کالیگولا یا کایوس…
“کالیگولا” که همایون غنی زاده در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه آورده، نمایشی بر آمده از دل جامعه و واقعیتهای روز است، فردی که عاشق قدرت است و برای رسیدن به خواستهها، کمبودها و آرزوهایش، قدرت را دستمایه قرار میدهد، همانطور که کارگردان اسطوره و بخشی از داستان را دستمایه تولید و اجرای نمایش مدرن خود قرار داده است.
در این اجرا قصهای با ساختار دراماتیک اجرا نمیشود و از همان ابتدای ورود تماشاگر به سالن اجرا، نوع فضاسازی دکور نمایش به او میگوید که قرار است نمایشی ساختار شکن و فرمگرا ببیند؛ هرچند که در طول اجرا فرم و قالب اجرایی، به تنهایی ناتوان از شکلگیری یک کنش دراماتیک برای جذب مخاطب است.
از نظر اجرایی و طراحی”کالیگولا” ادامه اثر قبلی غنیزاده”ددالوس و ایکاروس” است. ایدهپردازی و فضاسازی با مفتولهای آهنی و بستهای فلزی، ایده خلاقانهای است که در خدمت فرم اجرایی به کار گرفته میشود.
”کالیگولا” اماسر شار از ایدههای جذاب و خلاقانهای است که در اجرا نابود میشوند و نمیتوانند نقش کاربردی داشته باشند.
نمایش به گونهای درگیر فرمها و تصاویر اجرایی و نمایشی است که از محتوا دور میشود و مفاهیم سمبولیک و پر از مفهوم داستان کالیگولا قابلیت نمایشی پیدا نمیکنند و در حالی که این شخصیت با تمی که از آن در این اجرا استفاده میشود، میتوانست کلیدی و بسیار پر بار به ایدههای خلاقانه اجرا جهت دهد و با اندکی تغییر در صحنههای نمایشی بار دراماتیک اثر را پرورش دهد.
ایدههای جذاب و خلاقانه نمایشی بدون هدفمندی و بار معنایی مشخص تنها به تصاویری شعرگونه و فانتزی تبدیل شدهاند که نمیتواند هیچ ارتباط مشخصی با محتوای نمایش یا حتی ساختار اجرایی آن داشته باشد و تنها در حد یک تصویر نمایشی زیبا باقی میمانند.
جایگاه اصلی کالیگولا با میزانسن های ثابت و فضاسازیهای سورئالیستی نمایش، تصاویر نوآورانهای هستند که از ذهنی غیر منسجم زایده شدهاند؛ به طوری که بود و نبود برخی از صحنهها و نوآوری بازیگر هم نمیتواند ضامن خوبی در تضمین فهم مخاطب باشد. گویا این صحنهها به شکل ایدههای نو شکل گرفته و بدون تدبیر و ساختاری منسجم کنار هم قرار گرفتهاند؛ به طوری که خلاء نبود دراماتورژی مناسب در این نمایش کاملا مشهود است.
در حالی که خلق برخی از صحنههای این نمایش بسیار زیبا و رویاگونه است به گونهای که بدون ارائه دیالوگ مشخص بار مفهومی و تصویری خود را بیان می کند؛ اما در صحنههای دیگری از نمایش ما شاهد تصاویر نمایشی یا ابتکارات بازیگر برای فضاسازیهایی هستیم که هرچند زیبا و پر از قابلیت هستند اما چندان ارتباطی با ساختار کلی اثر ندارند.
شیوه پردازش”کالیگولا” به گونهای است که برای مخاطبش توقع قصهگویی ایجاد نمیکند، اما در انتقال محتوای خود ناکام میماند و تماشاگر مجبور است در طول اجرا تنها به یک سری تصاویر دلخوش کند.
تصویرهای بسیار رو و قابل دسترس از مفاهیم اسطورهای نمایش موجب در سطح ماندن اجرا و نرسیدن به عمق فکری مورد نظر در این نمایش میشود.
در حالی که شکل نمایشی و طراحیهای اجرا به گونهای است که کارگردان با دادن یک انسجام و نظم خاصی به چهار چوب نمایش میتوانست حتی بدون گذاشتن یک دیالوگ به معانی عمیق نمایشی خود دست پیدا کند. اما وجود چند دیالوگ ساده و مشخص، برای نمایش محدودیت زمانی و مکانی ایجاد میکند و از جهانشمولی و اندیشهگرایی نمایش میکاهد.
انسجام بخشیدن به ذهنیت خلاقانه طراح و کارگردان با دراماتورژی هدفمند و تفکیک فضاسازیهای فانتزی از واقعیت میتوانست، “کالیگولا” را به اثری متفاوت و قابل تأمل تبدیل کند.
واقعیتی که از زبان”کالیگولا” بیان میشود با واقعیت اطراف ما آمیخته، او سعی دارد با ایجاد یک دورنما ما را با واقعیتهای تلخ اطرافمان درگیر کرده و با تغییر صحنه و ساخت تصاویر نمایشی بدون تغییر میزانسن بازیگر، مفاهیم روشن و مشخصی را به ذهن ما یادآوری کند؛ اما به دلیل استفاده از نشانههای مشخص و کلیشههای زبانی رایج، این مفاهیم به عمق لازم خود نمیرسند و تماشاگر هرچه به آخر نمایش نزدیک میشود، امید خود را برای کشف و یافتن محتوای قابل تأمل از دست میدهد.