این روزها زبان اهالی فرهنگ صریحتر و گرمتر شده است و از جفاها و تنگنظریهای هشت ساله در حوزه فرهنگ و هنر سخن میگویند و نیز از امیدهایشان به تدبیرهای دولت جدید. در اظهارنظرها از موارد و آثار سانسور شده یا به نمایش درنیامده سخن بسیار گفته شده است. این مسئله موضوع مهمی است که در حوصله و مجال مناسب باید کارنامه عملکرد تیز شدن تیغ سانسور و بیمهار شدن ممیزی بیقانونی و ناشفاف و سلیقهای بررسی و سنجش شود که آیا طراحان و آمران و عاملان این نگرش به مقصود ارزشی و آرمانگرایانه خود دست یافتند یا خیر؟ آیا شدت یافتن روش سانسور سلیقهای و تنگنظرانه به فرهنگ پاک و مطهر منجر شد و به اهداف خود نایل آمد؟
شدت سانسور آثار فرهنگی چه شکوفایی و رونق فرهنگی را در پیداشته است؟ یا این کاروان به ترکستان و بیابان فرهنگی رسید و سانسور و گرانی، در پیمانی مشترک، زندگی فرهنگی و هنری را در ایران تحریم کردند و پیامی از “آسمانی” فرهنگ به زمین نیاوردند، که هیچ، زمین فرهنگ را به نام “آسمان” شخم زدند.
در اینجا فرصت پرداختن به این مسئله مهم نیست و در مجال دیگر باید به تفصیل به این امر مهم همت کرد. اما در اینجا، موضوع دیگری مورد نظر و مقصود است که به نظر میرسد در زیر پای اهمیت سانسور، به عمد یا به جهل، سانسور میشود.
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بنا بر شرح وظایف خود، سه وظیفه ذاتی و عمده دارد: هدایت، نظارت و حمایت. اولی؛ هدایت، از جنس و نوع دو مورد دیگر نیست و به اصطلاح منطقیون، از قسیم آن دو نیست. زیرا هدایت محتوا و مظروفی است که یا در قالب و ظرف نظارت یا در قالب و ظرف حمایت سیاستگذاری و اعمال میشود. برای مثال هدایت سینما به سمتوسوی سینمای معناگرا یا معنویتگرا، در قالب حمایت بروز و ظهور میکرده است و ارشاد با حمایت خاص و بعضا، خاص الخاص، از تهیهکنندگان و کارگردانان، چنین منظور و مقصودی را جامه عمل میپوشانده است.
بر این اساس، وزارت فرهنگ دو وظیفه همسنگ و همجنس دارد؛ نظارت و حمایت. همانگونه که اشاره شد، مسئله نظارت که در قالب سانسور و ممیزی پیش از تولید، به تمام و کمال در سالهای اخیر و به شدتی عریانتر و بیمحاباتر از گذشته اعمال و اجرا شده، یکی از دو مسئله مهم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. اما مسئله و موضوع دوم که تاکنون دستخوش سانسور یا کمتوجهی یا بیتوجهی شده، حمایت از آثار فرهنگی و هنری و سیاستها و خطمشیهای اجرای آن است که در مبانی و کارکرد، دستکمی از نظارت بیقید و شرط و ظالمانه ندارد.
اگر نظارت غیرقانونی و خلاف مضمون قانون اساسی اجحاف و تعدی به حق هنرمندان و نویسندگان است که بدون دلایل محکمهپسند و قانونی و بدون حق دفاع به طرف مقابل، اثر و ثمره سالها رنج هنرمند و نویسندهای را به قفسه سانسور و حافظه “حذف” میسپارد، سیاستهای سلیقهای و مستقیم و ناشفاف حمایتی هم جفای دیگری است. جفای سانسور با بیعدالتی و فساد سیاستهای حمایتی “مدیرمحور”، همزاد است و مقوم یکدیگر. آنچه در حوزه سیاستها و خطمشیهای حمایتی تاکنون، صرفنظر از گرایشهای دولتها، صورت میگرفته است، خصوصیات زیر را داشتهاند.
