در یک هوای سرد زمستانی، یاد و کلام ژاله اصفهانی دوست داران او و شعرش را در سالن اجتماع دانشگاه سیتی لندن گرد هم آورده بود تا برای اولین بار پس ازرهایی او از زندان تن، و در نبود حضور جسمانی اش، با نوشیدن از شراب امیدوار شعر او، سرمای هوا و مرگ دور از خانه را به فراموشی بسپارند.
شعر و شراب و اشک در وداع بانوی فصل ها
در این مراسم با شکوه، که به میزبانی پسران او و عده ای از اهل قلم برگذار می شد، تعداد زیادی از شعرا و نویسندگان، به ذکر شعر و خاطرات همراهی سالیان دراز آشنایی شان با ژاله پرداختند.
در ابتدا، آقای فروتن، مجری برنامه، از آقای عنایت فانی در خواست کرد تا زندگی نامه ژاله را برای حاضرین قرائت کند.
در زمستان سال 1982 با زنی آشنا شدم که وجودش نه تنها به عنوان شاعری بزرگ، بلکه به عنوان انسانی بزرگوار و دوستی نزدیک برایم چنان عزیز بود که بارها با خودم گفته ام چه میکردم اگر این گوهر یکتا را نمی یافتم؟
آقای فانی پس از بیان این جملات زندگی نامه ژاله را بدین شرح قرائت کرد:
ژاله سلطانی، هشتاد و شش سال پیش در اصفهان به دنیا آمد. ژاله ثمره پیوند منور و ابوالقاسم، از هفت سالگی برای عروسک هایش شعر گفت. اما در اوایل جوانی با دیدن ظلم و ستم حکومت فئودالی، به عنوان دختر ارباب و مشاهده عقب ماندگی فرهنگی جامعه، مسیر شعری او دگرگون شد.
افتخار زن دانا به زر و زیور نیست
خار سربار بود، زن که هنر پرورنیست
جهل و نادانی زن، موجب بدبختی اوست
ور نه این عنصر پاکیزه سیه اخترنیست
شعرهای ژاله از سیزده سالگی در روزنامه های باختر امروز، اخگر و سپنتا چاپ می شد. نخستین مجموعه شعر او با نام گلهای خود رو، در سال 1323 به چاپ رسید. در سال 1325، در بیست و پنج سالگی، تحولاتی تلخ و شیرین، مسیر زندگی ژاله را به کلی دگرگون کرد. وی که بسیار دوست داشت به تحصیل ادامه دهد در آن سال در رشته ادبیات دانشگاه تهران پذیرفته شد. در همان سال ژاله که حالا در محافل ادبی شناخته شده بود، در نخستین کنگره نویسندگان ایران که به ریاست ملک الشعرا بهار برگذار می شد، در حضور بزرگان ادب آن زمان، از جمله محمد معین، سعید نفیسی، صادق هدایت، نیما و دیگران، شعر خواند. در همان سال با شمس الدین بدیع تبریزی ازدواج کرد و بالاخره در همان سال، مجبور به ترک وطن شد. و به اتحاد جماهیر شوروی مهاجرت کرد. شعر خوانی ژاله در کانون نویسندگان، خالی از جنجال نبود.
در پایان جلسه یکی از روزهای کنگره، بهار اعلام می کند که، اکنون نوبت به شعر خوانی بانو ژاله رسیده، ولی چون شعری که در اختیار ما گذاشته، از لحاظ مفهوم، سیاسی، انتقادی است و با کار کنگره همخوانی ندارد، نوبت او را به شاعر دیگری می دهیم، این کار باعث می شود که عده ای از جمله دکترکامبخش و دکتر زهرا خانلری، در اعتراض به اینکه چرا کنگره، برابری زن و مرد را رعایت نمی کند، کنگره را ترک کنند. و ژاله را هم با خود ببرند.
البته صبح روز بعد، بهار اعلام میکند که ژاله می تواند، شعر دیگری بخواند و ژاله چنین میکند. شعری که در آن کنگره مجال خوانده شدن پیدا نکرد، ایران نام دارد و در آن به شرح درد و رنج مردم و عقب ماندگی آنها پرداخته می شود.
… که درد این همه بدبخت کی شود درمان؟ چرا نباید خوشبخت باشد این ملت؟ چرا نباید شاداب باشد این بستان؟
در همان کنگره، بهار او را ژاله اصفهانی صدا می کند، لقبی که ژاله به سبب دلبستگی زیاد به زادگاهش با رغبت می پذیرد. وزان پس ژاله اصفهانی ماندگار می شود.
سپس، آقای فانی، به شرح فعالیت های فرهنگی ژاله در مسکو و لندان پرداخت و سخنان خویش را چنین به انجام رسانید:
ژاله تا آخرین روزهای زندگی و در بستر مرگ، شعر گفت. پیکر ژاله روز سه شنبه در لندن، به شعله های آتش سپرده شد، تا خاکسترش بر آبهای رهای دریا افشانده شود، آن طور که خود خواسته بود.
