تماشاخانه ای به نام ایران

بیژن صف سری
بیژن صف سری

یکی از مشمئز کننده ترین اعمال عمله سیاست این آب‎ ‎و خاک ، یعنی هما ن هایی که نانشان در تنوز سیاست ‏پخته می شود ، گاها‏‎ ‎افاضات به دور از عقل و منطقی است که در تمام 29 سال گذشته، چون لق لقه‏‎ ‎دهان، از ‏صبح تا شام به گوش مردم همیشه در صحنه می خوانند بی آنکه حتی‎ ‎لحظه ای به این صرافت افتاده باشند که ‏مبادا مستمعین این چنین حلقه به‎ ‎گوش، وایضا همیشه در صحنه ، شاید علاوه بر داشتن یک سر ودو گوش و ‏دوپا ویک‎ ‎زبان سرخ ، چیزی دیگری هم به نام عقل در سر داشته باشند‏‎.‎


به‎ ‎شهاد ت تاریخ همین انقلاب 57، که چند روزی است، بیست و نهمین سالگردش را‎ ‎به پایان برده ایم، هنوز ‏مهرسیاه جامه گانش بر پیشانی نقشه ی گربه نشان‏‎ ‎این آب و خاک ، خشک نشده بود که هیاتی که معلوم نیست ‏از روز اول وظیفه اش‎ ‎پاک سازی وطن پرستان بود و یا رد صلاحیت کاندیدا های بعدی خدمتگزار به ملت‏‎ ‎در مجلس، تاسیس شد و چند سال بعد هم قانون اساسی که حاصل خون شهیدان‎ ‎انقلاب بود ،به صد بهانه ‏اصلاح گردید و شد آنچه امروز با صد پیوندو تبصره‎ ‎و ماده ، نه راهی به روی ملت هاج وواج مانده می ‏گشاید ، و نه روی خوشی به‏‎ ‎تغییر دهندگانش‎ ‎نشان می دهد‏‎.‎


الغرض این‎ ‎دو مهم ، اولین زنگ اخطاربرای انقلابی بود که تا به امروز مهمترین و اساسی‎ ‎ترین آرمانهایش ‏همچنان بر زمین باقی مانده است خاصه با همین زنگ خطر بودکه‎ ‎از مردم کوچه و بازار که زمانی عکس ‏رخ یار در ماه دیده بودند تا عاقلان و‎ ‎خردمندانی که خود را به ناشنوایی می زدند ، بدانند ، بازی تمام است ، ‏و‎ ‎روز از نو و روزی از نو ،به عبارتی بهتر همه به درستی دریافتند که اگر‎ ‎سالی ده بار هم در این کهنه دیار ‏یکی از مظاهرپر طمطراق دمکراسی ، یعنی‎ ‎انتخابات بر پا گردد ، چیزی جز بیاد آوردن آن ضرب و المثل ‏فدیمی نیست که ،‏‎ ‎حکم خانه خرس و آب و انگوررا دارد و یا بقول زنده یاد سعید نفیسی که می‎ ‎گفت: خدواند ‏به ما ایرانیان همچون نیاکانمان ذوق مخصوصی برای تماشا کردن‏‎ ‎داده است و تا چند قرن دیگر هم ‏فرزندانمان هم سرگرم همین تما شا هستند چرا‎ ‎که وضع جغرافیایی ایران ،کشور ما را بهترین تماشاخانه ‏جهان کرده است حال‎ ‎اگر تو نمی پسندی تغییر ده فضا را ،‎ ‎نه قضا را‎.‎


با‎ ‎آنچه گفته آمد تصور کنید این همه قیل و قال بر سر رد صلاحیت کاندیدا های‎ ‎مجلس هشتم برای چیست آیا ‏غیر از آنچه پیش آمده است باید اتفاق می افتاد ؟‏‎ ‎و یا اینکه هر دوره از انتخابات میزان تعمیق ملت را به ‏سنجش می کشند ؟ آن‏‎ ‎هم ملتی که چند سال پس از انقلاب با اولین زنگ خطر از خواب غفلت بیدار‎ ‎گردید و با ‏برگزاری چندین و چند انتخابات دیگر تا به امروز آنقدر آگاه شده‎ ‎است که بخوبی در یابد که امروزحتی در ‏انتخابات پیش رو نیزهم ، نه تنها‎ ‎غیر خودی ها از اصلاح طلب تا نهضت آزدی ها و … دیگر راه به قدرت ‏ندارند‎ ‎بلکه حتی کسانی مثل نوه رهبر کبیر انقلاب و یارانش هم باید گوشه عزلت‎ ‎انتخاب نمایند ، پس این همه ‏هیاهو برای چه و برای چه کسانی است ؟ آگاهی‎ ‎مردم؟‎!‎


