اخیرا اظهارات شما را در مورد کمک آمریکا به جنبش سبز و اینکه رهبران جنبش سبز به شما گفته اند یا پیام داده اند که ما نیاز به کمک نداریم، شنیدم. می خواهم برای شما که احتمالا در آینده با این موضوع بیشتر مواجه خواهید بود، نکاتی را درباره اخلاق ایرانیان که چه در حوزه شخصی و چه در حوزه اجتماعی و سیاسی بگویم. این نظر را از این رو می دهم که من بخش اعظم دیدگاهها و اخلاقیات و اصول و منش شما را می دانم و همه را از روی کتابی که شما نوشتید، خوانده ام. ولی شما اخلاقیات ما را نمی دانید و حتی اگر کتابی در مورد آن نوشته شده بود، قطعا به دردتان نمی خورد. چون یک ایرانی به این سادگی حرفهایی را که به آن اعتقاد دارد نمی زند، چه برسد که آن را بنویسد.
ما در ایران پدیده ای داریم به اسم تعارف. شاید این موضوع در مورد هیچ کشور دیگری صدق نکند، ولی ما بشدت به آن پای بندیم. مثلا وقتی یک ایرانی از شما با اصرار می خواهد به خانه اش بروید، منظورش واقعا این نیست که شما دست چلسی خانوم و بیل را بگیرید و سر ساعت هشت بیایید خانه ما. ما تعارف که می کنیم، شما باید بگوئید نه، بعد ما به شما اصرار می کنیم که تو رو خدا بیایید نان و پنیر بخورید، ولی منظورمان این است که اگر آمدید برای شما ده جور غذای رنگ و وارنگ درست می کنیم، شما باید برای اینکه مودب شناخته شوید، دائما خودتان را عقب بکشید. شما باید بگوئید، نه اول شما بیایید خانه ما، بعد ما می گوئیم توی خانه فقیر و فقرا هم یک چیزی برای خوردن پیدا می شه، بعد شما بگوئید از سر ما هم زیاده. بعد ما می گوئیم قابل شما رو نداره، بعد شما می گوئید صاحابش قابل داره و آخرش خودتان با هوش خودتان و بدون اینکه ما چیزی بگوئیم باید بفهمید که آیا واقعا ما دوست داریم شما بیایید به خانه ما، یا دوست ندارید.
ضرب المثلی ایرانی داریم که می گوید صورت ات را با سیلی سرخ نگه دار. از این نظر در ایران همه مردم ما مثل هنرپیشه های هالیوود زندگی می کنند. نه اینکه منظورم این است که مردم ما خوشگل اند یا زندگی پر هیجانی دارند، یا هر روز از این طلاق می گیرند و با آن ازدواج می کنند و روز دیگر از آن طلاق می گیرند و با یکی دیگر ازدواج می کنند. منظورم این است که یک بازیگر هالیوود همیشه باید لباس هایش مرتب باشد و همیشه بدرخشد تا کارگردانان از او برای فیلم دعوت کنند، حتی اگر پول خرید لباس و رفتن به آرایشگاه را نداشته باشد، ما هم همینطور هستیم. همیشه سعی می کنیم خیلی مرتب و منظم و شنگول و شاد به نظر بیاییم، حتی اگر غمگین باشیم. اگر خیلی هم فقیر باشیم، سعی می کنیم نشان بدهیم خیلی پولداریم. وقتی شما از من می پرسید: زندگی خوبه؟ اگر خیلی زندگی بدی داشته باشیم، می گوئیم: ای، بد نیست. و اگر زندگی خیلی خوبی هم داشته باشیم، می گوئیم: ای، بد نیست. اگر بدانید که ما مشکل مالی داریم و برای کمک به ما مثلا هزار دلار در یک پاکت به ما هدیه بدهید، ما هفته بعد دویست دلار از همسایه مان قرض می کنیم و یک گلدان 1200 دلاری عتیقه می خریم و آن را به شما می دهیم تا روی تان کم بشود و دیگر به ما کمک نکنید. اگر توسط سه لات چاقوکش وسط خیابان مشغول کتک خوردن باشیم و ده تا زخم هم برداشته باشیم، و شما یا آقای ناتو بیایید و با یک اسلحه بگوئید کمک می خواهید، ما خواهیم گفت: نه، خیلی ممنون، خودم از عهده این ها برمی آیم. و بعد ممکن است زخمی بشویم یا حتی بمیریم ولی به احتمال زیاد از شما کمک نمی گیریم. اگر یک شبکه تلویزیونی دائر کنیم و همان حرف هایی را در مورد آزادی و دموکراسی و حقوق بشر بزنیم و شما سراغ ما بیایید و بگوئید برنامه های تان خوب است، آیا به کمک مالی ما نیاز دارید یا نه؟ ما می گوئیم نه، ایرانیان خودشان کمک می کنند و ما کارمان را ادامه می دهیم. شما هم فکر می کنید واقعا همین طور است که ما می گوئیم، در حالی که واقعا آن طور نیست. ما حتی برای ماه بعد هم نمی توانیم هزینه های مان را تامین کنیم. ما ترجیح می دهیم به جای کمک گرفتن از کسی که خودش را دوست ما می داند، و ما هم مطمئنیم که دوست ماست، شبکه تلویزیونی مان تعطیل شود، تا اینکه از شما کمک مالی بگیریم. شما نباید به حرف ما گوش کنید، باید اصرار کنید، بعد ما می گوئیم نه، بعد کم کم قبول می کنیم. این یک راز است، لطفا این را به هیچ کس حتی شوهرتان یا آقای اوباما نگوئید. اگر صورت ما تپل مپل و سرخ است، بخاطر این نیست که وضع تغذیه و اوضاع مالی مان خوب است، بخاطر این است که با سیلی صورت مان را سرخ نگه داشته ایم.
من مطمئنم که شما از اینکه ایرانیان سی سال است پرچم کشور شما را آتش می زنند ناراحتید، و تقریبا مطمئنم که شما از اینکه چند میلیون ایرانی آمریکایی در کشور شما زندگی می کنند و خیلی از آنها شهروندان خوبی برای آمریکا هستند، خوشحالید. آیا به این فکر کرده اید که چرا یک گروه ایرانیان پرچم شما را آتش می زنند و گروهی دیگر در آمریکا، پرچم آمریکا را جلوی در خانه یا پشت ماشین شان نصب می کنند؟ می خواهم بگویم که تقریبا در تمام خاورمیانه هیچ ملتی به اندازه ملت ایران دیدگاه خوبی نسبت به کشور آمریکا ندارد و اصولا و بطور طبیعی ما مشکلی با آمریکا نداریم. سی سال قبل در همان موج ضد آمریکایی که در همه جای دنیا ایجاد شد تعدادی از دوستان ما، رفتند و سفارت آمریکا را گرفتند. تقریبا بخش اصلی آن آدمها بعدا توسط حکومت زندانی شدند و از همه چیزشان محروم شدند. ولی از آن پس فقط یک هیستری ضد آمریکایی دولتی باقی ماند که موضوعی غیرواقعی است. دولت ایران هر کسی را که مخالف سیاست هایش باشد، جاسوس شما می داند، حتی اگر یک کلمه انگلیسی نداند، حتی اگر هرگز از ایران خارج نشده باشد، حتی اگر هیچ نظر خوبی نسبت به شما نداشته باشد. شما شده اید دشمن، و دولت ایران با همین دشمن است که زندگی می کند. علت اینکه دولت ایران سالهاست علیرغم مذاکرات مختلف و بحث های فراوان حاضر نیست که با آمریکا توافق کند، این است که اگر دولت آمریکا با دولت ایران دوست باشد، حکومت ایران دیگر انگیزه ای برای ادامه ندارد. دولت ایران اگر صد کشور دوست اش باشند، جای یک دشمن به اسم آمریکا را نمی گیرد. دولت ایران و سیستم امنیتی بخوبی می داند که اکثر کسانی که به جاسوسی برای شما متهم می شوند، بیگناهند و اصلا نمی دانند جاسوسی یعنی چه، ولی این ساده ترین اتهامی است که به هر کسی زده می شود. به همین دلیل است که مخالفانی که در داخل زندگی می کنند، حتی اگر فکر کنند به کمک شما نیاز دارند، هرگز نمی توانند این را بگویند. و اگر بگویند بلافاصله دستگیر و به بدترین شکل مجازات می شوند. حتی نمایندگان آنها هم در بیرون ایران نمی توانند این را به شما بگویند. لابد می خواهید بگوئید که خودتان عقل تان هفت برابر من است و همه اینها را می دانید و اگر سووالی هم بکنید، لابد یواشکی از آنها می پرسید. من هم اینها را می دانم، ولی مشکل از دو طرف است، اولا شما یک سیستم شفاف دارید، مثل اروپایی ها و اگر کسی به شما نزدیک شود، فردا همه اطلاعات مربوطه را خودتان منتشر می کنید، و اگر هم شما این کار را نکنید، دیوانه ای به اسم جولیان آسانژ در ویکی لیکس این کار را می کند و از همه بدتر، وقتی یک ایرانی کاری بکند، قطعا زنش می فهمد، و وقتی زن او فهمید زن بقیه می فهمند، بعد همه شهر می فهمند چه اتفاقی افتاده. می بینید چه بدبختی داریم؟ سیستم شما یک سیستم رسمی روشن و حساب شده است، اما سیستم ما یک سیستم ریاکار و پیچیده. این دو تا با هم کار نمی توانند بکنند. این مشکل مهم است.