مرا بسوزانید و خاکسترم را بر آبهای رهای دریا، بر افشانید
نه در برکه، نه در رود، که خسته شدم
از کرانه های سنگواره و مرزهای مسدود
پس ازعنایت فانی، آقای کیانوش، به بررسی شعر ژاله در معنا و فورم پرداخت و از آشنایی اش با ژاله اصفهانی گفت. وی سه ویژگی خاص شعر ژاله را چنین معرفی کرد: نخست اینکه شعر ژاله فرزند شعر فارسی است و شعر بیگانه نیست. فرزندی که با کلام بزرگان زبان فرسی رشد کرده است و این میراث هنرمند را به خوبی می شناسد و از آن استفاده می کند. دوم خصوصیت شعر ژاله این است، که با اینکه مدرن و نو است، هرگز بدهکار هیچ مکتب و روش اجتماعی نیست. یعنی از حوادث زودگذر دنیای بیرون، در شعرش سخن نگفته است. همین است که شعر ژاله را از روشنفکرترین مردم تا عادی ترین آنها، می خوانند و لذت می برند. و مشخصه بارز سوم در شعر ژاله این است که با اینکه گاه به ایران و مسائل آن و غربت و دوری اشاره دارد، اما هرگز شعر بومی نیست، شعر زمینی است و مردمی. یعنی میتوان آنرا به هر زبان دیگر ترجمه کرد.
خانم شاداب وجدی، دوست و یار نزدیک ژاله، سومین میهمان برنامه بود، که سخنانش را با خواندن این شعر معروف و ماندگار ژاله آغاز کرد
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
و سپس چنین ادامه داد: این شعر ژاله را همه دوست داران شعر او می شناسند و من امشب می خواهم یک کلمه شعر را تغییر دهم و بگویم
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
ژاله، پیوسته به جاست.
یادمان باشد که ژاله در ادامه این شعر می گوید: خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد. و شعر ژاله همان نغمه خرم است که در یادها خواهد ماند. پس چرا فکر کنیم که ژاله نیست؟ البته که دلمان برای ژاله تنگ خواهد شد. دلمان برای ژاله خانم تنگ خواهد شد که وقتی در مجالس و گرد هم آیی هایمان، از او خواهش کنیم برایمان شعر بخواند، اول کمی ناز کند، اما بعد بیاید و بایستد و نفس عمیقی بکشد وتازه ترین شعرش را برایمان بخواند. و اگر شعر قطار را می خواند، همراه با ریتم شعر، پایش را بر زمین بگذارد… می دود، می دود و ما صدای موسیقی کفش اش را بشنویم. دلمان برای ژاله تنگ خواهد شد، اما باز این تسلی خاطر هست که می توانیم شعر او را بخوانیم و کمی آرام بگیریم. شعر هایی که همگی از امید می گویند، حتی آنها که برای داغ دوستان سروده شده اند.
خانم وجدی، سپس به عشق ژاله به ایران و جلوه این مهر ودوستی، در شعر او اشاره کرد و افزود، ژاله در سخت ترین روزهای دوری هم از امید صحبت می کند و امیدوار به زندگی نگاه می کند.
بعد از سخنان شاداب وجدی، آقای دکتر قاسمی، از بنیان گذاران کانون ایرانیان لندن در سخنانی برای بیان حس و حال خود در روز وداع با ژاله چنین گفت: روزی که ژاله را به شعله های آتش سپردیم، نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. متنبی شاعر قرن چهارم عرب [ البته با کسب اجازه از دوست عربی دانم، آقای دکتر نوری زاده]، می گوید: اگر این اشکها و فیض این اشکها نبود، زمین وداع را حرارت دلهای ما می سوزاند. وی در قسمت بعدی کلامش، درون مایه شعر ژاله را امید و انسان دوستی دانست و سپس چنین ادامه داد:… به خاطر دارم که شاعر گرانمایه شعر افغان بیرنگ کوهدامنی[ که متاسفانه، بیانیه امشب را امضاء کرد وروز بعد از دنیا رفت، عجب دنیای غریبی است، من نمیخواهم حرف های آخوندی بزنم، اما مرگ واقعاً پشت گوش انسان است] به مناسبت دفتر شعرش با عنوان من ناله می نویسم در کانون سخنرانی داشت، پس از معرفی کتاب، ژاله برخاست و پشت تریبون قرار گرفت و گفت: من از این شاعر افغان دوست و برادر عزیزم، انتظار داشتم که برای کتابش نام “ من امید می نویسم” را انتخاب می کرد.
در قسمت بعد، شعر” یادبود ژاله” هادی خرسندی، که به دلیل مسافرت برنامه بزرگداشت ژاله را از دست داده بود توسط همسرش قرائت شد.
بعد از شعر هادی تعداد دیگری از دوستان و همراهان ژاله، خاطرات بر حافظه حک شده شان از ژاله اصفهانی را برای حاضرین شرح دادند.
در این میان اسماعیل خویی، شاعر بزرگ ایرانی ساکن لندن، در سخنان کوتاهی پیرامون ژاله و شعرش چنین گفت: من معمولاً در چنین شرایطی نمیتواتم صحبت کنم الان هم مطلب و شعری ندارم اما میخواهم برایتان بیانیه کانون نویسندگان در تبعید را بخوانم.
