دکتر محمد ملکی، اولین رئیس دانشگاه تهران بعد از انقلاب 57 و عضو نیروهای ملی مذهبی در مصاحبه با “روز” اعلام کرد که او روز شنبه خود را به زندان اوین معرفی خواهد کرد و به هیچ عنوان به خاطر بیماری و وضعیت جسمانی اش درخواستی برای عدم اجرای حکم نخواهد کرد.
آقای ملکی گفت که مبارزه با ظلم و استبداد، بازنشستگی ندارد و او حتی در 80 سالگی و علیرغم داشتن بیماری های سخت اما هزینه این مبارزه را خواهد پرداخت.
روز گذشته ماموران امنیتی با حضور در منزل شخصی آقای ملکی ضمن تفتیش منزل، احضاریه ای به او داده اند که براساس آن می بایست تا سه روز بعد از رویت احضاریه خود را به زندان اوین معرفی کند.
دکتر ملکی توضیح میدهد: خانه را گشتند و دستگاه ماهواره و یکسری دست نوشته های مرا که درباره مسائل مختلف بود با خود بردند. حکمی هم نشان من دادند که طی آن باید ظرف سه روز خود را برای اجرای حکم معرفی کنم. من هم با توجه به یکسری آزمایشاتی که طی همین روزها باید انجام دهم، روز شنبه خود را معرفی خواهم کرد.
از این فعال ملی مذهبی می پرسم با توجه به وضعیت جسمی و بیماری که دارید آیا برای عدم اجرای حکم در این شرایط درخواستی خواهید داد؟ می گوید: من چند ماه پیش وارد 80 سالگی شده ام هم سرطان دارم و قلبم هم با باطری کار میکند هم فشار خون هم دارم اما هیچ یک از اینها مانع و دلیل نمی شود که خواسته ای از آقایان داشته باشم. هرگز جز بازگشت به عدالت و دست برداشتن از استبداد ودیکتاتوری درخواستی نداشته ام و اکنون نیز به همین گونه است.
او می افزاید: مبارزه با بی عدالتی، ظلم و استبداد بازنشستگی ندارد و انسان تا وقتی نفس می کشد وظیفه دارد با ظلم و بی عدالتی مبارزه کند و من امیدوار هستم بتوانم تا آخرین لحظه حیاتم به مبارزه ادامه دهم و دشمن ظالم و یار مظلوم باشم. هزینه این مبارزه را نیز می پردازم چون من هم مثل سایر انسان ها هستم مثل همه زندانیانی که بیمار هستند، مثل احمد زیدآبادی، مجید توکلی، مهندس کیوان صمیمی، دکتر پدرام، دکتر علیرضا رجایی، سعید مدنی و دیگران و دیگرانی که در زندان ها هستند. تعدادی از آنها هم بیمار هستند و من تافته جدا بافته ای نیستم و افتخار میکنم که در سن 80 سالگی به خاطر مبارزه با ظلم و استبداد به زندان می روم. نه سن و سال و نه این بیماری ها نمی تواند مرا از وظیفه و رسالت ام بازدارد. من چه فرقی دارم با دیگرانی که در زندان هستند که بخواهم درخواستی بکنم؟ چه فرقی دارم با کسانی که در زندان ها به دلیل عدم رسیدگی جان شان را دست دادند، چه فرقی دارم با هدی صابر که همیشه به او افتخار کرده ام و میکنم، من چه فرقی دارم با هاله سحابی که زیر ضربات او را کشتند و دیگران و دیگران.
دکتر ملکی اخیرا در نامه ای خطاب به آیت الله خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی از او خواسته بود تا برای جلوگیری از نابودی ایران استعفا دهد و بپذیرد که نظام ولایی پاسخگوی نیازهای مردم نیست.
