قاسم سلیمانی دوست جدید آمریکایی ها

نویسنده
لوپوئن

» تحلیل لوپوئن از جنگ سایه ها در عراق

قاسم سلیمانی، فرمانده پرنفوذ و اسرارآمیز نیروی القدس، از ایالات متحده متنفر است، ولی اهداف اخیرش با آمریکایی ها یکی است: مبارزه علیه جهادگرایان سنی.

در سال ۲۰۰۸، یعنی ۵ سال پس از سقوط صدام حسین، یک پیام، خواب فرمانده نیروهای مسلح آمریکا در عراق را برهم زد: “ژنرال پتراوس عزیز، باید بدانید که این من هستم، قاسم سلیمانی، که سیاست های جمهوری اسلامی ایران را در عراق، لبنان، غزه و افغانستان دیکته می کند.” دیوید پتراوس این پیام را بسیار جدی گرفت. این مسؤول آمریکایی وحشت زده شد. این پیام توسط فردی نوشته می شد که هیچ مسؤول آمریکایی او را ندیده، ولی اسمش روی ده ها اعلامیه و یادداشت منتشر شده ازسوی سازمان سیا دیده می شود. قاسم سلیمانی همان کسی است که بسیاری از شبه نظامیان را در عراق مسلح کرده و از سال ۲۰۰۳ باعث مرگ هزاران سرباز آمریکایی شده است. او با این پیام می خواست به آمریکایی ها بفهماند که آنها تنها یک کار باید انجام دهند: ترک عراق.

در ماه اوت ۲۰۱۴، شش سال پس از دریافت آن پیام مشهور، آن کسی که ازسوی رهبر انقلاب آیت الله خامنه ای تا حد “شهید زنده انقلاب” بالا رفت، همچنان اجتناب ناپذیر است. ولی به دنبال یکی از دگرگونی های وی، که تنها تاریخ راز آن را دراختیار دارد، او ازاین پس در رأس حملات ضد جهادگرا قرار گرفته. و آمریکایی ها می دانند که برای پایان دادن به پیشروی دولت اسلامی در سوریه و عراق نمی توانند از وی چشم پوشی کنند.

این اولین باری نیست که آمریکایی ها باید روی ایرانیان و روی قاسم سلیمانی حساب کنند. پس از حملات ۱۱ سپتامبر، او بود که به صورت غیرمستقیم یک سری دیدارهای مخفی در ژنو را میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده هدایت کرد. هدف در آن زمان رهایی یافتن از طالبان در کابل بود که درواقع دشمن مشترک دو دشمن دیرینه جهان محسوب می شد. نیروهای ایرانی، زیر نظر قاسم سلیمانی، اطلاعات استراتژیک بسیاری را درخصوص مواضع تندروهای سنی برای واشنگتن تأمین کردند. محمدرضا حیدری، دیپلمات سابق ایرانی که در سال ۲۰۰۹ در نروژ از سمت خود کناره گیری کرد، دراین باره می گوید: “ایران می خواست از شرّ طالبان خلاص شود تا بتواند نیروهای خود را بهتر و آسان تر در افغانستان مستقر سازد.”

مدت این ائتلاف عجیب زیاد نبود. در سال ۲۰۰۲، جرج بوش ایران را به همراه کره شمالی و سوریه در “محور شرارت” دسته بندی کرد. در آن زمان، کسی که دیپلمات های ایرانی وی را به نام “حاج قاسم” می شناسند، با این احساس که به وی خیانت شده، به طور کلی استراتژی خود را تغییر داد. دیگر موضوع همکاری مطرح نبود. باید نبرد با ایالات متحده را ازسر گرفت.

در آن زمان مشخص نبود که وی به پرقدرت ترین عامل در خاورمیانه تبدیل خواهد شد. او که متولد روستای “رابر” در استان کرمان است، مجبور شد تحصیلات خود را در کلاس پنجم ابتدایی متوقف کند تا بدهی پدرش را بپردازد و درنهایت یک تکنسین نه چندان موفق در شهر کرمان شد. ولی انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ سرنوشت دیگری را برای او رقم زد.

 

دفاع مقدس

آیت الله خمینی پس از به قدرت رسیدن، واحد سپاه پاسداران را به عنوان یک نیروی ایدئولوژیک تأسیس نمود تا در صورت کودتای ارتش علیه حکومت نوپای اسلامی در برابر آن به مقابله برخیزد. قاسم سلیمانی که باشگاه بدنسازی را به مسجد ترجیح می داد، برای حضور در این نیرو داوطلب شد. او خیلی سریع به جبهه جنگ ایران و عراق که به نام “دفاع مقدس” شناخته می شود اعزام شد. او برای سربازان آب می برد، ولی خیلی زود مورد توجه قرار گرفت. و اراده و استعدادش در نبرد باعث شد تا به عنوان فرمانده گردان کرمان انتخاب شود.

او به همراه افرادش دشمن عراقی را از استان نفت خیز خوزستان که ثروتمندترین استان ایران محسوب می شود عقب راند. علی آلفونه، کارشناس سپاه پاسداران در بنیاد دفاع از دموکراسی، دراین خصوص می گوید: “سلیمانی در ایران به عنوان یک فرمانده کاریزماتیک شناخته می شود، چرا که شخصاً در کمین های شبانه و پشت خاکریز دشمن برای انجام عملیات شناسایی حضور می یافت. او فرمانده ای بود که افراد واحدش را می بوسید و شب قبل از عملیات های مهم به همراه آنها گریه می کرد.” “ببخشید که نتوانستم در بهشت به شما ملحق شوم.” این جمله ای بود که سلیمانی به افرادش که شهید شده بودند می گفت. تکنسین سابق کرمانی تا درجه سرگرد ارتقا یافت و در کنار دیگر قهرمانان “دفاع مقدس” قرار گرفت. این سپاهیان که وفاداری خود را به رهبر انقلاب ثابت کرده بودند، طی دو دهه بعد به عنوان زمامدان اصلی امور در جمهوری اسلامی تلقی می شدند. سپاه توان خود را در خارج از کشور بسط داد و نیروی قدس را به وجود آورد. هدف: حفظ هرج و مرج در کل منطقه و نشان دادن اینکه هیچ تحولی در منطقه بدون خواست ایران امکان پذیر نیست.