بیادم هست با آغاز ثیت نام‎ ‎کاندیدا های انتخابات پیش روی، چندین مطلب که همگی حکایت از بی اثر بودن‏‎ ‎حضور مردم در پای صندوق های را ی را داشت ، نوشته بودم تا اینکه روزی یکی‎ ‎از دوستان اصلاح طلب ‏که از قضای روزگار امروز از مغضوبین هم می باشد دریک‎ ‎تماسی تلفنی گلایه گونه گفت: چرا در نوشته ‏هایت مردم را به عدم حضور در‏‎ ‎انتخابات تشویق می کنی؟ آیا انتخابات ریاست جمهوری گذشته را فراموش ‏کرده‎ ‎ای؟


گفتم‎ :‎اولا‎ ‎حقیرروزنامه نگاری بی نام نشانم که از 70 میلیون نفوس ایرانی شاید ده الی‎ 50 ‎نفر مطلب این ‏کمترین را بخوانند اما با این همه به قدر وسع می کوشم‏‎ .‎اما سوال من از شما این است: که آیا اگر من و امثال ‏بعنوان یک شهروند‎ ‎تمایل داشته باشیم جنابعالی بعنوان وکیل و نماینده در خانه ملت حضور‏‎ ‎داشته ‏باشید، این خواسته ی نابجایی است؟ شورش بر ضد امنیت ملی است؟‏


گفت:‏‎ ‎البته که‎ ‎نه ، اما رد صلاحیت مان می کنند‏‎ .‎


پرسیدم‎:‎ت ا بدانجا که من و همه ی کسانیکه شمارا می شناسند، می دانیم که شما نه‎ ‎قاتل و نه دزد ویا قاچاقچی ‏هستید . ازهمه مهمتر وطن پرست و با سواد و‎ ‎متخصص در رشته ای هستید که کشور به وجودتان احتیاج ‏دارد، پس چرا رد صلاحیت‎ ‎می شوید ؟


خندید و گفت‎:‎‏ ما که از پای نمی نشینیم ، اتفاقا قرار است با جمعی از همفکران‎ ‎برای ثبت نام به یکی ازحوزه ‏های نام نویسی برویم‎ .‎


پرسیدم‎ : ‎با علم به اینکه‎ ‎رد صلاحیت خواهید شد ؟


گفت‎ : ‎بله‎.‎


خندیدم وگفتم‎ :‎برای چه ؟‏


گفت‎ : ‎برای اینکه بازتاب رد صلاجیتمان‎ ‎به گوش همه جهانیان خواهد رسید‎.‎


گفت‎ : ‎آیا مگر غیر از این است که تا کنون برای قتل هایی مثل قتل های زنجیره ای، و یا با مرگ یک زن ‏ایرانی تبارعکاس در زندان اوین ، و یا اعدام جوانان و‎ ‎زدن زنان وکشتن دختران در بازداشتگاهها و بستن فله ‏ای روزنامه ها و‏‎ ‎بازداشت های بی دلیل آنها … و هزاران فجایای دیگر که برای هرکدامشان‏‎ ‎هزاران طومار ‏و بیانیه و اعلامیه های ریز و درشت به مجامعه بین المللی‎ ‎نوشته شد ، تغییری در آنچه هنوز می گذرد ، ‏گذاشته است ؟ و یا اثری داشته؟‏‎ ‎تا برای رد صلاحیت چون شمایی جهانی به تکاپو افتند؟‏‎ …‎


آری این است‎ ‎افاضات ارباب سیاست ما که با منطقی کودکانه انتظار حمایت مردمی را دارند‎ ‎که بخوبی میداند ‏آنچه سیاسیون می گویند خواب و خیالی بیش نیست‎ .‎


آنچه‎ ‎گفته آمد از سیاسیون امروز این کهنه دیار بود که با این قلم الکن و قلب‎ ‎بیمار به تحریر در آوردم که ‏گویی سیاسیون را جز با تعمیق مردم، راه دیگری‎ ‎نیست، حال بشنوید از روحانیتی که تا به یاد تاریخ مانده ‏است همواره ملجا‎ ‎و پناهگاهی برای مردم بوده اند . طرفه آنکه اخیرا نامه ای از سوی حضرت آیت‎ ‎آلله اسدالله ‏بیات، به آقایان خاتمی، هاشمی و کروبی نوشته شده است ودر‏‎ ‎آن استمداد طلبانه هشدار داده است مبادا ‏مقاومت نکردن در برابر رد صلاحیت‎ ‎شدگان، آینده انقلاب و جمهوری اسلامی به خطر افتد والخ‏‎…‎


