چرا قیامت نشد

محمد رهبر
محمد رهبر

حصر جنایتی است با همدستی زمان، کسی را که در عمق حافظه ی مردمی نشسته، در چهاردیوار تنهایی پرتاب می کنند و نه دیگر شنیده می شود و نه دیده و در مرور زمان و نسیانِ روزگار محوش می کنند.

 حصر جنایتی است که جمهوری اسلامی در آن کارکشته شده است. در تمامی مواردی که پس از انقلاب، جنایت حصر صورت گرفته، جمهوری اسلامی چندان هزینه ای نپرداخته است.

 بنابر عرفِ نظام، مجازات حصر نه نیازی به دادگاه دارد و نه اصولا فرصتی به متهم داده می شود تا دفاعی کند. به ناگهان خانه تبدیل به زندان شده و غریبه ها می آیند و به در و دیوارش قفل می زنند و پنجره ها را می بندند و پای دوست و آشنا و حتی همسر و فرزند را از خانه می بُرند و تبدیلش می کنند به زندان؛ زندانی که تابلو ندارد.

 حصر در واقع تکامل استبداد است که می تواند خصوصی ترین و آزادانه ترین بخش زندگی را از آدمی بستاند و زندان را تا خانه گسترش دهد و کابوسی غمگین را برای محصور پدید آورد؛ بیزاری از خانه و خاطراتش که آکنده است از زندان و تنهایی.

جنبش سبز پس از انتخابات سال ۸۸، حرکتی آرام و مدنی و با خواسته ی حداقلی تجدید انتخابات بود که از سوی نظام و شخص رهبری به خشونت کشید.

 در تمام یکسال و نیم فرصتی که رهبران جنبش سبز آزادی نسبی داشتند، جنبش همچنان زنده و جاری بود و با هر بار بیانیه ی میر حسین موسوی جان تازه ای می گرفت.

 به رغم برخی که معتقد بودند این جنبش مدنی، نیازی به رهبری ندارد، مقامات امنیتی نظام خوب و به درستی فهمیده بودند که جنبش سبز بدون رهبری میرحسین و کروبی، راکد و خاموش خواهد شد و اگر هم قرار است قیامتی شود، تنها با حضور این دو تن است.

با تاسف باید گفت که شخص میر حسین موسوی و کروبی نیز بسیار دیر به نقش اساسی خویش پی بردند و تنها در بیانیه ی هجدهم و پس از گذشت بیشتر از یکسال بود که میر حسین موسوی منشور جنبش سبز را در کلیات نگاشت و با محصور شدنش حتی فرصت تبادل نظر و چکش کاری هم نیافت.

پس از حصر موسوی و کروبی، عملا جنبش سبز به رکود افتاد. وقتی جامعه ی مدنی وجود ندارد، تشکیلاتی نیست و نه انجمن های صنفی مستقلی در کار است و نه دانشگاهها استقلالی دارند و نه حتی اهالی سیاست و اصلاح طلبان، انگیزه ی اعتراض فعالانه و پیگیر دارند، چه انتظاری می توان داشت.

موسوی و کروبی در فقدان جامعه ی مدنی و رسانه و شبکه های اجتماعی به صورت کاملا ابتدایی با مردم رابطه می گرفتند و مردم هم در پی تاثیر فردی بیاینه ی موسوی و کروبی به خیابان می آمدند. اقرار باید کرد که ۳۵ سال برقراری جمهوری اسلامی، توانسته است، ارکانِ حرکت جمعی و کار گروهی را در ایران منهدم کند و حتی مساجد و مدارس و دانشگاه را که در دوران شاه، پایگاه های تشکیلاتی و کار گروهی به شمار می رفت، پاک از هستی ساقط کند.

نقش موسوی و کروبی درجنبش سبز متاسفانه هیچ گونه بدیلی نداشت، جانشین رهبران در حصر، جدای از محبوبیت، جسارت و شجاعتِ اعتراض و تصمیم گیری قاطع در برهه ی کوتاه را باید می داشت که چنین کسی یافت نمی شد.

از خصوصیات بد ما ایرانیان یکی هم این است که کمتر پیش می آید تا پیگیر و کوشا باشیم و اصولا جنبش اجتماعی در ایران یا باید در مهلت و فرصتی کوتاه نتیجه دهد و یا به هیچ جا نمی رسد.

 فقدان رهبری جنبش از سویی و دلزدگی مردم و ترس از مجازاتِ خشن حاکمان، باعث شد تا حصر موسوی و کروبی چندان هزینه ای برای نظام نداشته باشد. اما این وضعیت را تا کجا می توان ادامه داد. یقین باید داشت که نظام و رهبری هیچ اصلاحی را بی فشار نمی پذیرند، اگر در انتخابات ریاست جمهوری اخیر تقلب نشد، دلیلش توبه و ندامت رهبری از تقلب قبلی نبود.

دلایل عدم تقلب یکی وضعیت اسفبار تحریم بود و دیگری تحلیل رفتن نیروی سرکوب که ممکن بود تاب مقاومت در برابر جنبشی دیگر را نداشته باشد.

درباره ی حصر نیز وضع به همین قرار است. رهبر جمهوری اسلامی حصر را بهترین شرایط برای موسوی و کروبی می داند و تنها در یک صورت راضی است که حصر برداشته شود، ناتوانی کامل محصورین در آزادی.

 این ناتوانی می تواند ناشی از بیماری باشد یعنی آنقدر دوران حصر افزوده شود تا این دو گرامی با صدمات بدنی جبران ناپذیر آزاد شوند و دیگر رمقی برای فعالیت نداشته باشند و یا اینکه توبه کنند و با روحی شکسته از حصر در بیایند.

برای آزادی میرحسین و کروبی و بانو رهنورد چه می توان کرد. قرار نیست که قیامتی شود و خونریزی و آشوب.اما رفع حصر بدون فشار بر نظام و رهبری امکان پذیر نیست و در فقدان جامعه ی مدنی، چاره ای نیز جز این نیست که هواداران جنبش سبز، اعتراض به حصر را علنی و در خیابان و هر چند به سکوت، نشان دهند.

اکنون که حزب اعتماد ملی اجازه فعالیت دارد و از قضا بنیاد گذار این حزب نیز شیخ درحصر است، بهتر نیست تا اعضای حزب از وزارت کشور بخواهند که اجازه ی تجمعی در محیطی سر بسته و مثلا ورزشگاه امجدیه را به ایشان داده شود.

به یاد داشته باشیم که هیچ حاکمیت خودکامه ای معترضانش را آزاد نخواهد کرد مگر اینکه اعتراض ادامه پیدا کند.