواند با استقلال رای از کشور خارج بشود، حتما می‌تواند به خصوص اگر شغل و درآمد هم داشته باشد، جدا از خانواده پدری زندگی کند. در این باره اراده خودش کار می‌کند، نه خواست خانواده.

قانون گذرنامه که این حق قابل تعمیم را برای دختران بالای ۱۸ ساله تضمین کرده است، کاملا در انطباق با احکام شرع در دوران شاه تصویب شده و مدت ۳۶ سال است که از بس شرعی بوده، فقهای شورای نگهبان هم به آن ایرادی نگرفته اند و همچنان معتبر است. در همین قانون، زن شوهردار تا شوهر رضایت رسمی و کتبی ندهد، نمی تواند گذرنامه بگیرد و نمی تواند از کشور خارج بشود. بنابراین مقام قضائی حق مصلحت گرائی ندارد. او فقط مجری قانون است. همه شان به زن که می رسند می روند بالای منبر و یادشان می رود که مثلا مقام قضائی هستند.

پری اعتماد به نفس بیشتری پیدا کرد، ولی خوشحال نشد. حرفش این بود که وقتی قانون و شرع در کشوری با حکومت دینی، مانع در برابر من ایجاد نکرده، چگونه مقامات قضائی که باید به قانون اقتدا کنند، به موعظه می نشینند و پلیس این کشور بدون اعتنا به حقوق قانونی من، بی سیم به دست وارد ماجرا می شود و می رود کنار دست مادر و پدر و برادرم که قانون را می خواهند بشکنند می ایستد و به من تمسخر آمیز می خندد.

دختران ایرانی که می خواهند بی آن که ازدواج کرده باشند، از خانواده جدا زندگی کنند، تعدادشان رو به فزونی است. هنجاری که طی قرون کار کرده و دختر را از خانه پدر به خانه شوهر فرستاده و از آن جا به گورستان، رو به تزلزل است. پایه هایش را دختران ایرانی، اتفاقا زیر سلطه حکومت دینی و زندگی پلیسی در کوچه و خیابان و مهمانی ها، دارند می لرزانند. برچسب “دخترفراری” راه بر این گرایش هنجارشکن نبسته است. منظور این نیست که دختران در صورت ترک خانواده حتما خوشبخت می شوند، و به خصوص اگر دانش و تخصص و شانس پیدا کردن کار نداشته باشند، منفعت نهائی شان تامین می شود. بلکه منظور از طرح موضوع این است که دختران امروز اغلب به هنجار شکنی می اندیشند. هنجار شکنی در زندگی دختران، از قانون شکنی هم دشوارتر است. با این وصف کسانی که به لحاظ موقعیت های اجتماعی طرف مشورت دختران هستند، به این یقین رسیده اند که دختران ایرانی حتی در خانواده های مذهبی، اراده کرده اند به هر قیمتی هنجار شکنی کنند و در فاصله خانه پدر و خانه شوهر، یک مرحله از استقلال را تجربه کنند.

کدام نیروی نظامی و انتظامی و منبری می تواند گرایش دختران به انواع هنجارشکنی ها را تعطیل کند. این تحولات اجتماعی مثل روزنامه و کتاب و فیلم نیست تا مجوزش را لغو کنند. گرایش معطوف به تجددگرائی و استقلال فردی در جامعه ای که نسل های جوان آن، از زندگی فقط با هنجار شکنی لذت می برند، متوقف نمی شود. البته قربانی می دهد. اما در دراز مدت، هنجارهائی که آزادی و استقلال فردی را خدشه دار کرده اند، فرو می ریزند و جایگزین های مدرن و مناسب خود را می یابند. در این ریزش، نقش زنان جوان به علت ستمی که قرن ها زیر بار هنجارهای تبعیض آمیز تحمل کرده اند، البته پررنگ تر است.