قاتل جانباز جنگ را معرفی کنید

فرشته قاضی
فرشته قاضی

» مصاحبه با همسر عباس دیسناد

خانواده عباس دیسناد،جانباز جنگ که روز 30 خرداد و در جریان اعتراضات مردمی به کودتای انتخاباتی به دلیل وارد شدن ضربه باتوم به سرش، دچار خونریزی مغزی شد و جان باخت، در مصاحبه با “روز” خواهان رسیدگی به شکایت شان و معرفی قاتل او شدند.

عباس دیسناد، 48 ساله، روز 30 خرداد در خیابان کارون بر اثر ضربه باتوم ماموران، دچار خونریزی مغزی شد و سه روز بعد در بیمارستان جان باخت. مهدی دیسناد ، فرزند عباس دیسناد به “روز” می گوید: “پدر من بیگناه کشته شده و ما فقط میخواهیم خون پدرم پایمال نشود”.

مریم خانی،همسر عباس دیسناد نیز از عدم پاسخگویی مسئولان و عدم رسیدگی به پرونده شکایت او و فرزندانش خبر داده اما تاکید کرده که تا معرفی و محاکمه قاتل همسرش، شکایت خود را پی گیری خواهد کرد.

گفتگوی “روز” با مریم خانی، همسر عباس دیسناد را در ذیل بخوانید.

 

خانم خانی شغل همسر شما چی بود؟ آیا در تجمعات حضور می یافت؟

همسر من شغل آزاد داشت و در درگیریها حضور نداشت.  روز 30 خرداد هم رهگذر بود، یعنی در حال مراجعه از مغازه به سمت منزل بود که کشته شد.

 

ممکن است توضیح دهید کجا و چگونه کشته شدند؟

مغازه همسرم در خیابان کارون بود و او حدود ساعت 5 بعد از ظهر، از مغازه خارج شده و قصد عزیمت به سمت خانه را داشت که سر کوچه، از پشت سر با باتوم به شدت به سرش زده بودند و دچار خونریزی مغزی شده بود. او سه روز در بیمارستان شهریار در کما بود و بعد از سه روز درگذشت.

 

شما چگونه از این قضیه خبردار شدید؟

چون قرار بود به منزل بیاید و خبری از او نشد به شدت نگران شدیم. حدود 10 تا 12  ساعت به کلانتری رفتیم و بعد شروع کردیم به سر زدن به بیمارستان ها. تا اینکه در بیمارستان از توی موبایل همسرم ، شماره منزل را درآورده بودند و به ما زنگ زدند.

 

بعد از مراجعه به بیمارستان، آیا موفق به دیدن همسرتان شدید؟ چه وضعیتی داشت؟

وقتی رسیدیم او در آی سی یو و در کما بود و اصلا به هوش نیامد. ما تصمیم گرفتیم اعضای بدن او را اهدا کنیم اما اجازه ندادند و وقتی اصرار ما را دیدند گفتند که دیر شده و هوشیاری او خیلی پایین است و چنین امکانی وجود ندارد!

 

ماموران در نزدیکی محل کار همسرتان او را با باتوم زده اند. آیا کسی شاهد این صحنه نبوده و از دوستان یا همسایگان محل کار همسرتان، کسی ماموری راکه همسرتان را مضروب کرد، ندیده بود؟

در این مورد کسی حرفی نزده اما همسایگان محل کار عباس گفتند که وقتی عباس به زمین افتاد مردم قصد کمک کردن به او را داشتند ولی ماموران از نزدیک شدن مردم به عباس و رساندن او به بیمارستان جلوگیری کردند و عباس ساعت ها روی زمین افتاده بود. بعد در بیمارستان هم  دکترها به ما گفتند اگر او را زودتر می آوردند زنده می ماند.

 

خانم خانی، شما برای تحویل گرفتن پیکر همسرتان، دچار مشکلی نشدید؟ از شما پولی خواسته نشد؟

بیمارستان سه میلیون تومان از ما بابت هزینه های بیمارستان پول گرفت اما پول دیگری مثل سایر خانواده ها از ما گرفته نشد.وقتی عباس در بیمارستان شهریار بود، 8 نفر را که تیر خورده بودند به این بیمارستان آورده بودند که سه نفر از آنها همان روز فوت کردند و خانواده های آنها می گفتند که از هر کدام 15 میلیون تومان خواسته بودند تا پیکر عزیزانشان را تحویل دهند اما از ما فقط  سه میلیون بابت هزینه های بیمارستان گرفتند.

 

گویا از شما تعهدی برای تحویل پیکر همسرتان گرفته اند . این تعهد چی بود؟

بله گفتند که باید علت مرگ عباس را سکته قلبی اعلام کنیم ما هم قبول کردیم  و پیکر ایشان را تحویل گرفتیم.

 

در گواهی پزشکی قانونی نیز همین موضوع نوشته شده است؟

به ما اصلا گواهی پزشکی قانونی ندادند، اما وکیل ما که برای پی گیری شکایت مان به دادسرا رفته بود گواهی پزشکی قانونی را در لای پرونده دیده که در آن علت مرگ را سکته قلبی نوشته اند.

 

شکایت شما در کدام دادسرا است و تاکنون به چه نتیجه ای رسیده اید؟

ما همان موقع که پیکر عباس را به خاک سپردیم شکایت کردیم و خواهان معرفی و مجازات قاتل همسرم شدیم و پرونده در دادسرای جنایی است، اما متاسفانه تاکنون هیچ پاسخی به ما نداده اند. در حالیکه از استانداری به ما زنگ زدند و گفتند بیگناهی همسرتان ثابت شده است! خب بیایید قاتل این بیگناه را معرفی کنید. من یک دختر 23 ساله و یک پسر 22 ساله دارم؛ به اینها جواب بدهید. پدرشان را چه کسی و چرا کشته؟ همین جوری نمی شود که بزنند و بکشند و هیچی به هیچی! سرپرست خانواده ما عباس بود و با کشتن او، هم عزیز ترین کس ما را از ما گرفتند و هم مشکلات زیادی برای ما درست کرده اند؛ چرا نباید کسی جوابگوی این مشکلات باشد؟

 

خانم خانی، همسر شما تا آن جایی که اطلاع دارم جانباز بودند درست است؟

بله، عباس جانباز جنگ بود . وقتی او را کشتند هنوز ترکش های جنگ تحمیلی در بدنش بود و از کمردردهای شدید به شدت رنج می برد. اما با این حال هرگز حاضر نشد خود را به بنیاد جانبازان معرفی کند و مزایایی بگیرد. همیشه می گفت ما به خاطر وطن مان به جبهه رفتیم و حاضر نبود مزایایی بگیرد.