هیچ کس نمی داند احمدی نژاد زمانی که خبر نامه ی سرگشاده ی هاشمی رفسنجانی به خامنه ای را شنید، در اوقات فراغت مبارزات انتخاباتی، در مسیر ساری - اهواز، نشسته بر صندلی هواپیمای اختصاصی ریاست جمهوری، به چه فکر می کرده و چه حال و روزی داشته است.
آیا او آن قدر هوش و ذکاوت داشته است که به یاد کلام مرحوم شریعتی- “یک در برابرش بی نهایت صفرها”- بیفتد و خود را در صحنه ی سیاست ایران صفری بیش نداند که یک باره با پشت کردن رهبری به او “هیچ” و “پوچ” می شود؟ آیا او در این مسیر به این موضوع فکر نمی کرده است که بهتر است من هم زرنگی کنم و پیش از آنکه رهبر دستش را از پشتم بردارد، یا مجلس هفته ی آینده در مسیر صدور حکم “عدم صلاحیت” و “کفایت سیاسی” قرار گیرد و در هر صورت با سر به زمین بخورم، چون بنی صدر به خلبان دستور خروج هواپیما از مرزهای کشور را بدهم و پیش از اینکه عمر سیاسی ام به سر رسد، نزد روسای کشورهای دوست چون “هوگو چاوز” بروم و باقی عمر را آن جا سکنی گزینم؟
شاید احمدی نژاد در این لحظات یاد معجزه ی چهار سال پیش افتاده باشد که درست در همین روزها شاهین اقبال بر سرش نشست و چون - درست سه روز پیش از زمان برگزاری دور اول انتخابات ریاست جمهوری نهم- امر بر جایگزینی او به جای قالیباف قرار گرفت، مسیر زندگی اش دگرگون شد. شاید او در تمام مسیر طولانی شمال به جنوب کشور چهره ی محسن رضایی با آن خنده ی معنادار دوشنبه شبش در مناظره ی تلویزیونی، در ذهنش نقش بسته و سایه ی مرگ زودهنگام سیاسی خواب از چشمانش ربوده باشد.
اما بسیار محتمل است که او در شرایطی که خود را برای شرکت در “مانور تبلیغاتی میدان امام حسین تا میدان آزادی” در روز چهارشنبه آماده می کرده است، فکر ورود مستقیم هاشمی را به صحنه نمی کرده است. اقدامی بی سابقه ی که پس از تلفن خصوصی فردای بعد از مناظره ی موسوی و احمدی نژاد، به نگارش نامه ی سرگشاده به رهبری ارتقا پیدا کرد؛آن هم درست سه روز پیش از زمان برگزاری انتخابات. نامه ای افشاگرانه که اشاراتی مستقیم بر ضرورت برکناری احمدی نژاد چون بنی صدر دارد و هم تراز دانستن جرم رییس جمهور با پالیزدار. مسلما این ها مواردی نبوده است که به مخیله ی رئیس جمهور دروغ باف لمیده در صندلی هواپیمای اختصاصی و مشاوران تبلیغاتی و کارشناسان جنگ روانی اش بگنجد.
او در این مسیر طولانی حتما چند پاراگراف زیر را بارها و بارها مرور کرده است و شاید چون آمادگی ذهنی لازم را نداشته و در شرایطی گیجی ناشی از این ضربه ی سنگین سیاسی به سر می برده، از مشاوران نزدیکش خواسته است که آن ها را برایش تفسیر و تحلیل کنند و اگر شد در آسمان آبی خوزستان، از هاله ی نور مدد جویند و مانع “هیچ” شدنش گردند.
“متأسفانه اظهارات عاری از حقیقت و غیرمسئولانه آقای احمدینژاد در جریان مناظره با مهندس موسوی و مقدمهچینیهای قبل و حوادث بعد از آن، خاطرات تلخ اظهارات و اقدامات منافقان و گروهکهای ضدانقلاب در سالهای اول بعد از پیروزی انقلاب و نیز تهمتزدنها در انتخابات 84 و انتخابات مجلس ششم ولجنپراکنیهای باند پالیزدار که در دادگاه محکوم شده را به نمایش گذاشت و از آنجا که بخشی از این اظهارات قبلاً در رسانههای دولتی و آتش تهیه آن در سخنرانی مشهد مقدس مطرح شده، ادعای اینکه مطالب او تحت تأثیر فضای مناظره گفته شده و فاقد برنامهریزی قبلی است، پذیرفتنی نیست و گویا برای تحتالشعاع قرادادن گزارشهای مستند و مکرر دیوان محاسبات در خصوص مفقودالاثر بودن یک میلیارد دلار و ارتکاب چند هزار تخلّف در اجرای بودجهها میباشد و شاید هم رقیب اصلی خود را افتخارات ربع قرن انقلاب اسلامی میداند.
”دهها میلیون نفر در داخل و خارج ناظر دروغپردازیها و خلافگوییهایی بودند که برخلاف شرع و قانون و اخلاق و انصاف، افتخارات نظام اسلامیمان را نشانه گرفته بود.”
”…البته اینجانب قصد ندارم که دولت موجود را مثل دولت بنیصدر معرفی کنم و یا سرنوشتی شبیه آن دولت را برای این دولت بخواهم، بلکه مقصود این است که باید مانع گرفتار شدن کشور به سرنوشت آن روزگار شد.”