در قسمتهایی از این بیانیه آمده بود ”…ژاله هم جاودانه شد.کهن ترین دختر شعر نیمایی… امیدوارترین شاعر روزگار ما، به نیما یوشیج، شهریار، احمد شاملو و… پیوست. ژاله اصفهانی پس از چهار سال جنگیدن با سرطانی که در درون او چنگ انداخته بود، سرانجام روز بیست و نهم نوامبر امسال در لندن، و پیش از آنکه مرگ سرطانی را که فاشیسم آخوندی باشد و بیش از سه دهه است که بر جگر میهن ما چنگ انداخته است را به چشم خود ببیند، درگذشت…ژاله این پرنده مهاجر، در هر دو باری که از ایران مهاجرت کرد، تنها خاک ایران را ترک کرد، نه مردمانش را، نه زبانش را و نه فرهنگش را… ژاله نمونه های بسیاری از شعر ایران را به زبان روسی برگرداند و این نشان می دهد که شاعر ما زبان روسی را در اندازه های دانشگاهی و آکادمیک می شناخت اما زبان شعرش همواره فارسی، فارسی امروزی باقی ماند…“
سیمین بهبهانی نیزکه با حضور صدای ضبط شده اش، فاصله تهران تا لندن تا لندن را درنوردیده بود، در پیامی برای دوست داران ژاله که گرد هم جمع شده بودند، درود فرستاد و اظهار امیدواری کرد تا روان و جان ژاله نیز مانند شعرش همیشه سرشار و شاد باشد، شعر ژاله در دفتر روزگار ثبت گردد و آیندگان به شعر او اعتماد کنند.
زیبا کرباسی، که به نمایندگی از نسل جوان شعرای لندن سخن می گفت، آخرین میهمان شاعر برنامه بود. زیبا پس از قرائت شعر معروف قطار، سخنانش را چنین آغاز کرد: رابطه من و ژاله یک رابطه کاملاً عاشقانه بود، او هم معلم بود و هم عزیز بود و هم دوست…یادم می آید که چند سال قبل از اینکه اولین دفتر شعر من چاپ شود، ما همیشه در سایه یک بید مجنون در هاید پارک قرار می گذاشتیم و برای هم شعر می خواندیم و گاه آنقدردر شور شعر غرق می شدیم که ناخودآگاه بلند می شدیم و می رقصیدیم و دست افشانی می کردیم…
امشب در گفته ها مطرح شد که در کنگره نویسندگان ایران به ژاله اجازه داده نشد تا شعر خودش در باره ایران را بخواند، می خواهم یاد آوری کنم، شعر دوم ژاله هم همان بار معنایی را داشت و از بنفشه ای می گفت که در سرمای زمستان و قبل از آمدن بهار سر از خاک بیرون آورده است. واین نشان دهنده هوش و رندی زیاد ژاله است. و دیگر اینکه آقای خویی در سخنانشان اشاره کردند[ البته ایشان بیانیه کانون نویسندگان در تبعید را قرائت می کردند] که ژاله شاعر نیمایی بوده است. اما چنین نیست. ژاله شعر نیمایی نمی گفته است. ژاله اولین زنی بود که شکل و فرم غزل را عوض کرد و در کار، سبک خودش را داشت و آن را تا روز آخر نیز حفظ کرد.
پس از صحبتهای زیبا، صبا انصاری یار دیرین ژاله، به نمایندگی از انجمن سخن، بیانیه این انجمن را قرائت کرد و پس از آن، مهرداد بدیع، فرزند ارشد ژاله خبر از تشکیل کانون “نشر آثار ژاله اصفهانی” داد و از تمامی دوستان و نزدیکان ژاله که نامه، عکس، فیلم و یا هر یاد بود دیگری از ژاله در اختیار دارند، درخواست کرد، تا یک کپی از آن را در اختیار این بنیاد قرار دهند.
در لا به لای برنامه نیز، دو قطعه کوتاه از ژاله به نمایش در آمد، نخست زمانی که ژاله با همان صورت خندان و لباس آراسته همیشگی، در مقابل دوربین پسرش نشسته بود و از جاودانگی و رسالت شعر در شناساندن جاودانگی به مردم می گفت و دوم زمانی که تنها شش روز با مرگ و جاودانگی و آرامش بی پایان فاصله داشت و به سوالات مسعود بهنود جواب می داد. از عشق می گفت و اینکه عشق یگانه سلاح بشر است برای مبارزه با خشونت دنیا.
صدای جادویی و مملو از حس و خاطره ی پروین کاکس، که قطعه ماندگار” شادبودن هنر است، شاد کردن هنری والاتر” را اجرا می کرد، پایان بخش برنامه بود.
آخرین شعرهای چاپ نشده ژاله که در کتابی با عنوان شکوفه های زمستانی، مجال طبع پیدا کرده بود نیز، به رسم یادگار به تمامی شرکت کنندگان اهدا شد. تا در مراسم انتهایی برنامه، شعر و شراب و خیال با هم بیامیزند و شبی ایرانی، اصفهانی، ژاله ای در لندن بسازند.