1. سیاستهای حمایت فرهنگی “تولید محور” بوده است و بر افزایش کمی تولید توجه و تاکید داشته است. این سیاست برای همه مدیران عالی و میان فرهنگی جذاب و دلپسند بوده است. زیرا مهمترین دستاورد آن، افزایش کمی کارنامه فرهنگی آنان است. اما آنچه در حوزه فرهنگ و هنر باید مورد توجه باشد، پایداری و استمرار نهادها و تولید آثار کیفی است نه تداوم آثار یکبار تولید. در گذشته وقتی آثار نویسندگانی برای مثال در حوزه ادبیات داستانی، به نوبتهای چاپ دو رقمی میرسید، مدیران، تنگنظرانه و بعضی کارشناسان فرهنگی، حسودانه، به عدم حمایت آن تصمیم میگرفتند و رای میدادند. در حالی که از منظر مصرفمحوری، کمک فرهنگی باید به اینگونه آثار بیشتر تعلق گیرد، زیرا تولید و مصرف اینگونه آثار است که همجامعه را کتابخوانتر میکند و هم گردش مالی در حوزه فرهنگ را فربهتر، آنهم از راه کسب درآمد حلال و سالم. همینگونه آثار در حوزههای مختلف سینمایی، تئاتر، موسیقی و کتاب و مطبوعات است که میتواند نهادهای فرهنگی را پایدار و سالم و نیرومند کند نه آثاری کهمیلیاردی از جیب دولت تولید میشوند ومیلیونی هم فروش ندارند و مستقیما به موزه و تاریخ فرهنگی و هنری کشور منتقل میشوند و به کارنامه اعمال ارزشی دولت میافزایند. این رویکرد قاعده کلی است، اما استثناهایی هم دارد مانند آثار دائرهالمعارفی که باید قاعده خاص دیگری درباره آنها وضع و اعمال شود.
اگر جامعه ما به تعبیر دکتر کاتوزیان، جامعه کلنگی و کوتاهمدت است و هیچ انباشت تجربه و خاطره و دانش صورت نمیگیرد، سیاستهای فرهنگی موجود هم پژواک همین جامعه کلنگی است، رویکردهای تولید محور و کلنگزدن دائمی افتتاح آثار و طرحهای بلندپروازنه فرهنگی و هنری، اما کمحاصل یا بیتاثیر و یکبار تولید تداوم همان جامعه کلنگی است که فقدان انباشت تجربه و دانش و گسست میان تولید و مصرف را در پی دارد.
2. سیاست حمایت فرهنگی در ایران، بیشتر مستقیم با سازوکارهای تصمیمات شخصی یا حداکثر شورای کارشناسی است که غالبا نظر و سلیقه مدیران عالی و میانی را بازنمایی یا بازتولید میکنند.
از لوازم و پیامدهای اینگونه سیاستها، سودمند بودن برخورداری از ارتباطات و مناسبات شخصی با مدیران عالی و میانی و حتی کارمندان است. هر که روابط و خویشاوندی بیشتری با مدیران داشته باشد، از میزان حمایت بیشتری برخوردار میشود تا جایی که با کمترین توجیههای فرهنگی و هنری، طرحهای عظیم هنری و بزرگ مالی را میتواند اجرا کند و یارانه فرهنگی را به افزایش خانه و ویلای خود تبدیل کند.
3. اگر تبار و تاریخ روش نظارتی متعارف موجود به صد سال پیش میرسد که ناصرالدینشاه برای دلنگرانی و تکدر خاطرش از نقد مطبوعات به توصیه کارشناسان فرهنگی، شیوه نظارت پیش از چاپ را در ایران باب کرد و صد سال است که به رغم وقوع انقلابها و کودتاها و جنبشهای گوناگون، در نظارت بر این پاشنه میگردد، تبار و تاریخ شیوه حمایت فرهنگی و هنری موجود به دوران خلفا و امرا و سلاطین بازمیگردد که هریک کیسه زری و نقرهای در کمر خود داشتند و به هر شاعری و مداحی و نوازندهای و بازیگری که خاطر ملوکانه را شاد میکرد، قسمی از زر و نقره میبخشیدند و آنها را در شادی خود سهیم میکردند. از آن زمان تاکنون، شکل ظاهری کمکها و حمایتهای مادی خیلی تغییر کرده، سیاستها و خطمشی و سازمان و تشکیلات و آییننامههای عریض و طویل وضع شدهاند، اما منطق و باطن سیاستهای حمایتی همان است که بود. از لوازم و پیامدهای اینگونه شیوهها، ازدحام و ترافیک دفتر مدیران عالی و میانی است که هریک عریضه و توصیهای برای «خدمتگزاری» فرهنگی و هنری و البته التماس دعای عاجل برای حمایت خاص و بعضا خاص الخاص دارند.
این ازدحام و ترافیک برای بعضی مدیران عالی و میانی هم دلربا و فریباست. همین سیاستهای حمایتی «خاصپرور» است که حلقههای دوستی و خویشاوندی به دور مدیران عالی و میانی را میپروراند و میگستراند. سیاست سانسور و ممیزی بیمهار و لا به قید و لا به شرط ظالمانه است اما سیاستهای حمایتی موجود هم خواهرزاده و همزاد همان فرمان ملوکانه است که هم ظالمانه و هم فاسد است.
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
به امید آنکه در دولت تدبیر و امید این شعر “حتی به روزگاران” خوانش نشود.
منبع: بهار، شانزده تیر