او “محور مقاومت آمریکایی- صهیونیستی” را ایجاد کرد: تأسیس حزب الله در لبنان و حمایت مالی و تسلیحاتی از حماس در غزه. او که اکنون فرماندهی نیروی قدس را برعهده داشت، ارتباطاتی را تقریباً با تمامی جنبش های شورشی برقرار کرد و دامنه نفوذش همچنان رو به افزایش است. صالح المطلق، نخست وزیر پیشین عراق، در سال ۲۰۱۱ گفت: “تمامی شخصیت های مهم در عراق به دیدن سلیمانی می روند. آنها توسط او هیپنوتیزم می شوند.” درحال حاضر، ده ها هزار مأمور و عامل زیر نظر او فعالیت می کنند.

قاسم سلیمانی از یک هدیه غیرمنتظره ازسوی جرج بوش سود برد. رییس جمهور آمریکا با حمله علیه عراق در سال ۲۰۰۳، ایران را از شرّ دشمن تاریخی اش، صدام حسین، خلاص کرد. پس از آن، فرمانده نیروی القدس تمامی توان خود را به کار گرفت تا همسایه ایران که دارای اکثریت شیعه است، در مدار حکومت تهران قرار گیرد. او با تأمین بودجه، تسلیحات و آموزش های نظامی به شبه نظامیان شیعه و همچنین سنی، آنها را علیه نیروهای آمریکایی که آنها را “نیروهای اشغالگر” نامیده بود، علم کرد.

در سال ۲۰۱۱، ژنرال جان کین، فرمانده سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا، به طور رسمی در مقابل کنگره آمریکا این سؤال را مطرح کرد: “چرا او را نمی کشیم؟ ما به راحتی کسانی را که علیه آمریکا عملیات تروریستی انجام می دهند ازبین می بریم.” درحقیقت، آمریکایی ها حداقل یک بار این فرصت را داشتند که زمانی که او برای دیدار با مسؤولان عراقی به منطقه سبز [مرکز قدرت آمریکا در بغداد] دعوت شده بود، او را ازبین ببرند. ولی سازمان سیا به دلیل واهمه ای که از اقدامات تلافی جویانه داشت، ترجیح داد از این عملیات صرف نظر کند.

قاسم سلیمانی بالاخره در سال ۲۰۰۷ انتقام خود را از “شیطان بزرگ” گرفت: واشنگتن مجبور شد با دیپلمات های ایرانی در بغداد دیدار کند. معامله روشن بود: تهران در صورتی که آمریکا کلیدهای عراق را به او واگذار کند، آماده است تا به خصومت ها پایان دهد. این سنگ بنای نزدیک شدن دو دشمن تاریخی به یکدیگر بود.

موفق الرباعی، وزیر سابق امنیت ملی عراق، در مصاحبه ای با روزنامه گاردین در باره او گفت: “او بی شک قدرتمندترین شخصیت در عراق است.” در سال ۲۰۱۰ درحالی که کشور نمی توانست به اتفاق آرا دولت را انتخاب کند، قاسم سلیمانی باعث انتخاب نوری المالکی برای دومین بار شد. او در ازای این مسأله وعده داد که خط لوله نفت میان عراق و سوریه ساخته شود. تنها شرط آن این بود که عراقی ها باید خواستار خروج ارتش آمریکا شوند. در اواخر سال ۲۰۱۱ آخرین نیروهای آمریکایی نیز خاک عراق را ترک کردند.

انقلاب سوریه در سال ۲۰۱۱ او را مشغول تر از قبل کرد. او که به مقام سرلشگری ارتقاء یافته بود، به مهندس بقای بشاراسد تبدیل شد. درواقع یک تحول انقلابی در سوریه باعث می شد که تهران از بیروت جدا شود. ژنرال سایه ها بلافاصله به دمشق رفت. او گفت: “ما تا آخر از سوریه حمایت خواهیم کرد.” او صدها عامل از نیروی قدس را وارد سوریه کرد؛ ۷ میلیارد دلار وام داد و انواع تسلیحات را تأمین نمود. او فرماندهی اعضای حزب الله و همچنین شبه نظامیان شیعه در عراق را برعهده داشت تا در صورت لزوم وارد جنگ شوند و به رییس جمهور سوریه کمک کنند.

از تابستان سال جاری که حملات دولت اسلامی علیه بغداد آغاز شده، ایالات متحده بار دیگر به سوی او آمده. فرمانده نیروی قدس صدها مشاور نظامی را به عراق اعزام کرد تا شبه نظامیان شیعه را علیه دولت اسلامی آموزش دهند. بمباران های ارتش آمریکا در خاک عراق دست یاری آمریکا به سوی او بود، چرا که قاسم سلیمانی اکنون متحد آمریکا در نبرد علیه جهادگرایان محسوب می شود. یک بار دیگر شاهد آن هستیم که سلیمانی وحشتناک رهبر عملیات در منطقه شده؛ اکنون باید منتظر صحنه نبرد بعدی که در خاک خاورمیانه روی خواهد داد بنشینیم.

منبع: لوپوئن، ۲۶ سپتامبر