به این نامه اشاره کرده و می پرسم آیا به دلیل این نامه اکنون به تفتیش منزل شما پرداخته و حکم شما را میخواهند به اجرا بگذارند؟ می گوید: دو هفته ای از انتشار آن نامه می گذرد و فکر میکنم نمی خواستند که عکس العمل فوری در این زمینه نشان دهند و کمی صبر کردند. با این حال اشاره ای به نامه هم نکردند و به من گفتند که 5 سال از حکم پرونده سال 80 را بدهکار هستم و یک سال هم که در بازداشت بعد از انتخابات محکوم شده ام که چند ماهی را زندان بوده ام و گفتند مابقی اش را بدهکار هستی و باید با آن 5 سال بکشی.
دکتر ملکی درباره انگیزه نوشتن نامه اش به رهبر جمهوری اسلامی می گوید: من دلم نمیخواهد وضعیت مملکت ما مثل سوریه شود و مقاومت های بیهوده ای که دیکتاتورها می کنند مملکت را به نابودی می کشاند. شما سوریه را ببینید هزاران نفر کشته، دربه در و.. چرا باید چنین باشد؟ من می ترسم کشور ما هم مثل سوریه شود. اگر به خواست مسالمت آمیز مردم در خیابان ها برای انتخابات ازاد و فضای باز گوش میکردند وضع به اینجا نمی رسید.
او می افزاید: نکند ایران هم تبدیل به سوریه شود. در مطالعات تاریخی که کرده ام گواه این است که پایان کار استبداد، ویران کردن مملکت و از بین بردن مردم است. دیکتاتورها همه چیز را از بین می برند و سزرمین را تبدیل به سرزمینی سوخته می کنند و من نگران هستم. خدای ناکرده جنگی اتفاق نیفتدو موشک که بیایید فکر نمیکند که چه کسی مخالف است و چه کسی موافق. چه کسی مسلکمان است و چه کسی بهایی و زرتشتی و.. همه انسان ها را از بین می برد و داغان میکند. گفتم با این نامه در پایان عمرم تذکری بدهم که گوش شنوایی شاید باشد و عقل و عقلانیتی به این وضعیت خاتمه دهد.
از دکتر ملکی می پرسم شما یک عمر فعالیت سیاسی کردید وقتی انقلاب کردید و همراه با سایر انقلابیون، سیستم جدید را بنا نهادید آیا هرگز تصور چنین روزهایی را میکردید؟ می گوید: متاسفانه از همان اوایل متوجه شدیم این چیزی نیست که می خواستیم که انقلاب ما نتیجه اش نباید چنین می شد و من از همان موقع شروع به نقد حاکمیت کردم و 34 سال است که این را وظیفه انسانی و اخلاقی خودم می دانم. ما آن زمان یعنی قبل از انقلاب با استبداد و ظلم، مبارزه میکردیم و مشکلاتی را هم به جان خریده بودیم با هزار امید و ارزو انقلاب کردیم و متاسفانه از همان اوایل هم دیدیم که چیزی نیست که میخواستیم. الان شما ببینید من خودم بچه دارم، نوه دارم و این چند حادثه ای که اخیرا پیش آمده واقعا تاب و توان مرا گرفته. من شاهد خیلی حوادث بزرگ بوده ام از دهه 60 و مسائل بعدی و.. اما شهادت ستار بهشتی، جوان کارگری که فقط درددل هایش را نوشته بود در وبلاگش و ناله های مادر او و همین طور حادثه آتش سوزی کلاس درس و بچه های زیبا و کوچکی که سوختند اصلا قابل تحمل نیست. بی عدالتی، ظلم، بی توجهی و بی دقتی آنها را به این وضع انداخت و برای من این مسائل قابل تحمل نیست و فکر میکنم اگر در برابر مشکلات و دروغ و دغلی که حاکم است ساکت باشم خط بطلان بر خودم کشیده ام. حالا عده ای فکر میکنند بهتر است سکوت کنند آنها خود دانند و من اما نمی توانم سکوت کنم.
دکتر ملکی پیشتر و در بهمن ماه نیز برای اجرای حکم احضار شده بود. او آن موقع به “روز” گفته بود که “آقایان دلشان نمیخواهد من بنویسم و حرف بزنم. طبیعی است دیگر؛ نمیخواهند کسی از آنها انتقاد کند”.
حکم این فعال سیاسی آن زمان به اجرا در نیامد.