بیادم‎ ‎هست در آن زمان که سردبیر روزنامه صدای عدالت بودم ، روزی با چند تن از‏‎ ‎همکاران به دیدار چند ‏تن ار روحانیون مستقل از حکومت به قم رفته بودیم از‎ ‎جمله به بیت حضرت آیت الله بیات هم رفته و ساعتی ‏از بیاناتشان کسب فیض‎ ‎بردیم و در آن جلسه آنچه از دیدار با این روحانی بی هیاهو و روشنفکر‎ ‎دریافتم، ‏دانستم این روحانی فارغ از هر قیل و قالی به اصطلاح نان و ماست‏‎ ‎خود می خورد و با اندکی از شاگردانی ‏که دارد به مباحثه علمی از نوع حوزه‏‎ ‎ی مشغول است و کاری به امر جاریه کشورنیز ندارد حتی اگرمرجعی ‏چون آیت الله‎ ‎منتظری را چند خانه دور تر از خانه ایشان در حصر کرده باشند‏‎ . ‎


الغرض‎ ‎وقتی نامه حضرت آیت الله بیات، به آقایان خاتمی، هاشمی و شیخ کروبی را‏‎ ‎خواندم، نا خود آگاه این ‏حمله بر زبانم جاری شد که آش آنقدرشور است که‏‎ ‎آشپز باشی هم به صدا در آمده است، اینکه می گویم آشپز ‏یاشی از این رو است‎ ‎که حضرت آیت الله اسدالله بیات زنجانی خود از اعضای موثر بازنگری به قانون‏‎ ‎اساسی ‏هستند‎.‎


بی شک احساس مسئولیت یک‎ ‎روحانی نسبت به آینده یک ملت مسلمان امری طبیعی است اما بشرط آنکه این ‏خیر‎ ‎خواهی از سر تدبیر و عالمانه باشد اما استمداد این روحانی عالیمقام از‎ ‎آقایان خاتمی، هاشمی و شیخ ‏کروبی به دلایل ذیل نشان از بی اطلاعی ایشان‎ ‎از عمق فاجعه ایست که ایشان را به نوشتن چنین نامه ای وا ‏داشته است‎ .


اول‎- ‎‏ استمداد از روحانی عالیقدری چون خاتمی که به حق اگر در طول 29 سال گذشته‏‎ ‎در مجامع بین المللی ‏وجه ای برای این آب و خاک پس از انقلاب کسب شده باشد‎ ‎توسط همین سید عالیقدر و مهربان است و بی ‏اغراق تنها روحانی محبوب مردم‏‎ ‎کوچه و بازار است اما با این همه استمداد از چنین عالمی محبوب قلبها ‏خطای‎ ‎محض بیش نبوده است چرا که خاطره ی بیست میلیون رای به این روحانی‎ ‎عالیمقام هنوز از یادها ‏محو نگردیده که عاقبت با همه ی نیت خیری که برای‎ ‎اصلاح امور این آب و خاک داشته است، آنگاه که با ‏فرمان حکومتی روبه رو‏‎ ‎گردید، در پاسخ به همه ی چشم انتظارانی که به او دل بسته بودند تنها یک‎ ‎پاسخ ‏داشت ، او گفت “ رئیس جمهور در ایران یک تدارکات چی بیش نیست “. حال‎ ‎این ساده اندیشی نیست که از ‏چنین روحانی خوش قلب اما … خواسته شود تا‎ ‎مانند اجدادش در راه حق با هر هزینه ای گامی برای ملت بر ‏دارد؟


