شاعر دیگر ایرانی که در غربت می زید، شعری بهاری را تقدیم خوانندگان روز کرده است.
پچپچه ها
شعلا بهار دوست
برای لمس ِ گلهای ِ رنگارنگ
نفسهای ِ پُر طراوتِ نسیم
برای ِ شنیدن ِ صدای ِ بوسهء گنجشکها
بیا، دست در دستم بگذار
پر کن، مرا از تو، تو را از من
بیا با هم، با قدمهایم، قدمهایت
گیر کنیم اینجا، وسط همین باغچه، فرو شویم در ما
بیا، نگاه کن، این چشمکِ خورشید است
پنهان شده اینجا، پشت سایه های بید، لای موهای من
هیس! گنجشکها! روی برگها، آن بالا
بیا، بیا، چشمهایم را در چشمهایت بنشان
آغوشت را باز، شانه هایم را پنهان کن
بیا، با من، برهنه بیا
دور سینه ام نسیمِ بهار می پیچد
ته درّه زیر صدای ِ ما می خوابد
هیس! باد می آید، پچپچه ها را با خود می برد
نمی بینی مگر!
بهار، طناز، برهنه اینجا، در باغچهء ماست
طنازتر از آن وقت که در حاشیهء جنگل، روی تپه های سبز، بر بستر رود، می رود
بیا دست در دستم بگذار
پر کن، مرا از تو، تو را از من
صدای بوسه گنجشکها می آید
بیا، برهنه بیا، گوش کن، همینجاست، روی انگشتانم
هیس!
هیس!