”… با اینهمه بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمیتابند و آتشفشانهایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم. اگر نظام نخواهد یا نتواند با پدیدههای زشت و گناهآلودی مثل تهمتها، دروغها و خلافگوییهای مطرح شده در آن مناظره برخورد کند و اگر مسئولان اجرای قانون نخواهند و یا نتوانند به تخلّفهای صریح خلاف قانون در اعلان افراد به عنوان فاسد که فقط بعد از اثبات تخلّف در دادگاه قابل اعلان است، رسیدگی کنند و اگر فردی در موقعیت ریاست جمهوری بدون مراعات شأن منصب مقدسش خود را مجاز به ارتکاب چنین گناهان کبیره و اخلاقشکن علیرغم سوگند به مراعات شرع و قانون بداند، چگونه میتوانیم خود را از پیروان نظام مقدس اسلامی بدانیم؟
”… لذا در فرصت باقیمانده ضروری به نظر میرسد خواسته حق حضرتعالی و مردم در خصوص انجام انتخاباتی سالم و پرابهت و حداکثری تحقق یابد. کاری که میتواند عامل نجات کشور از خطر و باعث تحکیم وحدت ملی و اعتماد عمومی باشد و فتنهگران نتوانند با حدس و گمان نصّ پیامتان در مشهد و در مرقد امام راحل را با هوس خود تحریف کنند و با نادیده گرفتن قانون، بنزین بر آتشافروخته بریزند”.
اطرافیان احمدی نژاد در مسیر بازگشت اهواز به تهران نیز حتما اجازه نخواهند داد که رئیس جمهور محبوب شان در جریان خبرهایی که روز سه شنبه روی سایت “تابناک” درج شده است، قرار گیرد تا آگاه نشود که در یک جنگ روانی و آماده سازی تبلیغاتی همه چیز برای تبدیل او به “هیچ” در حال شکل گیری است. از جمله، آن ها او را در جریان خبرهای دیگری چون تغییر دیدگاه علما و روحانیون عالیرتبه قم که تا چند روز پیش آن ها را حامیان خود فرض می کرد و اکنون پس از حذف حمایت آیت الله های شناخته شده از او به دلیل دروغگویی، یک باره “بیانیه ی 38 تن از فضلای حوزه ی علمیه قم” را دائر بر اصلح دانستن محسن رضایی امضا می کنند، قرار نداده اند. آن ها حتما به وی نگفته اند که نظرسنجی های مشخص او را تا رتبه ی سوم میان چهار نامزد ریاست جمهوری تنزل مقام داده است. آن ها لابد می ترسیده اند که “تیک های عصبی و روانی” مناظره های تلویزیونی اخیر به گونه ای عمیق تر، روح و روانش را فرو ریزد و در مسیر تهران آنچه که نباید به سر رئیس جمهور بیفتد، اتفاق افتد!
آن ها با ورود آشکار و علنی هاشمی رفسنجانی به صحنه ی سیاسی احمدی نژاد حتی جسارت نداشته اند که رئیس جمهور را از خواب خرگوشی بیدار کنند و بگویند که این روزها در کنه جامعه چه می گذرد و هشدارهای عالمانه به رهبری از منظر خرد جمعی یا نصیحته الملوک، اکنون ابعاد گسترده تری یافته و حتی به میان مردم عادی راه یافته است تا به زبان مخصوص خود در کوچه و برزن شعاردهند “بگم، بگم، دو دوتا ده تا”؛ یا نظر خود را در مورد رئیس جمهور به شکل تابلوهای سیاسی “دروغ گفتن ممنوع”، بر روی خودروهایشان به نمایش گذارند.
این مشاوران سیاسی و تبلیغاتی لابد خود انگشت به دهان حیران مانده بودند که چرا وقتی چند هفته پیش پای هشدارهای جدی به میان آمد، خود را کنار نکشیدند و بازی را ادامه دادند و به کنه این پیام پی نبردند: “… پیش از اینکه انتخابات به این نقطه برسد و احمدی نژاد این گونه خوار و ذلیل گردد و چون شیری بی یال و دم و اشکم وارد کارزار انتخاباتی شود، بسیاری از ارکان انقلاب و ریش سفیدان کشور - روحانی و مکلا- از باب احترام به خردجمعی و حتی نصیحه الملوک نزد رهبری رفتند و گفتند که راه نجات کشور حفظ احمدی نژاد نیست و تشویق و ترغیب او به نامزدی. اما گویا این مشورت ها و گله گذاری ها بی نتیجه بود…”
اکنون آن خردجمعی شکل و شمایلی دیگر یافته است. هرگونه حمایت آشکار و پنهان رهبری در حمایت احمدی نژاد و اقدام برای جابجایی وی به عنوان “نامزد مطلوب” می تواند هاشمی را در بیستیمن سالگرد رهبری آیت الله خامنه ای، از شرایط یک “دوست، همراه و هم سنگر دیروز، امروز و فردایتان”، به مسیری در جهت اعمال قدرت در جایگاه “رئیس مجلس خبرگان رهبری” سوق دهد و بحث بررسی “عدالت” رهبری و “مدیر و مدبر” بودن آقای خامنه ای را به معادلات سیاسی پیچیده ی جامعه بیفزاید.
شاید به این دلیل است که مرد شهره به چانه زنی های پشت پرده، اکنون در آستانه ی انتخابات 22 خرداد 88 به نوشتن “نامه سرگشاده به رهبری” در جهت آگاه کردن مردم از زوایای مختلف ماجرا روی آورده است و این گونه هشدار می دهد:
سرچشمه شاید گرفتن به بیل چوپر شد نشاید گرفتن به پیل