لوزان گیت

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

مخالفان ایرانی توافق هسته ای چند گروه اصلی هستند:

پیروان ولایت فقیه: کسانی که پیروان ولایت فقیه هستند و معتقدند که حتی اگر کسی در دلش هم به ولایت فقیه شک کند، صلاحیت هیچ کاری ندارد و باید او را کشت، چه با لگد چه با مشت. اما همین آدمها وقتی با وجودی که می دانند خامنه ای موافق توافق لوزان است، این توافق را عبور از خط قرمز خامنه ای می دانند.

ترکمانچایی ها: گروهی از مخالفان توافق لوزان افرادی هستند که معتقدند آمریکا نه تنها باید تحریم را ادامه بدهد، بلکه باید به ایران حمله نظامی کند، بعد می گویند این توافق مثل قرارداد ترکمانچای به ضرر منافع ملی است.

نمایندگان مجلس: گروهی از مخالفان توافق لوزان نمایندگان مجلسی هستند که هشت سال هر چه دولت احمدی نژاد مملکت را به روسیه و چین و قطر و ترکیه داد، عین خیال شان نبود، و تنها وظیفه شان راهپیمایی علیه موسوی و کروبی در مجلس بود، ولی حالا یک دفعه کشف کردند که مجلس در راس امور است و باید همه قراردادهای خارجی به تصویب مجلس برسد. آن هم قراردادی که نه به بار است نه به دار. اصلا قراردادی بسته نشده که اسارت بار باشد یا نه.

خیلی اپوزیسیون ها: گروه دیگری معتقدند خامنه ای جنایتکار است، روحانی دروغگو است، هاشمی دزد است و لاریجانی عضو مافیاست، بعد می گویند حکومت در مورد توافق لوزان به مردم دروغ گفته است. خب! عزیز من! شما که معتقدی این حکومتی قاتل و جنایتکار است، چطوری می تواند دروغ گو نباشد؟

شیک و پیک ها: عده ای از مخالفان توافق هسته ای هم سی سال مهم ترین مشکل شان این بود که می گفتند چرا ایران به جای اینکه محترمانه و مثل آدم با کشورهای جهان برخورد کند و به جای فحش دادن و لگد زدن با جهانیان مذاکره کند، حالا می گویند چرا حکومت ایران به جای مقاومت در برابر غرب، با آنان توافق کرده.

برباد رفتگان جوانی: عده ای مخالفان توافق هسته ای هم همان هایی هستند که هر اتفاقی می افتد می گویند جوانی مان را از دست دادیم، آنها می گویند چرا بیست سال قبل که جوانی مان از دست نرفته بود، برای چی توافق نکردند، حالا که بیست سال زندگی مان از دست رفته، باید سی سال بعدی اش هم از دست برود.

آمریکایی ها: گروهی از مخالفان توافق لوزان کسانی هستند که معتقدند که اینها همان هایی هستند که به سفارت آمریکا حمله کردند و سی سال باعث اختلاف میان ایران و آمریکا شدند و حالا که سی سال قبل به سفارت آمریکا حمله کردند، باز هم باید به آمریکا حمله کنند، وگرنه به آرمان های خودشان خیانت کردند. آقا جان! یارو سی سال قبل یک گهی خورده، شما می گوئی غلط کردی گه خوردی و حالا باید بقیه اش را هم…..

وراندازها: گروهی از مخالفان توافق هسته ای هم در واقع از حکومت ایران ناراحت نیستند، بلکه معتقدند اوباما به آنها خیانت کرده و باید به جای رسیدن به توافق با ایران، با ایران می جنگید یا حکومت را تغییر می داد و خامنه ای را هم دستگیر می کرد و تحویل می داد به آنها تا آنها تکه تکه اش کنند. معتقد هم هستند که اوباما باید به جای اینکه به فکر منافع خودش باشد، به فکر منافع آنها باشد. این افراد هم کلا مشکل شان این است که آمریکا برای چی با ظریف مذاکره کرده، چرا به جای این کار با رجوی مذاکره نکرده.

البته به نظرم یواش یواش سروصدا ها آرام می شود. فعلا که سه فرمانده اصلی سپاه از توافق لوزان حمایت کردند، نمایندگان مجلس هم الحمدالله رب العالمین بالاخره با توضیح ظریف و صالحی امروز قانع شدند که این توافق درست بوده و بقول علی لاریجانی اکثریت مجلس از ظریف حمایت کردند. در تهران هم نظرسنجی صورت گرفت و اعلام شد که 96 درصد مردم موافق توافق هسته ای هستند. این وسط مردم آمریکا که موافق گفتگو با ایران بودند، مردم ایران هم که اصلا از دعوا خوششان نمی آید و موافق کنار آمدن ایران و آمریکا هستند، این راضی، آن یکی هم راضی، گور بابای قاضی مرتضوی. راستی بعد از شانزده ماه بالاخره قاضی مرتضوی رسما احضار شد و باید برود دادگاه.