دوم ‏‎- ‎و اما آیت الله هاشمی رفسنجانی که بی شک تاریخ زنده ی انقلاب و از یاران‎ ‎صدیق رهبر کبیر انقلاب ‏بوده است. او هم امروز به دلیل در گرداب قدرتی که‏‎ ‎خود آفریده است،‎ ‎دست و پا می زند. و به حکم عقل ‏سلیم از چنین غریقی هرگز‏‎ ‎طلب یاری نمی بایست کرد که عمل غیر عالمانه ای بیش نیست چرا که هنوز به‎ ‎خاطر داریم در انتخابات ریاست جمهوری گذشته وقتی بنا به گفته خود جصرت آ‏‎ … ‎هاشمی ناجوانمردانه او ‏را از صدر جدول به زیر می کشانندش، تنها دفاعیه‎ ‎اش واگذار کردن متخلفین به خداوند بوده است و قادر به ‏اخقاق حق خود نبود ،‎ ‎زیرا زلفی گره رده با قدرت داشت ، حال از چنین مفتون قدرتی که بنا به‏‎ ‎ملاحظات ‏غیر شرعی قادر به احقاق حق خود نیست می توان چشم امید داشت تا‏‎ ‎مدافع حقوق دیگران نیز باشد ؟‎

سوم‎- ‎سومین خطای روحانی بی جنجال اما روشن ضمیرما، حضرت آ… اسدالله بیات‎ ‎استمداد ازآ… کروبی ‏معروف به شیخ اصلاحات است چرا که شاید این روحانی‎ ‎عالی قدر قم نشین ما ( آیت الله .بیات ) از یاد برده ‏باشند آنگاه در زمان‎ ‎انتخابات ریاست جمهوری گذشته، وقتی شیخ اصلاحات ( کروبی ) در فاصله ای‎ ‎کوتاه ‏که به مثابه خواب اصحاب کهف بود از صدر جدول به قعر پرتاپش می کنند‏‎ ‎سراسیمه به بیت رهبری می رود ‏و آنچه حق خود می دانست به شرط ممهور شدن‏‎ ‎لبان پر گوی خود می ستاند. و این سکوت آن زمان بر ملا ‏می گردد که ناگاه‏‎ ‎حزبی عظیم ( اعتماد ملی ) با عضویت و کارگزاری ده ها نماینده ی مجلس ششم و‏‎ ‎روزنامه ای پر طمطراق با بودجه ای … بر ملا می شود . حال توسل و استمداد‎ ‎به این سه تن آیا حکم به خطا ‏رفتن آن عالم بی عمل را نمی ماند؟‎


سخن‎ ‎کوتاه ولی رخصتی خواهم تا آن تعبیر جالبی که از زمانهای گذشته در فرهنگ‏‎ ‎مردم این کهنه دیارسینه ‏به سینه مانده است حسن ختام این شقشقه قرار دهم که‎ ‎می گویند: “هر قالبی به مقلوب خویش شبیه تر است. ‏یعنی آنانی که در صحنه‏‎ ‎درگیری های سیاسی پیروز می شوند و به عنوان مصلح جامعه قد علم می کنند ،‏‎ ‎همواره مرتکب اعمالی خواهند شد که آدمی را به یاد تعبیر زیبای آن فرزانه‏‎ ‎آگاه‎ ( ‎هانا آرانت‎) ‎می اندازد‏‎ ‎که ‏در باره ی انقلاب کبیر فرانسه گفته بود، ” هابیل ، قابیل را کشت”. که‎ ‎از نگاه جامعه شناسی چنین تعبیری ‏دارد که، مردمی که فرهنگ روابط اجتماعی‎ ‎شان در ساختار کلی با نظام سیاسی حاکم، یکی است، هر گاه ‏علیه ظلم حاکمی‎ ‎قیام کنند و به حکومت نشینند جز ادامه ی کارحاکمان پیشین و شاید بدتر از‎ ‎آن ، کاردیگری ‏نمی توانند انجام دهند آنچنان که تاریخ ما گواه این ادعا‎ ‎است، بعنوان مثال، نهضت سربداران، که یکی از ‏مصداق های این اصل مهم‎ ‎جامعه شناسی است زیرا آنها هم نیز عاقبت به همان راهی رفتند که حاکمان‏‎ ‎پیش ‏از آنها رفته بودند؛ آنچنان که امروز پس از 29 سال از انقلاب، شاهد‏‎ ‎برآنیم که حتا روحانیت هم نیز، که خود ‏علمدار این نهضت بوده است، به این‎ ‎اصل مهم اما اجتناب ناپذیر از علم جامعه شناسی گرفتار آمده اند و به ‏راهی‎ ‎می روند که پیش از این گذشتگان رفته اند‎ .‎


چه‎ ‎نیکو سخنی دارد فرزانه ار یاد رفته ما سعید نفیسی که گفته بود “ایرانیان‎ ‎به دلیل ظلم پذیری که همچون ‏وراثت نحس که از اجداد خود به ارث برده اند‎ ‎تماشاچیانی خوبی هستند، زیرا ایران تماشا خانه ای بیش ‏نیست.‏