شکر خدا گودرزی از کارگردان هایی است که همواره علاقه به متون ایرانی داشته است. در کارنامه او هم می توان از متون کهن سراغ گرفت و هم از متون معاصر و امروزی. نمایش هفت خاج رستم نیز از همان داستان های امروزین او به شمار می آیدکه در جنوب کشور می گذرد. اما آنچه در نگاه اول جلب توجه می کند، حضورمحمود استاد محمد پس از 28 سال بر روی صحنه است.
هفت خاج رستم
کارگردان: شکرخدا گودرزی. نویسنده: یارعلی پور مقدم. طراح صحنه و لباس: داریوش پیرو. بازیگران: محمود استاد محمد و خسرو احمدی.
یک روز از زندگی فردی به نام رستم که نگهبان چاه شماره یک ویلیام دارسی است. او شبی را با دوست گنگ خود تا صبح همراه می شود و در گفت و گو های او نقش تاریخی نفت در این سرزمین مورد بحث قرار می گیرد.
داستان نفت و رستم
آنچه در نگاه اول به بروشور و عنوان نمایش هفت خاج رستم توجه را به خود جلب می کند حضورمحمود استاد محمد پس از 28 سال روی صحنه است. استاد محمد یادگار دوران کارگاه نمایش و بیژن مفید و نمایش های قهوه خانه ای است. یادگار خسرو شکیبایی و آسید کاظم و شب بیست و یکم که حضور گرمش روی صحنه بوی آن روزها را با خود به همراه می آورد.
نمایش هفت خاج رستم به تنهایی های دو آدم می پردازد که در کشور خود مجبور به نگهبانی از لوله های نفت هستند اما روزگار درعسرت می گذرانند. رستم در شبی که داستان رخ می دهد به همراه دوست گنگ خود وسوسه می شود به رویاها پناه ببرد و راز دل از این طریق با دوستش در میان بگذارد.
شکرخدا گودرزی اگرچه می کوشد به مدد میزانسن هایی که بر پایه بازی های امپرسیونیستی بازیگران استوار شده است دیالوگ ها را تبدیل به تصویر کند اما حجم زیاد تک گویی های رستم تا حدودی آزار دهنده می شود. استاد محمد کوشیده است تا با جنس بازی خود و اوج و فرود هایی که در گفتار انجام می دهد این یکنواختی را از متن بگیرد و در بازی حل کند. اما با توجه به زمان نمایش و گنگ بودن دیگر شخصیت نمایش که تنها گوش می کند و با چهره واکنش نشان می دهد تماشاگر را دچار ملال می کند.
رستم در روایت داستان های خود به شیوه های اجرایی نمایش های ایرانی یعنی نقالی و حتی تعزیه روی می آورد اتفاقی که نمایش را با گونه گونی در شیوه روایت رو به رو می کند. رستم در تنهایی هایش هر آنچه را که در ذهن دارد با یافتن فرصتی به کلام تبدیل بدل کرده و می کوشد تا دوست گنگ اش را با خود همراه سازد. در اینجا تماشاگر در جایگاه همین شخصیت گنگ قرار می گیرد. مخاطب هم حرف های رستم را می شنود ولی چندان قادر نیست با شخصیت اصلی ارتباطی کلامی برقرار کند. شخصیت گنگ اگرچه در برخی صحنه ها از خود واکنش هایی را نشان می دهد اما در عمل پیشاروی رستم کاملا آسیب پذیر است. جایگاه تاریخی این شخصیت تنها گوش دادن بوده و در این میان جز چند حرکت ساده هیچ راهی برای برقراری ارتباط نداشته . شاید هم نویسنده و کارگردان رابطه ای معکوس میان شخصیت ها برقرار می کنند. در خارج از دنیای نمایش رستم که این همه حرف در دل دارد مجال سخن گفتن نمی یابد تا اینکه در چنین فرصتی یک شبه همه خود را بیان می کند و چون قادر به سخنوری نیست از بازی استفاده می کند تا مخاطبش را وا دارد به حرفش گوش کند.
این ایده می توانست به متن کار که حالا در تصمیم گیری هایش متشتت است کمک کند. پورمقدم تماشاگر خود را به یک برهه تاریخی می برد و خود خیلی زود این مسئله را فراموش می کند.
نویسنده می توانست از تعارض زندگی فقیرانه و پر ارزو و حسرت رستم در تقابل با این لوله های نفت که سرشار از ثروت است فضایی کاملا دراماتیک ایجاد کند. این فضا به دلیل محافظه کاری نویسنده در برخورد با مسئله تاریخی نفت خیلی زود از دست می رود.
کارگردان هم که سعی کرده با تاکید بر صحنه سازی رئالیستی بر این قضیه صحه بگذارد چون متن راهی دیگر را در پی می گیرد به ناچار او هم همراهش می رود و ایده جذاب و اولیه چاه های نفت به فراموشی سپرده می شود.
بازی محمد استاد محمد در این نمایش غنیمتی است و در مقابل او خسرو احمدی هم به درستی از عهده ایفای نقش شخصیت گنگ بر می آید. احمدی خوب گوش می دهد و اگرچه در هرحال کنش اصلی صحنه با رستم است اما احمدی هم به موقع واکنش های لازم را نشان می دهد و همین مسئله تا حدودی بار تصویری و دیاگرام گرافیکی کار را تقویت می کند. حتی لباس قرمزی که به تن دارد در لحظاتی چشم را می دزدد و تماشاگر را وا می دارد که او را هم در نگاه خود به صحنه در نظر بگیرد.
گودرزی در این اجرا تمام خلاقیت بصری خود را در ایجاد فضا به کار نمی گیرد. او سعی کرده با متن گام بردارد در صورتی که می توانست چندگام از متن پیش بیافتد. اگر این اتفاق می افتاد آنگاه شاید نقایص متن در اجرا پوشیده می ماند.