ما ایرانی ها آدم های عجیبی هستیم، شما با وقتی با اکثر ایرانیان حرف بزنید و بگوئید جنبش مخالفان چطور فکر می کنند؟ می گوید مثل من. و اگر بگوئید چه کسی بهترین آدم برای گفتگو با مخالفان ایرانی است، می گوید من. و وقتی از او بخواهید در یک جلسه رسمی علتی و یا رسمی غیرعلنی حاضر شود، می گوید که بهتر است شما با نمایندگان رسمی رهبران جنبش حرف بزنید. مطمئنم اگر شما بخواهید نمایندگان رسمی رهبران جنبش را ملاقات کنید، یا آنها با شما ملاقات نمی کنند، یا کسانی که ملاقات می کنند نمایندگان رسمی رهبران جنبش نیستند. فرض کنیم شما در یک پروژه آدم ربایی که کار سختی هم نیست، بروید و نماینده آقایان موسوی و کروبی را بدزدید و با دست بسته بیاورید به دفترتان و به آنها بگوئید ما می خواهیم به شما کمک مالی، تدارکاتی، تکنولوژیکی و معنوی و حتی نظامی بکنیم، آنها می گویند باید با رهبران جنبش در تهران مذاکره کنید. فرض می کنیم همین رهبران را از تهران بدزدید و بیاورید واشنگتن و همین سووالات را بکنید، خود آن رهبران می گویند رهبران ما مردم هستند. ولی هیچ کس نمی داند این مردم چه کسی هستند؟ چطور می شود نظرشان را دانست؟ وقتی می گویند بله آیا منظورشان بله است؟ یا منظورشان نه است. مثلا آیا شما می دانید وقتی به یک ایرانی بگوئید “ چای می نوشی؟” می گوید: “ مرسی” و شما نمی دانید “ بله، مرسی” یا “ نه، مرسی”. بزرگترین مشکل شما هم زمانی شروع می شود که شما بخواهید با ایرانیانی که عادات ایرانی خودشان را کنار گذاشته اند و با صراحت، راحتی، روراست، حرف شان را بزنند، که معمولا ممکن است ده سال پس از زندگی یک ایرانی بیرون از ایران این اتفاق بیافتد، چه می شود؟ شما نظر او را می دانید، ولی او نظر مردمی که در ایران زندگی می کنند نمی دانند.
در سال 1388 مردم ایران علیه حکومت دست به یک جنبش زدند. در یک روز که میلیونها ایرانی در خیابان بودند، وقتی نماینده حکومت از مردم می خواست بگویند “ مرگ بر آمریکا” و “ مرگ بر اسرائیل” مردم جواب می دادند “ مرگ بر شوروی” چون شوروی اولین دولتی بود که در سال 1388 از تقلب انتخاباتی دولت احمدی نژاد حمایت کرد. در روز قدس وقتی مردم به خیابان رفتند تا مثل همه سالها از فلسطین حمایت کنند، اکثریت بزرگ مردم شعار می دادند “ نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران” و وقتی که بحث مذاکره آمریکا با دولت ایران مطرح بود، مردم در خیابان شعار دادند” اوباما، یا با اونا یا با ما”. مردمی که آن روزها در ایران فریاد می زدند و حالا در خانه های شان هستند و هنوز از این حکومت دیکتاتور متنفرند، از شما انتظار داشتند که صدایی به این بلندی را بشنوید. وقتی موسوی و کروبی دو رهبر جنبش سبز اعلام کردند که رهبران اصلی جنبش مردم هستند، بعد از زمانی بود که مردم همین شعارها را داده بودند. شما چه چیزی را باید می شنیدید که نشنیدید؟ فرصت های زیادی از دست رفت فقط بخاطر اینکه شما نمی دانستید که باید به فریاد مردم گوش بدهید یا به مشاوران ایرانی تان که دائم می گفتند موسوی مذهبی است و کروبی مذهبی است، انگار در کشوری مسلمان مثل ایران آقای بیل گیتس باید رئیس جمهور شود. مگر در انتخابات آزاد تونس آدمی مثل موسوی و کروبی به نام آقای “ راشد الغنوشی” رای نیاورد؟ استانداردهای دموکراسی و زندگی اجتماعی ایران و تونس کمابیش نزدیک به هم است. در دنیای اسلام سه گروه می توانند حکومت کنند، یا دیکتاتورهای لائیک یا مذهبی( مثل حسنی مبارک و خامنه ای)، یا لائیک های سکولار( مثل دولت های قبلی ترکیه)، یا کسانی که به دموکراسی دینی معتقدند( مثل اردوغان و راشد الغنوشی و کروبی و خاتمی و موسوی). گروه اول هم برای جهان خطرناکند و هم برای کشور خودشان، گروه دوم ممکن است مدتی حکومت کنند، ولی سرانجام بنیادگرایان یا اسلامگرایان دموکرات جای آنها را می گیرند و اگر گروه سوم یعنی طرفداران دکوکراسی دینی حکومت کنند، بیشترین امکان برای توسعه اجتماعی، رعایت حقوق بشر، دموکراسی و کارآمدی وجود دارد.
خانم کلینتون!
حکومت ایران حکومتی نسبتا عاقل است، آقای خامنه ای هر چقدر به دین و مذهب اعتقاد داشته باشد و غیرمنطقی رفتار کند، از بشار اسد و معمرقذافی و صدام حسین عاقل تر است. او آدم نمی کشد، ولی اجازه نمی دهد مردم در ایران احساس آزادی کنند، کسی در ایران از گرسنگی خودش را آتش ممکن است نزند، ولی ایران روز به روز به عقب می رود. ممکن است دهها مخالف ایرانی در طول سالها در داخل و خارج کشته شده باشد، اما معمولا معلوم نمی شود که این کار دولت ایران است، احتمالا در ترورها از مسلمانان غیرایرانی استفاده می کنند. نه با اروپا و آمریکا مذاکره می کند و نه امکان هر مذاکره ای را منتفی می کند. در سوریه و لیبی هزاران آدم کشته شدند، در حالی که در ایران بعد از خرداد ماه به جای اینکه مردم کشته شوند، در خیابان کتک خوردند و زندانی شدند. جامعه ایران روز به روز از نظر استانداردهای حقوق بشر به عقب می رود. حکومت ایران با ثروتی که در دست حاکمان ایرانی است، هر روز به جریانهای تروریست منطقه و جهان کمک می کنند تا امنیت خودشان را دور از مرز حفظ کنند. حکومت ایران با فشاری سنگین بر همه مخالفان و قطع ارتباط داخل و خارج امکان هر گونه حمایت مالی مردم از کسانی که می توانند خبرهای ایران را بازتاب دهند گرفته است. ما نه تنها در اروپا و آمریکا توسط حکومت ایران تحت فشار هستیم، بلکه حتی توسط اروپا و آمریکا هم تحت فشار هستیم.
من مطمئنم که بعد از انتشار این نوشته توسط همه دوستانم متهم به هزار اتهام سخت خواهم شد، ولی جنبش سبز ایران، و جنبش سکولار ایران بطور جدی به حمایت جهان و بخصوص دولت ایالات متحده آمریکا نیازمند است. حکومت ایران ما را بارها متهم کرده است که از شما میلیاردها دلار کمک مالی گرفتیم، درحالی که شما می دانید که ما متاسفانه این کار را نکردیم و به همین دلیل جنبش بشدت تحت فشار است. ما از شما انتظار داریم به جنبش ایران کمک مالی، فنی و تکنولوژی، حمایت در زمینه پناهندگان، حمایت رسانه ای و حمایت جدی سیاسی بکنید و به حکومت ایران با همه قوا فشار بیاورید. حکومت ایران مثل داستان “ سوربز” بارگاس یوسا، مدتهاست که مرده است، ولی مردم حاضر نیستند زندگی شان را برای به پایان رساندن عمر این دیکتاتوری از دست بدهند و من اگرچه نمی دانم باید با این نظر موافق باشم یا مخالف، ولی به هر حال این واقعیت را پذیرفته ام.
با احترام، ابراهیم نبوی، 11 آبان 1390