 

اسمشو نبر

بچه که بودیم وقتی که با برادر یا خواهر یا همکلاسی مان قهر می کردیم یکی از مهم ترین قوانین قهر کردن این بود که اسم طرف را نمی آوردیم. وقتی مثلا می خواستیم چیزی به گوشش برسد، به مادرمان می گفتیم “به اون بگو ماشین منو بده، می خوام بازی کنم.” مادرمان هم به “اون” ( برادر سابق) می گفت: “ماشینشو بده، می خواد بازی کنه. حالا شده حکایت رهبر مملکت. این آقای خامنه ای هم هنوز مثل اینکه نمی خواهد بالغ شود. یک ماه قبل که خواهر آقای خاتمی- اسمشو نبر لرد سیاه- مرحوم شد، به جای اینکه به خاتمی تسلیت بگوید، به مادر ایشان تسلیت گفته. از بد شانسی خاتمی و خداوند مادرش را رحمت کند، ده روز بعد از فوت خواهر آقای خاتمی، مادر ایشان هم مرحوم شد”.

مسئول دفتر گفت: حاج آقا! مادرشون مرحوم شده…

آقا: مادر کی؟

مسئول دفتر گفت: مادر “اون”

آقا: کدوم یکی؟ اونی که توی حصره و نمی خوام اسمشو بشنوم؟

مسئول دفتر: نه، اون یکی، همونی که جزو سران فتنه است و هنوز دستگیر نشده.

آقا: عمامه سفیده که می خواد رئیس خبرگان بشه، یا اون یکی عمامه سیاهه.

مسئول دفتر: همون دومی. حالا به کی تسلیت می گین؟

آقا: کدوم فامیل شون زنده است که من می خوام اسمش رو ببرم؟

مسئول دفتر: داداش دومی هست، ولی اونم اسمشو نبره

آقا: اوه اوه اوه، داداشش که از خودش بدتره.

مسئول دفتر: می خواین اصلا تسلیت نگین. بی خیال بشین. می خواین درگذشت مادر ایشون رو به احمدی نژاد تسلیت بگم، بالاخره اون از همه به شما نزدیک تر بوده. قبلا هم رئیس جمهور بوده، بد هم نیست.

آقا: نه آقا جان! من تسلیت مادر احمدی نژاد رو همین ده روز قبل تسلیت گفتم، چند تا مادر که نداره.

مسئول دفتر: می خواین اصلا بی خیال بشیم.

آقا: نه، نمی شه، یک تسلیت بنویس برای مردم اونجا و تسلیت بگو

مسئول دفتر: کجا؟

آقا( عصبانی): باز می گه کجا. اصلا اسم شهرش رو هم نمی خوام جلوم ببری. خودت برو ویکیپدیا سرچ کن، پیدا کن. از منم دیگه نپرس.

و بدین ترتیب رهبر معظم انقلاب و حکومت جمهوری اسلامی و رهبر شیعیان جهان و رهبر جنبش بیداری مسلمین، درگذشت مادر سید محمد خاتمی را به مردم اردکان تسلیت گفت. برای این رهبر معظم بلوغ دیررس آرزومندیم.

 

شوخی کردن و شوخی نکردن

یک زمانی نوشته بودم که احمدی نژاد “عقب مانده سیاسی” است. چند روز بعد جمعی از روانشناسان برایم ای میل زدند و گفتند که چرا به “عقب مانده ها” توهین کردی. این بیچاره ها که کاری نکردند. راستش را بخواهید دیدم حق دارند. یعنی با هر کسی که بخواهی شوخی کنی، با مردمی که دچار نقص عضو هستند و دست خودشان هم نیست که نباید شوخی کرد. اما از این یکی گذشته، چطوری است که ما اگر با روحانیون شوخی کنیم مثل هاشم آغاجری تا اعدام هم باید بروی. یک شوخی ساده با مردم یک منطقه بکنی کل دفتر روزنامه ات را می بندند و سریال ات را تعطیل می کنند. با پلیس شوخی کنی، پلیس پوستت را می کند، بهروز افخمی سالها قبل فیلمی با پرسوناژ پرستار ساخته بود، تمام پرستاران کشور شاکی شدند. حالا هم که مهران مدیری سریال درحاشیه را ساخته همه ریختند سرش که چرا از پزشکان انتقاد می کنی؟

وزیر بهداشت هم گفته که ناراحتی ما این است که می ترسیم در ذهن مخاطب نمایی “غیرقابل اعتماد، ناامید کننده و آکنده با ناهنجاری ها و فسادها ایجاد شود.” همچین گفته ایجاد شود، انگار نیست. هر روز هزار شکایت از پزشکان منتشر می شود. معلوم است که از همه پزشکان که کسی شکایت ندارد. از گروهی از آنها شکایت دارند که این شکایت ها اصلا هم بیراه نیست. چطوری می شود که ما از آزادی انتقاد علیه حکومت دفاع می کنیم، ولی کسی حق ندارد از خودمان انتقاد کند؟ یعنی با این وضعیت مزخرفی که بهداشت کشور دارد، جز انتقاد کردن چه راهی برای درست کردن آن است؟

اگر قرار باشد طنزنویس یا کمدین نتواند از حکومت انتقاد کند، از دولت انتقاد کند، از مجلس انتقاد کند، از معلم انتقاد کند، از پزشک انتقاد کند، از روشنفکر انتقاد کند، یا از پلیس انتقاد کند، چطوری قرار است افراد خودشان را درست کنند؟ از صبح تا شب در همه جای دنیا همه از هم انتقاد می کنند، اتفاقی هم نمی افتد. آن هم ما ایرانیان که سی درصد همه پیام های منتشر شده مان در شبکه های مجازی طنز و شوخی و جوک است. برای چی اینقدر بی ظرفیت هستیم؟